امشب خبر کنید تمام قبیله را // بر شانه می‌برند امام قبیله را

14 خرداد 1398 ساعت 11:12

خمینی نه پدر امت ایران بلکه پدر مستضعفین و پابرهنه ها و آزادی خواهان جهان می باشد که داغش بر دلها سنگینی می کند.


به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز 14 خرداد هر سال یادآور تلخ سالروز ارتحال امام خمیمنی (ره)  می باشد که دل هر آزاده ای را به درد می آورد.

خمینی نه پدر امت ایران بلکه پدر مستضعفین و پابرهنه ها و آزادی خواهان جهان می باشد که داغش بر دلها سنگینی می کند. یاد و نامش گرامی و راهش پر رهرو باد.

اشعار زیر به مناسبت ارتحال جانسوز امام عاشقانه تقدیم شما خوبان.
 
🔻محسن ناصحی
 
مرا هرقدر ذوق رفتن و پرواز شاعر کرد
تو را اندیشه ات مانای تاریخ معاصر کرد
 
میان آیه ی والفجر یا بعد از لیالٍ عشر
تو را باید کجا خواند و کجا بایست حاضر کرد؟!!
 
تو را با کشتی نوح و تو را در نیل با موسی
تو را همپای ابراهیم می باید مجاور کرد
 
پیمبروار در اطراف تو پروانه پروانه
کلامت مردم این شهر را عمار یاسر کرد
 
جوانها را مرامت کربلا در کربلا قاسم
غمت پیران عاشق را حبیب بن مظاهر کرد
 
به راه افتادی و با تو بیابانها خیابان شد
جهان را هر خیابان در مسیر نور عابر کرد
 
سپاه فیل آورده است دنیا و نمی فهمد
ابابیل آنچه را با لشکر بی دین و کافر کرد
 
به تحریف تو در ذلت نشستند و نمی دانند
که عزت را همین نام خمینی بود صادر کرد
 
زمان با من سر ناسازگاری داشت انگاری
مرا پابند دنیا و تو را مرغ مهاجر کرد


#امام_خمینی_ره
#ترکیب_بند
 
امشب خبر کنید تمام قبیله را
بر شانه می‌برند امام قبیله را
 
ای کاش می‌گرفت به‌جای تو دست مرگ
جان تمام قوم، تمام قبیله را
 
برگرد ای بهار شکفتن که سال‌هاست
سنجیده‌ایم با تو مقام قبیله را
 
بعد از تو، بعد رفتن تو، گرچه نابجاست
باور نمی‌کنیم دوام قبیله را
 
تا انتهای جاده نماندی که بسپری
فردا به دست دوست، زمام قبیله را
 
زخمیم، خنجر یمنی را بیاورید
زنجیرهای سینه‌زنی را بیاورید
 
ای خفته در نگاه تو صد کشور آینه
شد مدتی نگاه نکردی در آینه
 
رفتی و روزگار سیه شد بر آینه
رفتی و کرد خاک جهان بر سر آینه
 
رفتی و شد ز شعله‌برانگیزی جنون
در خشکسال چشم تو خاکستر آینه
 
چون رنگ تا پریدی از این خاک‌خورده باغ
خون می‌خورد به حسرت بال و پر آینه
 
دردا فتاده کار دل ما به دست چرخ
یعنی که داده‌اند به آهنگر آینه
 
در سنگخیز حادثه تنها نشاندی‌اش
ای سرنوشت رحم نکردی بر آینه
 
امشب در آستان ندامت عجیب نیست
ای مرگ اگر ز شرم بمیری هر آینه
 
ای سنگدل دگر به دلم نیشتر مزن
بسیار زخم‌ها زده‌ای، بیش‌تر مزن
 
 #محمد_کاظم_کاظمی
#امام_خمینی_ره
#غزل
 
تیره شد آینهٔ صبحِ درخشان بی‌تو
تار شد مشرق روحانی ایمان بی‌تو...
 
