بانو حسن چه دیده که هی زار می زند؟ // هی دست مشت کرده، به دیوار می زند؟

10 بهمن 1396 ساعت 16:39

امشب بنا بر روایتی شب شهادت بانوی دو جهان صدیقه اطهر فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد همان کسی که چنان ذات و مقامات معرفتی ـ معنویتی دارد که غیر از انسان کامل کسی را یارای شناخت و ادراک حقایق نوری و قدسی وجود آن گوهر آفرینش و کوثر هستی نیست.


به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز امشب بنا بر روایتی شب شهادت بانوی دو جهان صدیقه اطهر فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد همان کسی که چنان ذات و مقامات معرفتی ـ معنویتی دارد که غیر از انسان کامل کسی را یارای شناخت و ادراک حقایق نوری و قدسی وجود آن گوهر آفرینش و کوثر هستی نیست. 

«لیلة القدر» و «یوم الله» و جامع جمیع حقایق وجودی و کمالی که صاحب وحی انبائی و سدیدی و مخاطب جبرئیل امین(علیه السلام) و صاحب صحیفه فاطمیه ای بود که علم ما کان، ما یکون و هو کائن در آن درج شده و اینک در دست با کفایت بقیة‏الله الاعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد.

به همین مناسبت مجوعه ای از اشعار شاعران کشورمان را که کمتر دیده و شنیده اید برای شما نقل می نماییم:

در نگو دیوار می افتد به خاک 
مثل یک آوار می افتد به خاک
 
دل نگو دلدار می ریزد بهم
غم نگو غمخوار می افتد به خاک
 
با به یاد آوردن دیوار و در
حیدر کرّار می افتد به خاک
 
یک پدر تا که نیفتد بر زمین
مادری صد بار می افتد به خاک
 
آه....یاسِ ارغوانی علی (ع)
در هجومِ خار می افتد به خاک
 
وای از آن روزی که در اوجِ عطش
خیمه ی سردار می افتد به خاک
 
خواهری می بیند از بالای تلّ
حنجری تبدار می افتد به خاک
 
شاعر #اسماعیل_شبرنگبانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
 مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام !؟
 
 زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی!؟
 داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟
 
 دراین سه ماه، آب شدم ، امتحان شدم
 با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم
 
 با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت
 با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت
 
 این بوی نان داغ به من جانِ تازه داد
 حتی به پلک های حسن، جان تازه داد
 
 زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند
 باید کمک کنم، کمرت درد می کند
 
 آیینه ی پراز ترکم، احتیاط کن!
 فکری به حال و روز بدِ کائنات کن
 
 تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد
 دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد
 
 ازدست تو، به آه شکایت بیاورم
 نگذاشتی طبیب برایت بیاورم
 
 با اینکه اهلِ صحبت بی پرده نیستم
 راضی به رنج دستِ ورم کرده نیستم
 
🔸شاعر:  #وحید_قاسمی باور نمی کنم که تو بی بال و پر شدی
خسته شدی شکسته شدی مختصرشدی
 
شرمنده ام بخاطر من زخم خورده ای
روزی که در مقابل دشمن سپر شدی
 
افتادی از نفس– نفست بند آمده
افتاده ای به بستر ؛غم محتضر شدی
 
هیزم به دست های مدینه که آمدند
مجروحِ دودِ آتش و زخمیِ در شدی
 
آتش زبانه می زد و در نیمه باز بود
فهمیدم از صدا زدنت بی پسر شدی
 
این شهر چشم دیدن ما را نداشتند
ازدست هم محلی خود خونجگر شدی
 
همسایه ها رعایت حالت نمی کنند
آری دگر برای همه درد سر شدی
 
🔸شاعر: #محمدحسن_بیات_لو


گرفتی دست بر ديوار و دستی بر كمر زهرا
نگاهت گاهگاهی هست بر ديوار و در زهرا
 
نخی از چادرت را تا كه بر مسمار ِدَر ديدم
مرا شِشماهه محسن ياد آمد در نظر زهرا
 
ميانِ كوچه دشمن با غلاف كين تو را ميزد
شدی بهر علی در كوچه با جانت سپر زهرا
 
ز سيلی با علی حرفی نگفتی ليک فهميدم
در آنجايی كه پوشاندی رُخت آسيمه سر زهرا
 
شنيدم مرگ ميكردی طلب بِين دعاهايت
كه بودی از غم هجر پدر خونين جگر زهرا
 
اگر سوی پدر رَفتی مَگو از ماجرای خويش
اگر چه مانده از سيلی بِرُخسارت اثر زهرا
 
بيا بر عاصیِ درمانده لطفی كن كه با يادت
بريزد اشک غم از ديده اش بار دگر زهرا
 
🔸شاعر: #داود_تيموری

چشم گشا یاور بیمار من 
ای همه ی عمر طرفدار من
 
کنار بسترت علی پیر شد 
به جان تو علی ز جان سیر شد
 
دو چشم بسته ات مرا می کشد 
دست شکسته ات مرا می کشد
 
بگو چه کرده با تو دشمن بگو 
ز سینه و تیزی آهن بگو
 
پرستوی علی در آنجا چه شد 
شروع کوچ تو از کوچه شد
 
به یاس من جوهر نیلی زدند 
میان کوچه بر تو سیلی زدند
 
به کوچه تا دو دست من بسته شد 
دست تو از غلاف بشکسته شد
 
آه که پروانه ی پر سوخته 
صورتت از شعله در سوخته
 
یکی نگفت خُرد شد آیینه اش 
شکست از ضربت پا سینه اش
 
یکی نگفت، ضربه بر در مزن 
اگر زدی به پیش شوهر مزن
 
یکی نگفت، پشت در یک زن است 
و بدتر اینکه زن آبستن است
 
بود نگاهم به تو در بین دود 
در به روی تن تو افتاده بود
 
به غیر زینب و حسین و حسن 
یکی نگفت ای مغیره نزن
 
🔸شاعر: #محمود_اسدیآدم است او یا مَلَک ماهیّتش معلوم نیست
گرچه مخلوق است نوع خلقتش معلوم نیست
 
حضرت زهراست خود تفسیری از آیات قدر
آن شب قدری که حتی ساعتش معلوم نیست
 
مادرش یا دخترش من هرچه دقت می کنم
با رسول الله،زهرا نسبتش معلوم نیست
 
در کسا بی فاطمه غیر از علی و بچه هاش
رحمة للعالمین هم ساحتش معلوم نیست
 
بعد ابر نیلی سیلی در این شب ها شده
مثل آن ماهی که نصف صورتش معلوم نیست
 
فاطمیه مثل دردی تا ظهور منتقم
طول درمان دارد اما مدتش معلوم نیست
 
روضه یعنی داستان مادری در اوج خود
چون به کوچه می رسد یک قسمتش معلوم نیست
 
گرچه معلوم است دارد می رود مادر ولی
حضرت فِضه دلیل لُکنتش معلوم نیست
 
ضربه وقتی ناگهان شد بی توجه می خورد
ضربه وقتی ناگهان شد شدتش معلوم نیست
 
هم که معلوم است او ریحانة الحوراست و
هم که وقت خشم سیلی قدرتش معلوم نیست
 
اینکه قبر علت خلقت چرا مخفی شده
درمیان اهل معنا علتش معلوم نیست
 
یادم آمد موقع سجده به مُهر کربلا
فاطمه در هیچ مهری تربتش معلوم نیست
 
🔸شاعر: #مهدی_رحیمی


کد مطلب: 228509

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdcdzj0xnyt0xk6.2a2y.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir