سایت تحلیلی خبری عصر امروز 7 دی 1396 ساعت 13:02 http://asremrooz.ir/vdcdsk0xnyt0xk6.2a2y.html -------------------------------------------------- عنوان : خیمه گاه این بار در قم بود، مقتل طوس بود// جاده ی مشهد به قم لبریز از فانوس بود -------------------------------------------------- امشب مصادف است با شب وفات کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها. متن : به گزارش سرویس تاریخ وحماسه عصر امروز امشب مصادف است با شب وفات کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها. به همین مناسبات مجموعه ای از اشعار شاعران متعهد کشورمان را در خصوص فضیلت های این بانوی گرامی در زیر مشاهده بفرمایید: با اینکه به چشمت رخ دلدار ندیدی بانو عوضش هم غم بسیار ندیدی   گل روی سرت از سر هر بام رسیده گل روی سرت آمده و خار ندیدی   چشمان همه خاک کف پای تو بودند در کوچه و پس کوچه تو آزار ندیدی   ای فاطمه ی حضرت کاظم به خداوند یک لحظه غم دختر کرار ندیدی   دست احدی چادرتان را نکشیده شرمندگی چشم علمدار ندیدی   با معجر پاره رخ خود را نگرفتی ناموس رضا مجلس اشرار ندیدی   بانو وسط برده فروشان که نرفتی دور و بر خود چشم خریدار ندیدی   دختر به امانت به شما کس نسپرد و کم مو شدنش را به شب تار ندیدی   در حجره تن عشق تو افتاد نه گودال خس خس زدن سینه ی آن یار ندیدی   دستان برادر به دل خاک سپردت با اینکه به چشمت رخ دلدار ندیدی   🔸شاعر:  #علیرضا_درودیان امشَب برایِ مَطلَعِ شعرِ پُر ازآهـَم ماتَم گرفتَم آهـ! "بیت النور" میخواهـَم!   شُڪرِخُدا شَهـرَم خیابانِ ارَم دارَد مَن خوب میدانم ڪہ زهـراهـَم حَرَم دارَد   پَرمیڪِشَم دَر خاطراتِ ڪودَڪے هـایَم انگار دَستَم را گرفتہ باز بابایَم   پَس پابہ پایَش میرَوَم تا جانِ آیینهـ سے سالِ قَبل از این و دَر ایوانِ آیینهـ   بَہ بَہ چہ دورانِ خوشے بَہ بَہ چہ دورانی سوهـان برایَم میخَرَد بابا چہ سوهـانی   از دَستِ بابا میڪِشَم این دستِ ڪوچَڪ را هـے میدَوَم سَرتاسَرِ صَحنِ اَتابَڪ را   ناگاہ میبینَم  ڪہ بابا رَفتہ از پیشَم حالا خودَم بابا شُدَم با ڪودَڪِ خویشَم!    بعدَش بہ خود مے آیَم و خود را ڪہ میجویَم میگریَم و زیرِلَبَم آهـستہ میگویَم:   آرے بَدَم امّا دِلَم دیگَر چہ غَم دارَد؟ شُڪرِخُدا ، شُڪرِخُدا شَهـرَم حَرَم دارَد   اینبار اَگَر رَفتے حَرَم شَب بود دقَّت ڪُن غیراَز ڪَبوتَر صَحنِ او  خُفّاش هـَم دارَد!   پَس مَن چِرا دَر نااُمیدے غوطہ وَر باشَم وقتے ڪہ بانو این هـَمہ لُطف وڪَرَم دارَد   هـَرجایِ این دُنیا ڪہ باشَم غیرِ شَهـرِ خود حِس میڪُنَم دُنیایِ مَن یڪ چیز ڪَم دارَد   هـَرچَند شَهـرِ مَن پُراَز غَمهـایِ پنهـان است هـَرچَند شَهـرِ مَن  هـَوایَش سَخت دَم دارَد   اَمّا بہ دُنیایے نَخواهـَم داد این دَم را یڪ تارِمویِ ڪاج هـایِ سَبزِ شَهـرَم را   اینجا شَمیمَش اختیارِ دلبَرے دارَد اینجا مُحَرَّم هـَم صَفایِ دیگَرے دارَد   ((بَر سَنگفَرشِ صَحنِ او بال ِمَلَڪ خوردهـ اَز سُفرہ ے او آب هـَم اینجا نَمَڪ خوردهـ))   هـَربار اینجا پیشِ او بے اختیارِ خود میگریَم و میگویَم از رَسمِ دیارِ خود   عُمْریست رویِ حُرمَتِ سادات پابَندیم مارویِ مهـمان آب را هـَرگِز نمیبَندیم   ما رَسمِمان این بودہ مِهـمان را نَرَنجانیم اَز بام هـا گُل بَر سَرِ مِهـمان بیَفشانیم   خواهـَر فَراوان دوست مے دارَد بَرادَر را اصلاً نمے خواهـَم بِخوانَم روضہ ے "سَر" را   اَشڪَم چِڪید و عاشقانہ روسپیدَم ڪَرد بانو نگاهـے ڪَرد و انسانے جَدیدَم ڪَرد   این روسپیدے یادِ مَن آوَرد بابا را میشُست دَر حوضِ حَرَم او صورتِ مارا   حالا مَن و فَرزَندَم و یڪ عشقِ دیرینهـ حالا مَن و فَرزَندَم و ایوانِ آیینهـ   از دَستِ گَرمَم میڪِشَد یڪ دَستِ ڪوچَڪ را هـے میدَوَد سَرتاسَرِ صَحنِ اَتابَڪ را ...!   (کانال اشعار محبی)   خیمه گاه این بار در قم بود، مقتل طوس بود جاده ی مشهد به قم لبریز از فانوس بود   نامه با خط برادر داشت در دستان خود خواهری از دور می آمد ولی مایوس بود   بر لب خشکیده ی قم ذکر یا معصومه و بر لب معصومه خانم ذکر یا قدوس بود   بس که چشمش را به راهت دوخته،از راه قم خاک مشهد بیشتر در حسرت پابوس بود   رود غم های پدر،دریای دوری رضا  بر فراز ناقه ای انگار اقیانوس بود   زینب این بار آمده قبل از برادر جان دهد این خودش متن زیارتنامه ی مخصوص بود   روضه ی دشت برادرهای از هم ریخته داغ سنگین بود،روضه روضه ی ناموس بود   در فراق هشتمین طاووس جنت جان سپرد آنکه در دستان خدّامش پر طاووس بود   🔸شاعر:#مهدی_رحیمی    آیتى از خداست معصومه لطف بى ‏انتهاست معصومه   جلوه‏اى از جمال قرآن را          چهره‏اى حق نماست معصومه   عطر باغ محمدى دارد زاده مصطفى است معصومه   پرتوى از تلألوء زهرا گوهرى پربهاست معصومه   ماه عفت نقاب آل كسا دختر مرتضى است معصومه   اخترى در مدار شمس شموس یعنى اخت الرضاست معصومه   زائران! یك در بهشت اینجاست تربتش باصفا است معصومه   در توسل به عترت و قرآن باب حاجات ماست معصومه   از مدینه به قصد خطه طوس رهروى خسته پاست معصومه   تا زیارت كند برادر خود فكر و ذكرش دعاست معصومه   روز و شب عاشق بیابان گرد خواهرى باوفاست معصومه   یا مگر اوست زینب دگرى كز برادر جدا است معصومه   تا بدانى كه نیمه ره جان داد بنگر اكنون كجاست معصومه   از وطن دور و از برادر دور حسرتش غم فزاست معصومه   گر چه نشكسته سینه و پهلویش در دلش داغ‏هاست معصومه   داغ زهرا و داغ اجدادش وارث كربلاست معصومه   هر حسینیه بیت اوست حسان چون كه صاحب عزاست معصومه‏   🔸شاعر: مرحوم #استاد_حبیب_چایچیان نه جسارت نمی کنم اما گاه من را خطاب کن بانو چیزی از دیگران نمی خواهم تو مرا انتخاب کن بانو   در کنار تو قطره ام اما تو مرا رهسپار دریا کن در کنار تو ذره ام اما تو مرا آفتاب کن بانو   دل به هر سو که می رود بسته است دیگر از دست خویش هم خسته است دارد این گونه می رود از دست آه قدری شتاب کن بانو   به گمانم که خسته ای از من خسته ای دل شکسته ای از من وای اگر که تو را می آزارد خب دلم را جواب کن بانو   مانده ام بین رفتن و ماندن رفتن و مبتلای غیر شدن ماندن و عاقبت به خیر شدن تو خودت انتخاب کن بانو   منم و اشک و خواهشی دیگر روز سخت شفاعت و محشر تو گنه کار اگر کم آوردی روی من هم حساب کن بانو   🔸شاعر: #سیدمحمدجواد_شرافت