ای هفتمین امام همام! ای جهان و جان // جم آمده تمام به زیر نگین تو

1 فروردين 1399 ساعت 1:04

امام کاظم (ع): لقمان همواره به پسرش مى گفت: «اى پسرم! دنيا دريايى است كه گروه هاى بسيارى در آن، غرق شده اند. پس بايد كشتىِ تو در آن، پَروامندى از خداى متعال باشد و پل تو ايمان به خدا، و بادبان كشتى ات توكّل، تا شايد ـ اى پسرم! ـ نجات يابى، هر چند من گمان ندارم كه نجات يابى!»


به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز، امشب شب شهادت آقا و مولایی است که نام شریفش، «موسی»، لقبش «کاظم»، مادرش بانویی با فضیلت به نام «حمیده»، و پدرش حضرت امام صادق (علیه السلام) است و سجده‌های طولانی و چشمان بارانی‌اش، از عشقی پایدار و ایمانی عمیق به ساحت قدس ربوبی حکایت می‌کند چنان که در زیارت آن بزرگوار می‌خوانیم: « حلیف السجدة الطویلة و الدموع الغزیره »؛ زندگی‌اش با سجده‌های طولانی و چشمان اشکبار همراه بود.

حضرتش در حدیثی شریف خطاب به ما چنین می فرمایند:

كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ وقَد غَرِقَ فيها جيلٌ كَثيرٌ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّه ِ تَعالى، وَليَكُن جِسرُكَ إيمانا بِاللّه ِ، وَليَكُن شِراعُهَا التَّوَكُّلَ، لَعَلَّكَ ـ يا بُنَيَّ ـ تَنجو وما أظُنُّكَ ناجِياً !

لقمان همواره به پسرش مى گفت: «اى پسرم! دنيا دريايى است كه گروه هاى بسيارى در آن، غرق شده اند. پس بايد كشتىِ تو در آن، پَروامندى از خداى متعال باشد و پل تو ايمان به خدا، و بادبان كشتى ات توكّل، تا شايد ـ اى پسرم! ـ نجات يابى، هر چند من گمان ندارم كه نجات يابى!» .

اشعار زیر در رسای شهادت این امام همام تقدیم شما خوبان:

#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام

دریا شکست کوه شکست آسمان شکست
ای وایِ من که حرمت این آستان شکست

ای وایِ من که ساقه‌ی پایی نحیف و سرخ
از ضربه‌های چکمه‌ی یک پاسبان شکست

در زیرِ این عبا به گمانش کسی نبود
سَندی که پا گذاشت شنید استخوان شکست

از بس که تنگ بود و نمور و سیاه و سرد
از بس به سنگ خورد سری ناتوان شکست

باب‌الحوائجِ همه بود و کسی نداشت
روزی دِهِ همه بی آب و نان شکست

امسال هم گذشت ولی روز را ندید
دور از بهار قامتِ این باغبان شکست

امسال هم گذشت و رضا را ندید آه
بِینِ سیاه‌چال دلش ناگهان شکست

معصومه را نشد که عروسش کند - گریست
امشب که بغضِ دخترِ او بی امان شکست

از زهر تشنه بود و همین بابِ روضه شد
با داغهای کرببلا با همان شکست

لب تشنه بود و حرمله را با سه‌شعبه دید
طوری کمان کشید گمانم کمان شکست

وقتی صدایِ تیر به زینب رسید گفت :
قلب رُباب پشتِ پدر توأمان شکست

می‌خواست خنده ای بکند که گلوش ریخت
می‌خواست بوسه ای زندش که دهان...


#حسن_لطفی ۹۸/۱۲/۲۹



#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام


تو را بردند نامردان؛ از این زندان به آن زندان
شدی با خونِ دل مهمان؛ از این زندان به آن زندان

شنیدم در غل و زنجیر با توهین ِ پی در پی
تو را انداخت زندانبان از این زندان به آن زندان

مناجاتت دو چندان شد! پس از هر سجده ات میرفت...
صدای جذبۂ قران؛ از این زندان به آن زندان

به جای آه و نفرین ذکر میگفتی و جاری شد-
دعای بارش ِ باران؛ از این زندان به آن زندان

عبایت را کشیدند و امان از هتک حرمت ها
شدی حیران و سرگردان؛ از این زندان به آن زندان

سرِ افطار خوردی تازیانه های محکم را
به جای آب و قدری نان؛ از این زندان به آن زندان

به دست سِندی بن شاهِک ملعون زمین خوردی
بمیرم! با تنی لرزان؛ از این زندان به آن زندان

سکوت و کظم غیظَت، زهرِ دشمن را دو چندان کرد
چه مظلومانه دادی جان؛ از این زندان به آن زندان

به یادِ جدّ لب تشنه گلویَت سوخت و خواندی-
چه روضه با لبِ عطشان؛ از این زندان به آن زندان!

#مرضیه_عاطفی



#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام


بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا ، غیر از خدا ، غیر از خدا نیست

زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست

چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی است

زخم گلوی تو پذیرفته است اما
زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست

این ایستادن با زمین خوردن مساوی است
از چه تقلا می کنی ؟ این پا که پا نیست

اصلا رها کن این پلید بد دهان را
از چه توقع می کنی وقتی حیا نیست

نامرد ! زندان بان ! در این زندان تاریک
اینکه کنارش میزنی با پا عبا نیست

این تخته ی در که شده تابوت حالا
بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست

اما تو را با نیزه ها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست


#علی_اکبر_لطیفیان



#یا_باب_الحوائج_دخیلک

ای جلوه‎ی جلال مبین در جبینِ تو
دست خدا برون زده از آستینِ تو

ای هفتمین امام که هفت آسمان حق
هفتاد بار گشته به گرد زمین تو

تو خرمنِ جمال و جلالیّ و آفتاب
با آن سَخاش، خُردترین خوشه‎چین تو

وی شب گرفته آینه‎ها از ستارگان
در پیش روی شعشعه‎ی راستین تو

ای کاظمی که غیظ و غضب هر دری که زد
پیدا نکرد راه به حصنِ حصین تو

نشنیده از زبانِ تو نفرین و ناسزا
هرچند بسته خصم، کمرها به کین تو

ای مژده‎ی بهشت رسانده به شیعیان
حق با حدیثِ «عاقبه المتقین» تو

زندان، نمازگاهِ تو بود و سپرده گوش
افلاکیان به صوتِ دعای حزین تو

دیوارها به ذروه‎ی توحید می رسند
از بانگِ نعبدوی تو و نستعینِ تو

لرزاند سنگ سنگ ستون‎های عرش را
ظلمی که بر تو رفت ز خصم لعین تو

ای هفتمین امام همام! ای جهان و جان
جم آمده تمام به زیر نگین تو

رنگین کمانِ شعرِ من اینک زده است پُل
در پیشگاهِ کوکبه‎ی راستین تو

التماس دعای فرج

#حسین_منزوی


#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام


چه حالی، احسن الحال است، چه خیری اول سال است
عزا و گریه بر موسی بن جعفر، خیرالاعمال است

هر آن کس زد صدا در زندگی، باب الحوائج را
علی رغم تمام مشکلاتِ خود، خوش اقبال است

کسی که اعتقادش بر شفای روضه اش سُست است
اساساً ریشه ی توحید و ایمانش پُر اشکال است

همین که نام او در خاطر بیمار می آید
طبیب از راه می آید، شفایش هم به دنبال است

همیشه کار سائل ها، تمنا از کریمان است
کریمان بینشان همواره بخشش، رسم و منوال است

زن بدکاره را با یک نظاره زیر و رو کرد و...
زن افتاده به سجده، نزد معبودش سبک بال است

کسی که عرشیان مشتاق بر پابوسی اش هستند
چرا منزلگهش بر خاک نمناک سیهچال است؟!

به لب خلصنی یا رب دارد و مانند صدیقه
نمی دانم چرا جسمش شبیه باغ آلاله است

چرا جسم نحیفش از رد شلاق گلگون شد؟!
چرا آخر عبای ریش ریش او لگدمال است؟!

چرا مولای ما افتاده گیر بددهانی پست؟!
چرا هر صبح و شب در دور آقا جار و جنجال است؟!

چگونه ساق پایش را شکسته سندی ملعون؟!
تکان که می خورد پایش، تمام روز بدحال است

چکیده اشک روضه بر لبِ خشکیده از زهرش
به یاد غربت لب تشنه ای در بین گودال است

مگر آخر چه شد در وقت غارت کردن ارباب؟!
به دست هر کسی یک تکه از پیراهن و شال است

محمدجواد شیرازی


کد مطلب: 279369

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdcd9n0xnyt05s6.2a2y.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir