ﻋﻠﯽ از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد، ﺧﺒﺮ زﺧﻢ ﺳﺮش ورد زﺑﺎن ﻫﺎ اﻓﺘﺎد // آﺳﻤﺎن ﻫﺎ ﻟﺮزﯾﺪ، ﻧﺎﮔﻬﺎن وﻟﻮﻟﻪ در ﻋﺮش ﻣﻌﻠﯽ اﻓﺘﺎد

23 ارديبهشت 1399 ساعت 18:41

وقتی خبر رسید که مسجد سری شکست // در گوشه ای ز خانه قد دختری شکست // باور نمیکند که علی را زمین زدند // آن حیدری که با نگه ش خیبری شکست


به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز شب نوزدهم ماه مبارک رمضان اولین شب از لیالی قدر و شب ضربت خوردن مولی الموحدین یعثوب الدین امیرالمومنین علی بی ابی طالب علیه السلام می باشد.

ضمن تسلیت این مصیبت عظما به ساحت قدسی حجت ابن الحسن العسکری ارواحنا فداه اشعار زیر را تقدیم شما خوبان می نماییم:


#امیرالمومنین_ضربت_خوردن


ﻋﻠﯽ از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد
ﺧﺒﺮ زﺧﻢ ﺳﺮش ورد زﺑﺎن ﻫﺎ اﻓﺘﺎد

آﺳﻤﺎن ﻫﺎ ﻟﺮزﯾﺪ
ﻧﺎﮔﻬﺎن وﻟﻮﻟﻪ در ﻋﺮش ﻣﻌﻠﯽ اﻓﺘﺎد

روﺿﻪ ای ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪ
مصطفی در وسط ﺻﺤﻦ ﻣﺼﻠﯽ اﻓﺘﺎد

ﺗﺎ زﻣﯿﻦ ﺧﻮرد ﻋﻠﯽ
ﮐﻨﺞ ﻣﺤﺮاب دﮔﺮ ﺣﻀﺮت زﻫﺮا اﻓﺘﺎد

ﯾﺎدی از فاطمه ﮐﺮد
غرق خون ﺑﺮ روی ﺳﺠﺎده ﺳﺮش ﺗﺎ اﻓﺘﺎد

ﺑﻪ در ﺧﺎﻧﻪ رﺳﯿﺪ
ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻤﺎن ﺗﺮ زﯾﻨﺐ ﮐﺒﺮی اﻓﺘﺎد

ﺑﺎز ﻫﻢ زﺧﻢ زﺑﺎن
ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺷﺮری در دل آﻗﺎ اﻓﺘﺎد

ﻫﻤﮕﯽ دﻟﮕﯿﺮﻧﺪ
ﻣﺤﻨﯽ در دل ﻣﺮﻏﺎﺑﯽ درﯾﺎ اﻓﺘﺎد

ﺑﺴﺘﺮی ﭘﻬﻦ ﮐﻪ ﺷﺪ
ﯾﺎد ﺑﺎغ ﮔﻞ اﻧﺴﯿه ی ﺤﻮرا اﻓﺘﺎد

ﻧﻪ ﻓﻘﻂ در ﮐﻮﻓﻪ
ﮐﺮﺑﻼ ﻫﻢ ﻋﻠﯽ دﯾﮕﺮی از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد

إﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ آﻣﺪ
ﺣﯿﺪری در دل دشمن تک و تنها اﻓﺘﺎد

ﺑﺎز ﻫﻢ ﺿﺮب ﻋﻤﻮد
ارﺑﺎ ارﺑﺎ ﭘﺴﺮی در دل ﺻﺤﺮا اﻓﺘﺎد

ﺑﺎز ﻫﻢ ﻓﺮق دو ﻧﯿﻢ
از سر زﯾﻦ ﺑﻪ زﻣﯿﻦ اﮐﺒﺮ ﻟﯿﻼ اﻓﺘﺎد

پدر از راه رسید
ﺗﺎ ﺑﻪ زاﻧﻮ ﺑﮕﺬارد ﺳﺮش اﻣﺎ اﻓﺘاد

ساعتی بعد از آن
سر طفلی به روی شانه ی بابا افتاد

روضه در لفافه ست
سیب سرخی بغل حضرت مولا افتاد

ﻋﺎﺷﻘﯽ دردﺳﺮ اﺳﺖ
ﻫﺮ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻧﺎم ﻋﻠﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺧﻄﺮﻫﺎ اﻓﺘﺎد

علیرضا خاکساری



#امیرالمومنین_ضربت_خوردن


وقتی خبر رسید که مسجد سری شکست
در گوشه ای ز خانه قد دختری شکست

باور نمیکند که علی را زمین زدند
آن حیدری که با نگه ش خیبری شکست

یاد مدینه کرد که در کوچه های شهر
دلبر مقابل نگه دلبری شکست

هجمه شدید بود، چهل ضربه خورد در
در وانشد که زیر لگدها دری شکست

در پشت در که رفت زمین خورد و بعد از آن
تا در شکست پهلوی مادری شکست

اینجا اگر فقط سر و پهلو شکسته شد
کرب و بلا ز نعل و سنان پیکری شکست ...

وقتی عقیله دید که الشمر جالس ...
افتاد و قد حیدری خواهری شکست

حجم سه شعبه بیشتر از حجم حنجر است
پاره نشد گلوی علی حنجری شکست

خیره شده به دست کسی چشم ساربان
حالا خبر رسید که انگشتری شکست

وقتی که حرف لعل لب و خیزران رسید
از اهل خانواده دوباره سری شکست

حسین ایزدی



#امیرالمومنین_ضربت_خوردن


تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین
دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین

بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو
تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین

به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت
دید از ضربه ی در همسرش اُفتاد زمین

کَس نفهمید که عباس چگونه آمد
بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین

خواست تا خانه یِ زینب رویِ پا راه رَوَد
دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین

دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را
دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین

چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید
چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین

ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هول داد
از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین

دید پایین قدمهاش سَنان می خندید
دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین

حسن لطفی



#امیرالمومنین_ضربت_خوردن


صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت
آسمان تیره شد از بسکه دل ماه گرفت

بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت
یک نفس گفت؛ ولی آینه را آه گرفت

راه افتاد میسحا که نفس تازه کند
زیر سنگینی گامش نفس راه گرفت

خانه آوار شد و روی قدم هاش افتاد
اشک هی آمد و تا پای قدمگاه گرفت

سمت در رفت ولی در به تقلّا افتاد
و از این حادثه یک فرصت کوتاه گرفت

درب بسته شد و قلاب به پهلوش گرفت
روضه ای شد که دل حضرت درگاه گرفت

باز هم روضۀ دیوار و در و یک مادر...
باز با دختر خود ذکر "وا اُمّاه " گرفت

لحظه ای بر در این خانه به زانو افتاد
"اشکِ بر فاطمه" را توشۀ  این راه گرفت

وقت رفتن شده بود و سحرش آمده بود
پا شد و جلوه ی "یا فالق الاصباح" گرفت

رفت معشوق خودش را بکشد در آغوش
رفت و وقتی که تنش حالت دلخواه گرفت

بوسه ای زد به سرش تیغ و تنش آتش شد
آتشی که به دل سنگ و پر کاه گرفت

مثل زهرا به زمین خورد و به سجده افتاد
آنچنان که دل محراب  و دل ماه گرفت

آه یک دست بر آن فرق شکسته که گذاشت
خم شد و  دست به پهلوش به ناگاه گرفت

پا شد و رو به مدینه شد و با فاطمه گفت
عاقبت حاجت خود را اسدالله گرفت

رحمان نوازنی



#امیرالمومنین_ضربت_خوردن

میان قبلۀ محراب ناله ها کردم
به هرقنوت برای همه دعا کردم

برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم
به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم

گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا
ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم

میان گودی محراب تا زمین خوردم
عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم

تو گیر کردی و نام مرا صدا کردی
ببین به صورت خونین تو را صدا کردم

عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم
ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم

دلم زبس نگران نگاه زینب بود
دوشانۀ حسینین خودم رها کردم

محارمند کنون دور دخترم اما
اشاره جانب گودال کربلا کردم

تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود
به پیش دیده زینب گلو بریده شود

قاسم نعمتی



#امیرالمومنین_ضربت_خوردن


می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود

با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود

مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود

دور محرابت نمی‌بیند ملائک را مگر؟
با چه رویی دارد این شمشیر می‌آید فرود

ساقیا در سجده هم جام شهادت می‌زنی
اولین مستی که می‌خوانی تشهد در سجود

کینه‌ای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش
تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود

رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود

در وداعت با حسین اشک تو جاری می‌شود
دیده‌ای گویا از اینجا خیمه‌ها را بین دود

بین فرزندانی اما این حسینت را غریب
می‌کشندش با لبان تشنه در بین دو رود

با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟

قاسم صرافان



#امیرالمومنین_ضربت_خوردن


ندارد قلبش آرام و شکيبی
به لب دارد عجب أمن يجيبی

چه کردی با دل پر درد مولا
غريبی، ای غريبی، ای غريبی

غمش هر ديده را خونبار می‌کرد
اگر ياد از در و ديوار می‌کرد

براى خاطر زخم دلش بود
که با نان و نمک افطار می‌کرد

اسير رنج و غربت بود يک عمر
دلش لبريز حسرت بود يک عمر

على حاجت‌روا شد امشب ای تيغ
که بی‌تاب شهادت بود يک عمر

دل عالم از اندوهت لبالب
نگاهی کن به بی‌تابی زينب

تمام شهر دلتنگ است مولا!
بخوان مولای يا مولای امشب

یوسف رحیمی



#امیرالمومنین_ضربت_خوردن


مهمان من! حال خوشی امشب نداری
بابای زینب! از چه دائم اشکباری

عمری کنار سفره ات آرام بودم
حالا کنار سفرۀ من بیقراری؟

بابا بجان مادرم آرامتر باش
هِی لقمه بر میداری و هِی میگذاری

پیش منی، اما حواست جای دیگر
انگار چشم از چشم زهرا بر نداری

بر آسمان، خیره شوی با چشم گریان
گویا که هردم مرگ را در انتظاری

کاش این نمازِ صبح را با هم بخوانیم
مسجد مرو با این هوای اضطراری

عمّامه را محکم اگر بر سر نَبندی
بر معجرم دیگر نمانَد اعتباری

امشب سرت یک ضربه خواهد خورد، اما
هجده سرِ بر نیزه در راه است، آری

محراب اگر در خون شود امشب شناور
گودال را دریای خون سازند، جاری

زخمت هزار و نهصد و پنجاه، زخم است
آیا پس از تو با حسینَت، نیست کاری؟

کوفه ز یک تیغَش هزاران نیزه بارد
تا نیزه بارانش نمانده، روزگاری

ما بار میبندیم از این شهر، اما
بر ناقۀ عریان رسد روزِ سواری

ما را چهل منزل اسیری می کشانند
بی آنکه بگذارند جای سوگواری

محمود ژوليده


کد مطلب: 282087

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdcevw8wfjh8v7i.b9bj.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir