جریان شناسی سیاسی (قسمت پایانی)

9 خرداد 1399 ساعت 18:12

در بخش اول جریان شناسی سیاسی اشاره دشد که: ما دو جریان انقلابی و ضد انقلابی در کشور داریم و جریان سوم هم غیر انقلابی هست ماهیت دو جریان اول از تیتر آن مشخص است، اماجریان سوم (غیرانقلابی) نقش و حکم خاکستری را داشته و هر کجا که منافع سیاسی و اقتصادی آنها و گروهشان با نظام تعارض پیدا کند به یکی از دو جریان انقلابی و ضدانقلابی، متصل و سوار بر موج می شوند.


به گزارش سرویس سیاسی عصر امروز در بخش اول جریان شناسی سیاسی (اینجا) اشاره دشد که: ما دو جریان انقلابی و ضد انقلابی در کشور داریم و جریان سوم هم غیر انقلابی هست ماهیت دو جریان اول از تیتر آن مشخص است، اماجریان سوم (غیرانقلابی) نقش و حکم خاکستری را داشته و هر کجا که منافع سیاسی و اقتصادی آنها و گروهشان با نظام تعارض پیدا کند به یکی از دو جریان انقلابی و ضدانقلابی، متصل و سوار بر موج می شوند لذا از این بخش به بعد به چهار مصداق جریان ساز کشور اشاره می شود.

۱ -مرحوم آقای هاشمی:

ایشان؛ ضمن اینکه به تنهائی، یک جریان نهفته بود، اما از سوی دیگر ظرفیت جریان سازی را نیز داشت، که در زمان امام (ره) امکان و فرصت بروز و ظهور آنرا نداشت.

تفکر لیبرالی و اشرافی آقای هاشمی در خصوص دولت و کشور داری بعدها بصورت تدریجی ظهور پیدا کرد که اوج زاویه تفکر سیاسی او با امام و رهبری از سال ۸۴ و بویژه ۸۸به بعدنماد عینی پیدا کرد.

ایشان نسبت به سایر خواص؛ ازیک پشتوانه بزرگ مادی و معنوی مثل فرماندهی در اواخر جنگ؛ ریاست مجلس، رئیس هیئت امناء دانشگاه آزاد؛ ریاست مجمع تشخیص؛ نائب رئیس خبرگان و امامت جمعه تهران، برخوردار بود که توانست ظرفیت جریان سازی او را تقویت کند که در چهل سال انقلاب؛ از جمله معدود افرادی بود که در همه مراکز قدرت حضور و نفوذداشت بگونه ای که در سالهای متمادی؛ بویژه بعد از رحلت حضرت امام (ره)؛ نام و تصویر ایشان در کنار رهبری خودنمائی می کرد.

او توانست از زمان ریاست جمهوری خود و فقدان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران یک جریان لیبرالی تکنوکرات و غربزده را پایه گذاری نماید و لذا تمام کسانیکه تربیت شده مکتب او بودند؛ بعدها در لایه اول دولت خاتمی و روحانی و در لایه های ضعیف تر دولت احمدی نژاد اثر گذار باشند.

یعنی تفکر و جریان هاشمی هیچ موقع قطع نشده و کماکان استمرار داشته و مثل ارثیه پدری دست بدست شده است.

او در دهه آخر عمرخود، تغییر روش داده و یا بعبارتی، زوایای پنهان فکری و نگرش او نسبت به انقلاب و انقلابی گری و رهبری انقلاب؛ متفاوت نسبت به دهه سال ۶۰ - هاشمی دیگری را در افکار عمومی به تصویر کشید. اگرچه احاطه فرزندان و گروههای سیاسی و خواص طرفدار باطل در تکمیل و اجراء تئوری سردار سازندگی بی تاثیر نبوده است.

آقای هاشمی و جریان فکری او در مقاطع مختلف، بویژه فتنه سال ۸۸ ضربه جبران ناپذیری را به انقلاب و مردم تحمیل کرده و جفای بزرگی را در حق امام خامنه ای روا داشتند و در نهایت با زمینه سازی و بقول خودشان (روی کار آوردن دولت آقای روحانی) و جای دادن مدیران پوسیده و فسیل شده دهه دوم انقلاب در دولت پرماجرای روحانی انتقام سال ۸۴ و۸۸ را از مردم و رهبری و انقلاب اسلامی گرفتند و با خیال راحت (بقول خودشان) به جایگاه ابدی سفر کردند.

۲- آقای خاتمی
 
ایشان ابتدا به ساکن، جریان نبوده و قدرت جریان سازی را نیر نداشته است و بعبارتی در گوشه انزوا و فعالیتهای پنهان مترصد بدست آوردن موقعیت سیاسی بزرگ بود.