جنگل سبز قیام از تو برافراشته بود
می‌رود قوّت زانوی درختان بی‌تو
 
ضجّه‌ها می‌زند از داغ جگرسوز فراق
در و دیوار غم‌آلود جماران بی‌تو
 
بی‌جمال تو دل آینه و آب گرفت
آتشین شد نفس باد پریشان بی‌تو
 
پاره شد رشتهٔ منظومهٔ نورانی شوق
گشت آفاق همه کلبهٔ احزان بی‌تو
 
من چه گویم که چه‌سان آینهٔ روز گرفت
رنگ دلگیرترین شام غریبان بی‌تو
 
کاش پیش از شب اندوه سفر می‌کردیم
تا نبودیم در این باغ غزل‌خوان بی‌تو
 
#زکریا_اخلاقی


#امام_خمینی_ره
#ترکیب_بند
 
در جام دیده اشک عزا موج می‌زند
در صحن سینه شور و نوا موج می‌زند
 
یک نینوا مصیبت و یک کربلا بلا
در دشت‌های خاطرِ ما موج می‌زند
 
تا چشم کار می‌کند اندوه و انتظار
با یاد یار در همه جا موج می‌زند
 
در گوشه و کنار حسینیه‌های شهر
صد‌ها هزار دست دعا موج می‌زند
 
هنگام اوج گیری «روح خدا» به عرش 
فر‌یاد خلق نوحه‌سُرا موج می‌زند
 
حسرت نگر که در عطرش بوسه‌ی وداع
دریا جدا و دشت جدا موج می‌زند
 
در صحن غم گرفته‌ی فیضیه تا سحر
شوق حضور «روح‌ خدا» موج می‌زند
 
در کوچه‌باغ‌های جماران نگر هنوز
انوار سیدالشهدا موج می‌زند
 
در ماتم حسین زمان هرکجا می‌رویم
حال و هوای کرب‌و‌بلا موج می زند
 
موج بلند ناله، خروشید وای وای
طوفان گریه آمد و جوشید وای وای
 
رفت آن‌که بود، میکده مست و خراب از او
شیرینی پیاله و شور شراب از او
 
برخاست چون خلیل به پیکار بت، فتاد
در شرق و غرب واهمه و اضطراب از او
 
لرزید کاخ سرخ و سپید از نهیب وی
یک شب نرفت دیده‌ی دشمن به خواب از او
 
با پا بر‌هنگان زمین بس که داشت مهر
در آسمان شکفت گل آفتاب از او
 
در پهندشت پاک هویز‌‌ه گرفته است
گیسوی نخل‌های جوان پیچ وتاب از او
 
روحی دوباره یافت از او نهضت حسین
جانی دوباره یافته اسلام ناب از او
 
یک عمر دل به گلشن زهرا سپرده بود
زان رو گرفت چهره‌ی گل رنگ و آ‌ب از او
 
دستی به ذیل آیه‌ی «أمن یجیب» داشت
پیری که شد «دعای سحر» مستجاب از او
 
تا واپسین نفس به مناجات میل داشت
عمری مداومت به «دعای کمیل» داشت
 
رفتی و سر به سینه‌ی سینا گذاشتی
رو در بهشت حضرت زهرا گذاشتی
 
گفتی بهار بهمن خونبار شد که باز
رفتی و سر به دامن گل‌ها گذاشتی
 
از یک چمن شقایق پرپر که بگذریم
یک دشت لاله را به تماشا گذاشتی
 
با اشک و آه و ناله، ز خاطر نمی‌رود
داغ غمی که بر جگر ما گذاشتی
 
تا شهپر ملائکه شد فرش راه تو
بر عرش افتخار و شرف پا گذاشتی
 
صف بسته‌اند امت مظلومت ای امام
از آن شبی که رو به «مصلّی» گذاشتی
 
ما از تو انتظار ملاقات داشتیم
واحسرتا که وعده‌ی فردا گذاشتی
 
دیدی که اهل کوفه نبودیم و نیستیم
ما را چرا تو رفتی و تنها گذاشتی؟
 
داریم مهر روشن و خوب تو را هنوز
باور نمی‌کنیم غروب تو را هنوز
 
واحسرتا که بعد تو ماندیم و زنده‌ایم
با هم سرود هجر تو خواندیم و زنده‌ایم
 
