سایت تحلیلی خبری عصر امروز 20 آبان 1399 ساعت 15:32 http://asremrooz.ir/vdcb09b5grhbw9p.uiur.html -------------------------------------------------- عنوان : چرا برخی مدیران و سلبریتی ها در پاسخ به سئوال "از کجا آورده ای" دست و پایشان می لرزد و فریاد می زنند؟! -------------------------------------------------- متاسفانه سبک زندگی اشرافی چنان در روح و جان برخی سلبریتی ها در بخشهای مختلف رسوخ کرده که اصولا بدون برخی رانت ها و مزایای مالی و اجتماعی ادامه زندگی را برایشان ناممکن و غیر قابل تصور می سازد آنگونه که عطای بودن و زندگی کردن در وطن خود را به لقای زندگی در اروپا و آمریکا می بخشند و اقدام به مهاجرت به دیگر کشورها می کنند. متن : به گزارش سرویس سیاسی عصر امروز در پاسخ به این سئوال بیان دو روایت از دوران قبل و بعد از انقلاب می تواند در پاسخ سئوال یاد شده، راه گشا باشد: 1- روایت اول مربوط به روایتی مدیریت این خودروساز معمولا یک فرد انگلیسی بود که رابط بین کشور مبدا و مقصد را در انتقال سرمایه از داخل به خارج را بر عهده ه داشته است قبل از هر چیز تذکر این نکته ضروری است که غرض از بیان این مطلب نه خود روایت که نوع سبک زندگی است که از آن دوران تاکنون با شدت و ضعف در جریان بوده است. می گویند روزی وی به همراه برخی معاونان خود برای بازدید به محوطه کارخانه رفته بود در حین بازدید میدانی کارگری که دل پری به هر دلیل از این مدیر داشت به او نزدیک شده و نسبت به او شدیدا فحاشی می کند و مدیر مربوط به آرامی به این فحاشی گوش کرده و عکس العملی از خود نشان نمی دهد بعد از اینکه اطرافیان این کارگر را از مدیر شرکت دور می سازند به او پیشنهاد می کنند که اجازه دهید او را از کار اخراج کنیم؟ اما این مدیر زیرک مدیران خود را از این کار منع می کند و سپس دستور می دهد تا نه تنها او را اخراج نکنند که به مرور زمان و در مدت کوتاهی زمینه ترقی وی را فراهم سازند. بعد از مدتی مدیر مربوط پیگیر وضعیت آن کارگر می شود که می گویند او از یک کارگر ساده مراتب ترقی را یکی پس از دیگری طی کرده و امروز در جایگاه مدیریت یکی از قسمت ها مشغول بکار است. مدیر شرکت می پرسد حقوق مدیریتی را گرفته و زندگی او بهتر شده است یا نه؟ که در پاسخ می شنود که وضع وی خیلی خوب شده و براحتی گذران زندگی می کند!. در اینجا بود که مدیر انگلیسی شرکت دستور اخراج آن کارگر گذشته و مدیر فعلی را صادر می کند. وقتی علت این تاخیر در نتبیه کارگر را می پرسند وی در جواب می گوید آن کارگر اگر در آن زمان اخراج می شد چون به نان خشکی و زندگی مختصر عادت کرده بود به زندگی خود ادامه می داد اما الان چون به نان مدیرتی خو گرفته است با اخراج شدنش از کار دوام نمی آورد و خواهد مرد و به ذلت خواهد افتاد. 2- دومین روایت از دوران معاصر است. جریان حقوق نجومی  سید صفدر حسینی در صندوق توسعه ملی  موضوعی بود که برای اولین بار بعد از انقلاب در کشور مطرح شد و بازتاب های وسیعی در کشور داشت. سونامی مالی که در کشور پس از آن راه افتاد و دامن بسیاری را گرفت و آنقدر فشار افکار عمومی را بر ارکان کشور وارد ساخت که ابتدا دختر صفدر حسینی که نماینده لیست امید مجلس دهم نیز بود با تایید این عملکرد آنرا حق پدرش دانست که از سفره انقلاب برداشت کرده است که البته بعدا علی لاریجانی در مجلس وقت این سخنان را تکذیب کرد. ظنر تلخ ماجرا این بود که در این رابطه شبکه خبری صبح زاگرس در خبری آورده است که: بنابر اعلام رئیس سازمان بازرسی کل کشور، در جلسه ای که ماههای گذشته با حضور رئیس جمهور برگزار شد، مسئولان صندوق توسعه ملی، تقاضای افزایش 67 درصدی حقوق خود را برای سال جاری داشتند که با مخالفت سازمان بازرسی کل کشور، تصویب نشد. این حقیقت نشان می‌دهد که صفدر حسینی به حقوق 57 میلیونی هم قانع نبوده است. (صبح زاگرس/ کد خبری:65387/ مورخ:16/5/95) با در نظر گرفتن موارد یاد شده و دهها مورد دیگر که می توان براحتی به آن دسترسی پیدا کرد می توان اینگونه نتیجه گرفت که: متاسفانه سبک زندگی اشرافی چنان در روح و جان برخی سلبریتی ها در بخشهای مختلف رسوخ کرده که اصولا بدون برخی رانت ها و مزایای مالی و اجتماعی ادامه زندگی را برایشان ناممکن و غیر قابل تصور می سازد آنگونه که عطای بودن و زندگی کردن در وطن خود را به لقای زندگی در اروپا و آمریکا می بخشند و اقدام به مهاجرت به دیگر کشورها می کنند. آن مدیر قبل از انقلاب و این مدیران بعد از انقلاب با حقوق و مزایای مدیریتی زندگی کرده و آنرا حق خود می پندارند و زندگی بدون آن را امکان ناپذیر. خط اشرافیت که در گذشته بسیار پنهان و در سایه حرکت می کرد امروز با ریخته رشدن قبح مال اندورزی و رانت خواری برای تامین معاش شدیدا از خود مقاومت نشان می دهد.  واژه هایی مانند: میلیون و میلیارد چنان در کلام برخی سلبریتی های سیاسی، اقتصادی، ورزشی و .... عادی شده است که گویی این روش زندگی حق طبیعی ایشان بوده و کسی نباید پایش را روی این خطوط قرمز بگذارد. نتیجه این نوع تفکر قطعا می تواند تبعاتی مانند دوقطبی شدن شدید جامعه، تشویق مردم به دور شدن از معنویات و تلاش برای کسب رانت های اقتصادی از هر راهی، نابودی اخلاق و منش های انسانی و... را در پی داشته باشد. رضا احمد زاده