خاتمی با یک تفکر لیبرال دمکراسی و سکولار بشدت غربزده و غربگرا و با استفاده از فضای (اعتراض به وضع موجود) توانست با شعار اصلاحات وارد میدان انتخابات شده و افکار عمومی مخلوط از همه اقشار جامعه بویژه خاکستری را، بعنوان یک تفکر بخود جلب نماید.

و لذا افراد نهضت آزادی، جبهه ملی، مجمع روحانیون، سرخوردگان و پشیمانان از راه انقلاب، سکولارها و لیبرالهای سنتی و مدرن، به دور او حلقه زده و بلاخره واژه دوم خردادی و اصلاحات وارد ادبیات سیاسی کشور گردید و کم کم در پناه خاتمی، احزاب ونشریات معاند و ضد انقلاب زنجیره ای؛ متولد و رشد نمودند.

و با این ترتیب؛ خاتمی؛ مامور استحاله فرهنگی و سکولاریزاسیون انقلاب، با تابلوی آزادی، اصلاحات؛ جوانان؛ بانوان، جامعه مدنی و مردم سالاری گردید که بعد از مدت کوتاهی شکل جریان غیرانقلابی و اصلاحاتی را بخود گرفت. اگر چه خود خاتمی بوجود آورنده این تفکر و ادبیات جدید؛ در فضای سیاسی آنروز کشور بود اما خیلی سریع خود او مثل یک شئ، برروی موج قرار گرفت و از مدیریت و اراده اوکاسته شد بگونه ای که تفکر رادیکال چپ؛ جبهه اصلاحات را طبق اراده و سلیقه خود به پیش می برد که شخص خاتمی اظهار می داشت: از درون جبهه اصلاحات صدای غریبه و نا آشنا بگوش می رسد و گله مند بود که دولت او هر ۹ روز با یک بحران مواجه است.

در نتیجه وحاصل دولت اصلاحات: تشنج روزمره سیاسی؛ فتنه گری توسط مدیران دولتی بویژه فتنه ۷۸؛ صحنه گردانی و جولان روزنامه های زنجیره ای خلق الساعه؛ وجود مجلس ششم ضد انقلابی؛ و تعطیلی مراکز هسته ای؛ تشکیک در دین و مقدسات اسلامی؛ تخطئه کردن تفکرات و جسارتهای گستاخانه به امام بزرگوار؛ و به چالش کشیدن جایگاه ولایت و شخص حضرت آقا؛ و بی توجهی به خواسته ها و مشکلات مردمی؛ قتلهای زنجیره ای و نوشتن نامه نوشیدن جام زهر به مقام معظم رهبری توسط نمایندگان همفکر و همپالگیهای دولتی و دهها مورد دیگ؛ ازخسارات و مشکلات جدی جبهه اصلاحات در آن دوره بشمار می رود.

۳- آقای احمدی نژاد

ایشان، به تنهائی یک جریان سیاسی نبود و ظرفیت جریان سازی را نیز نداشت از سوئی دیگر احزاب و نخبگان سیاسی هم بخاطر تضارب افکار به او اقبالی نشان نداده؛ بلکه مقابله نیز نموده اند.

درنتیجه؛ وجه تمایزاحمدی نژاد با سایر دولتهای قبل و بعد، ساده زیستی، مردم مداری، حضور در مناطق محروم و مردم مستضعف شهر و روستا؛ بکارگیری وزراء و مدیران جهادی غیرحزبی و اکثراً پاکدست و عدم اشرافیگری و وابستگی به جریانهای مراکز قدرت و ثروت بود و مضافاً بر اینکه روی دست گرفتن شعارهای امام و انقلاب از او چهره مطلوبی را به تصویر کشید.

بنابر این و بطور قاطع می توان گفت؛ جریان اصلی نهفته درمتن انقلاب، احمدی نژاد را برگزید و لا غیر؛ مضافا براینکه؛ جریان لیبرالی و اشرافی و زخم خوردگان از انقلاب با محوریت آقای هاشمی بجنگ این تفکر آمدند و یکی از بهانه های آنها ناموزون بودن قواره احمدی نژاد باجایگاه ریاست جمهوری بود!

ولذا این سرخوردگی و کینه در وسعت بیشتر در انتخابات سال ۸۸ همانند جنگ احزاب در مدینه؛ بروز و ظهور پیدا کرد و بسیار عجیب است که ساقط نمودن شخص احمدی نژاد (با۲۵میلیون رای) برای جریان نفاق؛ از احترام به رای مردم، رسیدگی به مشکلات مردم؛ وضعیت سیاسی و اقتصادی و امنیتی انقلاب؛ خطر دشمنان خارجی، سرنوشت کشور و دهها مورد دیگر؛ مهمتر بود.

نکته بسیار مهم: آنچه که حضرت آقا و مردم انقلابی نمره قبولی به احمدی نژاد دادند (جدای از تفکر پنهانی که بعدها به جدال و انحراف و خسارت انجامید) شیوه دولت و کشور و مردم داری او بود و لذا بعد از انتخابات سال ۸۸ (بویژه اواخر دولت دهم) باخبط هائی که احمدی نژاد مرتکب شد جریان اصلی انقلاب از او زاویه گرفته و با تمسک به سکوت؛ انتقاد و اعتراض او را از خود جداکردند.

در نتیجه: احمدی نژادی که پایه گذار و باعث افشاء شدن و شکسته شدن دژمحکم لیبرالی و اشرافی و کاخ نشین سی سالِ پنهان شده در نقاب انقلاب و  و انقلابی گری بود، خود او با عملکرد لجوجانه و نامناسب؛ بستر مجدد شکل گیری آن جریان رسوا و طردشده غربزده و بعضاً حرامخور و نفوذی را آماده نمود که درسال ۹۲ جریان فکری هاشمی، خاتمی؛ روحانی ومدعیان اصلاحات با
تابلوی تدبیر و امید؛ سکان اداره کشور رابدست گرفتند؛ که وضع اسفبار امروز حاصل آن ائتلاف جریانهای غیر انقلابی می باشد.

۴-آقای روحانی

ایشان نیز جریان سیاسی نبوده و ظرفیت جریان سازی را نیز نداشته است بلکه مخلوطی از تفکرات چپ و راست و لیبرالی و نفوذ پذیر بوده است.

اگر چه مسئولیتهای مهم ایشان از اول انقلاب می توانست یک اندوخته و پشتوانه ای برای ایشان بحساب آید اما شخصیت آقای روحانی مقبولیت عامه (کاریزما تیک) نداشته و به اظهار تحلیلگران و نخبگان سیاسی؛ پیروزی آقای روحانی غیر ممکن به نظر می رسید.

درنتیجه: عملکرد آقای احمدی نژاد، اعتراض به وضع موجود از سوی افکار عمومی؛ یاس و سرخوردگی مردم در فضای آشفته سال ۹۲؛ بازسازی احزاب کارگزارانی و اصلاحاتی که اکثراً بخاطر نفرت جامعه؛ در گوشه انزوا خزیده بودند با محوریت آقای هاشمی احیاء و برای امتحان بار دیگر شانس خود برای حمایت از روحانی و جلوگیری از بقدرت رسیدن انقلابیون؛ تمام قامت وارد میدان شدند و علیرغم بمیدان آوردن سرمایه های مادی و معنوی و آبروی چندین ساله خود؛ موفق به کسب حداقل نصاب رای برای جریان خود شدند.

امروز برخی از کارگزاران دولت؛ کلکسیون و انباری از آدمهای بعضا غیر انقلابی؛ اشرافی؛ سیاسی؛ نفوذی؛ نجومی بگیر دولتهای لیبرال قبلی هستند؛ که با عملکرد خسارت بار خود نشان دادند که هیچ علقه ای به اهداف نظام، و تقویت بنیه اقتصادی و معیشت مردم ندارند.

امروز مردم باید بیندیشند که تمام وعده ها و شعارهای کارگزاران؛ اصلاح طلبان  و امید و امثالهم طی چهل سال گذشته یک نسخه تقلبی بوده که با حیله و فریب به مردم تحمیل شده است‌ و با تمسک به سیاسی نمودن حجاب؛ ورزشگاه؛ بانوان؛ موسیقی؛ کنسرت؛ معیشت مردم؛ و حتی آبخوردن و سایه جنگ؛ و دهها مورد دیگر عزت؛ شخصیت؛ اقتصاد؛ فرهنگ؛ و آبروی مردم مظلوم را به حراج گذاشته است و جریان فکری هاشمی؛ خاتمی؛ به همراهی تمام معاندین خیمه زده اند؛ و به این سادگی هم مدیریت کشور را رها نخواهند کرد اگر چه به قیمت فتنه بزرگ؛ و آشفتگی کشور بشود.

النهایه، مردم چه باید بکنند؟؟

با توجه باینکه این تفکر و آدمها؛ طی چهل ساله گذشته امتحان خود را پس داده و مردود شده اند باید جوانان مومن و ولایتمدار و با سواد و عاشق خدمت به مردم را (به دوراز تابلوی سیاسی رایج) همانند دهه اول انقلاب روی دست گرفته و برای مجلس و مدیریت کشور جانانه ازآنها دفاع کنیم و اگر به لجاجت و بی تدبیری روی بیاوریم؛ در اینصورت خداوند متعال؛ همانند قوم حضرت موسی؛ چک سفید امضاء به ما نداده است . 

 ۸ خرداد ۹۹ فرهادنیا


کد مطلب: 282932

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdcdsx0xxyt0jn6.2a2y.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir