خدا بخیر کند لحظه های آخر را // خدا بخیر کند رفتن برادر را

29 شهريور 1397 ساعت 10:43

جانمان به قربان آن مولایی که عصر امروز بدنش زیر صم اسبان حرامیان پهنه کربلا را رنگین نمود و سرش را با ذبح کردن از تن شریفش جدا نمودند و آیا می دانید که ذبح کردن و نحر کردن دو چیز است...


به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز بالاخره غم دهمین روز محرم هم فرارسید و دوستاران اهل بیت امروز عاشورای 97 را به ماتم نشسته اند.

اما جانمان به قربان آن مولایی که عصر امروز بدنش زیر صم اسبان حرامیان پهنه کربلا را رنگین نمود و سرش را با ذبح کردن از تن شریفش جدا نمودند و آیا می دانید که ذبح کردن و نحر کردن دو چیز است: 
 
ذبح کردن سر از بدن جدا کردن است، و نحر این است که نیزه یا کاردی در نحر او، که گودی گردن است، فرو می برند، مانند شتر که او را نحر می کنند.
 
لذا خطاب به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در فقرات زیارت می خوانیم: السلام علی من هو نحره منحور ... 

یا حسین ...

خدا بخیر کند لحظه های آخر را
خدا  بخیر  کند  رفتن  برادر  را
یکی بگیرد از آن دور  چشم خواهر را
که شمر بین دو دستش گرفته یک سررا
 
#امام_حسین  
 
اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد
 این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد   
 
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را 
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
 
از تل دوید مرثیه ی قتلگاه را
 از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد  
 
 از خط به خط مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
 
 اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست! 
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد 
 
زیر عبا گرفت سرش را و صیحه زد 
از روضه های سیلی و معجر شروع کرد  
 
برگشت ، روضه را به تمامی دشت برد
از اربن اربنِ تن اکبر شروع کرد 
 
 لب تشنه بود خیره به لیوان و آب شد 
از التهاب مشک برادر شروع کرد  
 
 هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
 از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد 
 
تیر از گلوی کودک من در بیاورید! 
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
 
 غش کردروضه خوان نفسش با شماره شد
مدّاحی از کناره ی منبر شروع کرد: 
 
 ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین! 
دم را برای روضه ی مادر شروع کرد  
 
یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است 
مداح بی مقدمه از  در شروع کرد 
 
🔸شاعر: #محسن_ناصحی


#زبان_حال_حضرت_زینب

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
 
شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده
 
زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-
 
جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت
 
مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده،  پلکی بزن، یا حی یا قیوم
 
خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی
 
خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی
 
تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم
 
تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد
 
حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته
 
بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من
 
تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم ، شکستم بی صدا در خود
 
شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم 
 
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
 
🔸شاعر:  #سیدحمیدرضا_برقعی


کد مطلب: 243161

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdcepx8wzjh8ezi.b9bj.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir