ای دامنت دانشگه زهرا خدیجه(ع) // وی همدم تنهائی طاها خدیجه(ع)

4 خرداد 1397 ساعت 18:59

بر خدیجه همسر پیغمبرِ رحمت درود// آنکه ثروت را فدای دین و ایمانش نمود// آنکه با اذن خدا شد مادرِ آن دختری// که به درگاهش گذارد قدسیان سر بر سجود


به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز، سخن از ام المومنین حضرت خديجه کبری (عليها السلام)، سخن از يك دنيا عشق و عظمت، بزرگواری و پايداری و مهربانی و استقامت در راه اسلام است و سخن از بهترین مشوق و حامی رسول خدا در راه تبلیغ دین مبین اسلام است. 

بانوی نمونه دو عالم حضرت خدیجه (علیها السلام) همسری بود که بعد از وفاتش هر کجا نام او به زبان می آمد، اشک بر دیده گان مبارک نبی مکرم اسلام صلی الله و علیه و آله می نشست و غم دوری از چنین همسر وفادار و عزیزی پیامبر صلی الله و علیه و آله را آزار می داد. همسری که تا پایان زندگی پر برکت رسول خدا صلی الله و علیه و آله هیچکس نتوانست ذره ای جای خالی او را برای رسول مکرم اسلام صلی الله و علیه و آله پر کند.

ضمن تسلیت رحلت شهادت گونه این بانوی با کرامت و مادر بزرگوار امت اسلامی اشعاری در رثای ایشان را تقدیمتان می نماییم:

حضرت_خدیجه
 
دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم
آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم
 
سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمی خرم
نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم
 
بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم
دانهء عشق کاشتم، در قفست رها شدم
 
با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه ایست
با تو پر از قصیده ام، با تو غزل سرا شدم
 
ای که ملول می‌شوی از نفس فرشته‌ها
باور من نمی شود، همنفس خدا شدم
 
سفرهء دل برای من، باز کن آیه ای بخوان
حرف بزن که مَحرمِ زمزمهء حرا شدم
 
قطرهء من فرات شد، ذرّه ام آفتاب شد
پیش تو سیّدالبشر، سیّدة النّسا شدم
 
پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته ایم
تو همه مقتدا شدی، من همه اقتدا شدم
 
من به تو دست یاعلی داده ام از صمیم دل
مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم
 
لحظه آخرین غزل، ترس ندارم از اجل
پیرهن تو در بغل، با تو دوباره «ما» شدم
 
سید حمیدرضا برقعی

ما سائل لطف فراوان خدیجه
از کودکی خوردیم از نان خدیجه
 
در راه دین داده همه دار و ندارش
اسلام شد مدیون احسان خدیجه
 
خرج مسلمانی ما هستی او شد
پس هر چه ما داریم قربان خدیجه
 
در راه اهل بیت هر کس خرج کرده
فردای محشر هست مهمان خدیجه
 
جور دگر شد دستگیر ما پیمبر
هر جا قسم خوردیم بر جان خدیجه
 
شکر خدا هستیم امشب روضه خوانش
شکر خدا هستیم گریان خدیجه
 
دلشوره دارد یاد فرداهای زهرا
ابر بهاری گشت چشمان خدیجه
 
انگار دیده آتش و دیوار و در را
غم های زهرا برده سامان خدیجه
 
ای وای از روزی که با پهلوی زخمی
زهرا شود در عرش مهمان خدیجه
 
نیمه شبی در خانه خولی نامرد
صد پاره می گردد گریبان خدیجه
 
محمدحسین رحیمیان


مصطفی ممدوح، مداحش خداست
لیک مداح خدیجه مصطفاست
آنکه دامادش علی مرتضاست
دختر او حضرت خیرالنساست
نسل او نسل حسین و مجتباست
مادر خوب همه آل عباست
 
مادری پر منقبت پر افتخار
 
آنکه عزت پیش پایش ریخته
مال و مکنت در سرایش ریخته
عشق را در دل خدایش ریخته
حب احمد را سزایش ریخته
گنج عصمت را بجایش ریخته
کل هستی را بپایش ریخته
 
هست این بانو کنیز کردگار
 
نام  ام المؤمنین زیبنده اش
هر کسی شیعه است باشد بنده اش
میسزد عالم شود رزمنده اش
هست زهرا جلوۀ تابنده اش
کرده خُلقش تا ابد پاینده اش
قدِّ عالم خیر در پرونده اش
 
درس عزت داد و درس اقتدار
 
مادر اسلام، ام الهانیه است
فخر مریم، ساره، هاجر، آسیه است
دختری دارد که نامش راضیه است
صابره، صدیقه، زهرا، مرضیه است
فاطمه، محبوبه، حورا، انسیه است
مادر حوریه هم خود حوریه است
 
هیچکس چون او ندارد اعتبار
 
با تمام اعتبارش ای دریغ
از زنان روزگارش ای دریغ
وز دهان روزه دارش ای دریغ
با همه صبر و  قرارش ای دریغ
در زمان احتضارش ای دریغ
سالها حصر و حصارش ای دریغ
 
روز  آخر شد بکامش روزگار
 
جبرئیل آمد، پیامش آنی است
این سلام حضرت سبحانی است
میزبانا  لحظۀ مهمانی است
از بهشتت این کفن ارزانی است
رحلتت آغاز روضه خوانی است
روضه هایت کربلا را بانی است
 
ای دو چشمت بر حسینت اشکبار
 
تو کفن داری حسینت بی کفن
خار و خاشاک بیابانش وطن
بی سر و بی لشگر و عریان بدن
طعمۀ صیاد و پاره پاره  تن
عترتش بسته به زنجیر و رسن
خیزران بر لعل و دندان و دهن
 
کربلا و کوفه و شام و شکار
 
میشود افشای این اسرار وای
زینب و سنگ و سر بازار وای
عصمت و بی شرمی اغیار وای
چشمهای خیرۀ خمار وای
تیرهای بدتر از مسمار وای
یاد زهرا و در و دیوار وای
 
مرهم اینهاست تیغ ذوالفقار
 
محمود ژولیده

ای دامنت دانشگه زهرا خدیجه(ع)
وی همدم تنهائی طاها خدیجه(ع)
 
نوشیده آب از چشمه ی چشم تو زمزم
وی باغبان شاخه ی طوبا خدیجه
 
هستی فدای هستی احمد نمودی
هستی فدای هستی ات بادا خدیجه
 
آموختی درس وفاداری به عالم
ارث از تو دارد زینب کبری خدیجه
 
روزی که دندان پیمبر را شکستند
افروختی چون لاله ی صحرا خدیجه
 
روزی که زهرا پشت در فریاد میزد
بودی کجا در ذکر واویلا خدیجه
 
روزی که زهرایت به کوچه خورد سیلی
ایکاش بودی یاورش آنجا خدیجه
 
حیدر توکلی 


بر خدیجه همسر پیغمبرِ رحمت درود
آنکه ثروت را فدای دین و ایمانش نمود
 
آنکه با اذن خدا شد مادرِ آن دختری
که به درگاهش گذارد قدسیان سر بر سجود
 
دختری که احترامش بر همه واجب شده
ذالجلال آورده از بهرش عدم را بر وجود
 
دختری مانند زهرا مظهر پروردگار
چون خودِ ختم رسالت آگه از غیب و شهود
 
دختر والا مقامی که از او رخصت گرفت
پشت دربِ خانه اش پیک عجل وقت ورود
 
سهم دارد از فیوضاتِ هر ِ آنچه مصطفا
با خدای خویش در غار حرا گفت و شنود
 
در مقام زهد و تقوی از همه پیشی گرفت
از میانِ همسرانش هم نبی او را ستود
 
شد مثال همسرش در خانه ی وحیِ الاه
آیت عظمای سبحان بهر هر گبر و جهود
 
کرده بود از مال دنیا بی نیازش حق ولی
ذره ای در قید و بندِ منصب و مسند نبود
 
بار سنگینِ حمایت را به دوشش میکشید
تا کند احمد به راه حق بشر را رهنمود
 
بیعتش را با نبی نشکست حتی آن زمان
که رسالت در حصارِ جاهلیت مانده بود
 
از لسانش هم برای نشر دین مایه گذاشت
شعر نابش را فقط در مدح پیغمبر سرود
 
هر چقدر از مال دنیا شد نسیبش بیشتر
بیشتر در راه دین شد طالبِ احسان و جود
 
او که از بهر خدا این گونه از دنیا گذشت
رب عالم هم برای او در رحمت گشود
 
چون به پایان عمر این بانوی وارسته رسید
جبرئیل از عرش نزد مصطفا آمد فرود
 
بعد تکریمِ پیمبر گفت که آورده ام
بهرِ مرحومه کفن از درگه حیِ ودود
 
بر نبی آمد کفن گر در عزای همسرش
از حسینِ او عدو پیراهنش را هم ربود
 
 
#حسنعلی_بالایی


کد مطلب: 236624

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdcauinuy49nei1.k5k4.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir