سایت تحلیلی خبری عصر امروز 24 آبان 1397 ساعت 19:38 http://asremrooz.ir/vdch6-ni-23nkkd.tft2.html -------------------------------------------------- عنوان : حضرت عسکری از درد به خود می پیچد // زهر از سینۀ آقا جگرش را می خواست -------------------------------------------------- شما را به تقواى الهى در دینتان و تلاش براى خدا و راستگویى و امانتدارى درباره کسى که شما را امین دانسته ـ نیکوکار باشد یا بدکار ـ و طول سجود و حُسنِ همسایگى سفارش مى‌کنم. متن : به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) 23 ساله بودند که پدرش امام هادی علیه السلام به شهادت رسید. دوران امام یازدهم، یکی از دوران های سخت و دشواری بود که افکار گوناگون از هر سو «جامعه اسلامی» را تهدید می کرد. و با اینکه امام در نهایت فشار به سر می برد، اما وی همانند پدران خود، لحظه ای از این مسأله غفلت نورزیده و در برابر گروه ها و مکتب های التقاطی و اندیشه های وارداتی و ضدّ اسلامی از جمله: صوفیان، غُلات، مُفَوّضه، واقفیه، دوگانه پرستان و سایر دگراندیشان، سخت موضع گرفته و با شیوه های خاصّ خود، کارهای آنها را خنثی نموده و نقش بر آب می کرد. نگاهی به وصیت نامه امام حسن عسکری (علیه السلام)   «أُوصیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ الْوَرَعِ فى دینِکُمْ وَالاْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(ص) صَلُّوا فى عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذا وَرَعَ فى دینِهِ وَ صَدَقَ فى حَدیثِهِ وَ أَدَّى الاْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قیلَ: هذا شیعِىٌ فَیَسُرُّنى ذلِکَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا زَیْنًا وَ لا تَکُونُوا شَیْنًا، جُرُّوا إِلَیْنا کُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا کُلَّ قَبیح، فَإِنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ کَذلِکَ.   لَناحَقٌّ فى کِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهیرٌ مِنَ اللّهِ لا یَدَّعیهِ أَحَدٌ غَیْرُنا إِلاّ کَذّابٌ. أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ(ص) فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُوا ما وَصَّیْتُکُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُکُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْکُمْ السَّلامَ.» (1)   شما را به تقواى الهى در دینتان و تلاش براى خدا و راستگویى و امانتدارى درباره کسى که شما را امین دانسته ـ نیکوکار باشد یا بدکار ـ و طول سجود و حُسنِ همسایگى سفارش مى‌کنم، محمّد(ص) براى همین آمده است. در میان جماعتهاى آنان نماز بخوانید و بر سر جنازه آنها حاضر شوید و مریضانشان را عیادت کنید. حقوقشان را ادا نمایید، زیرا هر یک از شما چون در دینش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته مى‌شود: این یک شیعه است و این کارهاست که مرا خوشحال مى‌سازد.   تقواى الهى داشته باشید، مایه زینت باشید نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بکشانید و همه زشتى را از ما بگردانید، زیرا هر خوبى که درباره ما گفته شود ما اهل آنیم و هر بدى درباره ما گفته شود ما از آن به دوریم. در کتاب خدا براى ما حقّى و قرابتى از پیامبر خداست و خداوند ما را پاک شمرده، احدى جز ما مدّعى این مقام نیست، مگر آن که دروغ مى‌گوید. بسیار به یاد خدا باشید، بسیار یاد مرگ کنید، بسیار قرآن را تلاوت کنید و بسیار بر پیغمبر(ص) صلوات بفرستید. زیرا صلوات بر پیامبر خدا(ص) 10 حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ کنید و شما را به خدا مى‌سپارم، و سلام بر شما.   1ـ بحارالأنوار، ج 75، ص 372 به گزارش عصر امروز اشعار زیر در رثا و شهادت پدر بزرگوار امام زمان عجل الله و تعالی فرجه تقدیم شما خوبان. #مرثیه_امام_حسن_عسکری    من که خونین جگر از زهر جفایم پسرم لاله ام لاله و در شعله رهایم پسرم   نفسم سوخته از هُرم عطش مثل حسین آه کاین شهر شده کرب و بلایم پسرم   می چکد شیون و آه از دو لب گلگونم بر تو آیا رسد از حجره صدایم پسرم   ارتعاشی که پدید آمده در دستانم می دهد آگهی از رنج و بلایم پسرم   معتمد کشت مرا - آن که ستم داشت روا - بود آن تیره نَسَب خصم دغایم پسرم   شعله ور کرد مرا آتش زهرش آری مانده در سینه هنوز آه و نوایم پسرم   چاره ای نیست اگر در گذر از این راهم دست تقدیر کند از تو جدایم پسرم   پس ازین، این تو و این خاطره اندوهم مانده بر جاده غم ها رَد پایم پسرم   تو بیا تا که درین لحظه ببینم رویت قدرتی نیست که من سوی تو آیم پسرم   کاش می شد لحظاتی به برم بنشینی چون که مشتاق تو ای ماهْ لقایم پسرم   یک نفس مانده که جان بر لبم آید "یاسر" جز همین شعله نمانده ست برایم پسرم   🔸شاعر: #محمود_تاری امام حسن عسکری(ع)    ای خدا کنج قفس بال و پرم میسوزد اشک جاری شده چشمانِ ترم میسوزد   سوزش زهر رسیده است به اعماق دلم  همرهِ چشم پر از خون جگرم میسوزد   آنقدر کرده اثر بر تنِ من زهرِ ستم ای خدا، از نوک پا تا به سرم میسوزد   بسکه خون گریه نمودم سرِ شبها تاصبح سحر از غربت محضِ سحرم میسوزد   پسرم دست به پیشانیِ من زد، امّا بسکه سوزان شده، دست پسرم میسوزد   به هر عضوی به تسلّای تنِ تبدارم دست بگذاشته، عضو دگرم میسوزد   چشم در چشم من انداخته این ماه، ولی دیدم ای وای نگاه قمرم میسوزد   گر چه این زهر همه جانِ مرا سوخت، ولی یادِ آن لحظۀ دیوار و درم میسوزد   تبِ این زهر مرا کرببلا برده و من دیدم عمّه به تماشایِ حرم میسوزد   #مجتبی_تاجیک #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام    اثر زهر به کل بدنت معلوم است شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است   گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است   حرف خود را به تکان دادن سر میگویی حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است   سعی داری که نبیند پسرت اما حیف باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است   پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود در نگاه تو غم دل شکنت معلوم است   کاسه نزدیک لبت میشود و می افتد با همین زاویه زخم دهنت معلوم است   ته گودال نرفتی به سرت سنگ نخورد شکر...این لحظۀ آخر بدنت معلوم است   #سید_پوریا_هاشمی #شهادت_امام_حسن_عسکری      شب تاریک هوای سحرش را می خواست  شهر انگار خسوف قمرش را می خواست    گوشۀ حجره کسی چشم به راه افتاده  حسن دوم زهرا پسرش را می خواست    حضرت عسکری از درد به خود می پیچد  زهر از سینۀ آقا جگرش را می خواست    آسمانیست امامی که زمین افتاده  آسمان جلوه ای از بال و پرش را می خواست    شعلۀ زهر که بد جور زمین گیرش کرد  به خدا که نفس مختصرش را می خواست    لحظه ی آخر خود روضۀ عاشورا خواند  منبر خاک غم چشم ترش را می خواست    ته گودال کسی روی زمین افتاده  خنجر شمر گمانم که سرش را می خواست    دختری دید که بالای سرش نامردی  آمده بود و نگین پدرش را می خواست     #مسعود_اصلانی تشنه لب بود ولی تشنه به #گودال نرفت دست و پا زد پسر ُو مادرش از حال نرفت   تا پـدر #آب طلـب کـرد پسـر آب آوَرد آتـشی عصرِ عطش جانبِ اطفال نرفت زهر خون بر #جگرش کرد ولی هیچ کسی... به سـراغِ حـرم و غـارت اَمـوال نرفت پایِ شعـله به حَـریم کـَرمَش باز نشد از حـرم شکر خدا معجر و خلخال نرفت دستـهای پسـرش بسته نشد بعد از او دختری پایِ سرَش یکسره از حال نرفت سامرا گـریه کنِ کـرب و بلا شد امّا... ندبه خوانِ تو به سردابِ تو امسال نرفت   شاعر: حسین ایمانی