بعد از تو ای امید دل ای آرزوی جان
باور نمی‌کنیم که ماندیم و زنده‌ایم
 
بر ما رواست سیلی امواج غم، که ما
سیل سرشک از مژه راندیم و زنده‌ایم
 
دردا که بعد غیبت خورشید انقلاب
یک آسمان ستاره فشاندیم و زنده‌ایم
 
ترسم که روز وصل خدا نگذرد ز ما
«شب‌های هجر را گذراندیم و زنده‌ایم»
 
«ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود»
این قدر چشم یاری از این نیمه‌جان نبود
 
#محمد_جواد_غفورزاده

#امام_خمینی_ره
#مربع_ترکیب
 
تقدیم غمت خونِ جگر لالۀ ما بود
بی مهر رخت سایۀ غم، هالۀ ما بود
هجران تو در دل شرر نالۀ ما بود
هر لحظه فراغت غم صد سالۀ ما بود
ای ماه که دادی همه را مهر خدائی
چون شد که دمیدی به شبستان جدائی
 
ای یاد جمال تو چراغ سحر ما
ای داغ تو تا شام ابد بر جگر ما
ای روی نهان از نظرت در نظر ما
حیف است که باشیم و نباشی به بر ما
هر صبح فراق تو به ما شام بلا بود
ایام غمت بر همه ایام بلا بود
 
ای ماه جماران که زهجرت چو هلالیم
یکبار برافروز و ببین ما به چه حالیم
سر تا به قدم محنت و اندوه و ملالیم
باید که بسوزیم و بگرییم و بنالیم
عمر است پس از مرگ تو شرمندگی ما
بی تو شده جان کندن ما زندگی ما
 
ای همدم یاران خدا جوی جماران
ای کعبۀ دل بیت تو در کوی جماران
ای گرد عزایت به سرو روی جماران
با یاد تو چشم همگان سوی جماران
بازآ که خزان بی تو بهاران دل ماست
بیت الحزن از غصه جماران دل ماست
 
ای رفته به دیدار خدا با دل آرام
آرام دل آرام که گیتی است تو را، رام
از نهضت تو مانده به جا نهضت اسلام
با صبح قیامت شب کفر است به اتمام
دیگر به وطن دیو ستم باز نیاید
از طبل ابر قدرتی آواز نیاید
 
آرام کز اعدای تو آرام ربودند
یاران همه از دور پیام تو شنودند
از مرکز الحاد بدین راه گشودند
در دامن کفر آیت توحید سرودند
خورشید قیام تو گرفته همه جا را
بخشنده پیامت به جهان نور خدا را
 
آرام که پیمان تو هرگز نشکستیم
آرام که پیوند وفا را نگسستیم
با غیر تو ما عهد نبستیم نبستیم
آنیم که بودیم و همینیم که هستیم
کوبیم بت اهرمن اهرمنی را
داریم زتو چون تبر بت شکنی را
 
آرام که همواره پیامت سخن ماست
آرام که این جامه به پیکر کفن ماست
آرام که در خط تو هر مرد و زن ماست
آرام که بر بال ملایک وطن ماست
آرام که ایمن زبلا کشور ما شد
همسنگر تو خامنه ای رهبر ما شد
 
در جنگ شرر بر سر ما ریخت چو باران
گردید وطن آتش و خون هشت بهاران
غلطید بخون از همه سو پیکر یاران
سوگند به سوز دلت ای پیر جماران
داغ تو که چون شعله آتش به درون بود
بر ما شررش از شرر جنگ فزون بود
 
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار


کد مطلب: 262240

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdcdox0xzyt09x6.2a2y.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir