مژده، ای اهل زمین زینب کبری(س) آمد

2 بهمن 1396 ساعت 22:34

امشب شب ولادت بانویی است که فخر عالمیان و زینت پدر می باشد. بانویی که جلال الدین سیوطی از مفسّرین اهل سنّت در وصفش می‌گوید: «وَکَانَتْ لبیبَةً جَذْلَةً عَاقِلَةً لَهَا قُوَّةُ جَنَانٍ؛ زینب بانویی خردمند و عاقل بود و از قوّت قلب و مقاومت برخوردار بود.»


به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز امشب شب ولادت بانویی است که فخر عالمیان و زینت پدر می باشد. بانویی که جلال الدین سیوطی از مفسّرین اهل سنّت در وصفش می‌گوید: «وَکَانَتْ لبیبَةً جَذْلَةً عَاقِلَةً لَهَا قُوَّةُ جَنَانٍ؛ زینب بانویی خردمند و عاقل بود و از قوّت قلب و مقاومت برخوردار بود.»
 
ارتباط حضرت زینب (سلام الله علیها) با خداوند آن‌گونه بود که امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود:
«یا اختی لا تنسینی فی نافلة اللیل»؛ «خواهرم! مرا در نمازهای شب، فراموش نکن»

به همین مناسبت مجموعه ای از اشعار شاعران ولایی در مدح کوثر حیدر را در زیر ملاحظه می نمایید:
 
بنویسید خداوند و پس از آن زینب
بنویسید علی در دلِ میدان : زینب
بنویسید که زهراست در ایمان زینب
بنویسید حسن بعد حسن جان زینب
بنویسید حسین است بقرآن زینب
 
بنویسید که ای جان سَنَ قربان زینب
 
نام تو می‌برم و کرببلا برخیزد
شیرزن می‌رسی و شیر خدا برخیزد
چه قیامی بشود فاطمه تا برخیزد
حق بده عرش اگر پیشِ شما برخیزد
گِرد گردِ کرمت دست دعا برخیزد
 
سلطنت کُن به همه دخترِ سلطان زینب
 
نعره تو هیمنه تو خطبه‌یِ بنیان کَن تو
رعد تو صاعقه تو معنی سوزاندن تو
برق تو تیغ تو و فاتحه‌ی دشمن تو
مَرد تو کوه تو و حیدرِ بی جوشن تو
شمع تو آینه تو گریه‌ی بی شیون تو
 
بنویسید فقط هیبتِ طوفان زینب
 
تو قدم می‌زنی انگار عَلَم می‌کوبند
پشتِ تو اکبر و عباس قدم می‌کوبند
کاخها را به سرِ آلِ ستم می‌کوبند
کوفه تا شام همه بر سرِ هم می‌کوبند
بیرقِ کیست که بر اوجِ حرم می‌کوبند
 
کوفه تا شام کُنَد یک تنه ویران زینب
 
کاش می‌شد که فقط از تو فقط بنویسم
با تبِ عشقِ تو تا آخرِ خط بنویسم
زورَقی باشم و از جذبه‌یِ شط بنویسم
من که باشم بنویسم که غلط بنویسم
باید از شورِ شهیدِ حرمت بنویسم
 
می‌نویسم که تویی شمعِ شهیدان زینب
 
غرق در دود زمین بود که بارانی شد
باز شد بابِ شهادت حرمت بانی شد
سپرِ تو ، نه فقط سینه‌ی ایرانی شد
مرد این جاده رزمنده‌ی افغانی شد
هرکه شد جَلدِ حریم تو سلیمانی شد
 
تشنه بودیم و شدی ریزشِ باران زینب
 
آمدی تا که به خورشید بخوانی ما را
آمدی تا به حُسینت برسانی ما را
دستِ ما گیری و تا او بکشانی ما را
چادرت را بتکانی بتکانی ما را
چو غباریم به صحنت بنشانی مارا
 
گریه داریم بخوان یادِ عزیزان زینب
 
آه گفتی که نیایید تنش را نبرید
مادرم می‌نگرد پیرهنش را نبرید
نیزه ها صبر کنید و بدنش را نبرید
لااقل زود عقیقِ یمنش را نبرید
به اسارت من و اطفال و زنش را نبرید
 
ای امان از دلِ تو ، آی پریشان زینب 
🔸شاعر:
#حسن_لطفی


به شیعه آبرو داده وجود زینب کبری
یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری
 
اگر خالی است جایش در کَسا امّا خدا بگذاشت
نماد پنج تن را در وجود زینب کبری
 
نه تنها زینت باباست بلکه زینت دنیاست
علی پیداست در حین شهود زینب کبری
 
پس از چشمان مادر، آن همیشه مَحرَم حیدر
غم از رُخسار بابا می زدود زینب کبری
 
حسین از یادها می رفت و پرچم ها زمین می خورد
نبود از عشق، رَدّی در نبود زینب کبری
 
کسی که هستیَش را داد تا که  مَعجَرَش باشد
نمی داند قَلَم، حَدّ و حدود زینب کبری
 
شهادت، خواستگاه کربلا بود و حسین امّا
اسارت شد عروج بی فرود زینب کبری
 
اسارت رفت امّا معنیَش ذلّت نمی باشد
اسارت را خدا کرده صعود زینب کبری
 
چه محکم ما رایت اِلّا جَمیلا ضربه زد آنجا
به گوش دشمن کور و حسود زینب کبری
 
چنان کوهی که از طوفان نیاید خم بر اَبرویَش
حرم را تکیه گاه اَمن بوده زینب کبری
 
طنین خطبه اش را کوفه فهمیده است یعنی چه
هراسان شد دل شام از ورود زینب کبری
 
به اشک شَرم می شویَد به نِی، خورشید چشمش را
ببیند هر زمان، چشم کبود زینب کبری
🔸شاعر:
#حسن_کردی


شکر خدا سائل این خانه ام
ریخت علی ، نور به پیمانه ام
عاشق این باده جانانه ام
کار شراب است که پروانه ام
این دل من خانه اهل کساست
غیر حسینیه پناهم کجاست
 
با کرم فاطمه آدم شدم 
بنده سلطان محرم شدم
سائل این لطف دمادم شدم
فارغِ از غصه عالم شدم
چیست بگو بهتر ازین مذهبی
زینبی ام زینبی ام زینبی 
 
ای متحیر ز مقامت همه
عرض ادب بانوی بی واهمه
عارفه و مومنه و عالمه
فاطمه در فاطمه در فاطمه
ای همه جا یاور تو پنج تن
سایه ی بالا سر تو پنج تن
 
مایه آرامش پیغمبری
محرم اسرار دل مادری
سنگ صبور حسن و حیدری
از همه عالم تو حسینی تری
ای ضربان دل تو یا حسین
زندگیت خورده گره با حسین
 
جز تو ، که بر فاطمه نایب  شده؟
لایق این کوه مناقب شده
مثل علی بر همه غالب شده
حرمت تو بر همه واجب شده 
محشر کبراست فقط کار تو
مثل خدیجه همه کردار تو 
 
ای که بُود فاطمه ای عصمتت
ای که دهد بوی علی هیبتت
ای که دهد بوی حسن طاقتت
هست حسینی چه قَدَر، غیرتت
شیرزنی ، معجزه ای ،محشری
قبله عباس و علی اکبری
 
ای ثمر همت هجده شهید
جان به لب شام ز صبرت رسید
چشم بدان کور ! شدی رو سفید
بانی ویرانی کاخ یزید !
تا ابد ای بانوی والا مقام
عزت زهرائیتان مستدام
 
بی تو نشانی ز محرم نبود
بی تو حسینیه و پرچم نبود
کرببلا قبله عالم نبود
این همه مستی که فراهم نبود
 
ناله زدی ، پیر شدی ، سوختی
تا به همه عاشقی آموختی
 
حق تو چل روز اسارت نبود
حق تو آن کوه مصیبت نبود
خون دل و ناله و حسرت نبود
غارت و دشنام و جسارت نبود
یاد تو  ، مظلوم ترین قهرمان!
گریه کند حضرت صاحب زمان 
🔸شاعر :
#محمدحسین_رحیمیان
 
 
می نویسم پس از خدا زینب
جمع اسماء و اسمها زینب
می نویسم که وَالضُحی زینب
ربنا بعد ربنا زینب
 
ای عطا بخش هل اتی زینب
 
نام او تا که بر زبان افتاد
کوه برخاست آسمان افتاد
علم از شانه ی یلان افتاد
هرچه سر بود به آستان افتاد
 
می نویسم که انما... زینب
 
پنج تن حَبل محکم آوردند
نام او را که با هم آوردند
به زبان اسم اعظم آوردند
واژه ها بعد از آن کم آوردند
 
همه گفتند یک صدا زینب
 
مرتضی بعد از این دو کوثر داشت
فاطمه بعد از این دو حیدر داشت
کعبه این دفعه هم ترک برداشت
شور نام حسین بر سر داشت
 
زینت نام مرتضی زینب
 
کعبه ی احترامها آمد
قبله گاه پیامها آمد
به قدومش سلامها آمد
عمه جانِ امامها آمد
 
عمه جان امامها زینب
 
دست جد مطهرش دادند
تالوای پیمبرش دادند
شیر شد شیر مادرش دادند
خوش به حالش که خواهرش دادند
 
خوش به حال حسین با زینب
 
کیست مرد آفرین بنیان کن
کیست مرد آفرین ولیکن زن
در مقامات او فقط ماندن
این جهان لال و آن جهال الکن
 
مانده وصفش در ابتدا زینب
 
چادرش را اگر تکان بدهد
شور بر هفت آسمان بدهد
راه را تا خدا نشان بدهد
باید احمد این چنین اذان بدهد
 
اَشهدُ اَنتِ مِن کسا زینب
 
حرف تعظیم اوست بسم اله
وقت تکریم اوست بسم اله
جان که تقدیم اوست بسم اله
عشق تسلیم اوست بسم اله
 
یا وسین است وکافُ یا زینب
 
سر بلندی دل زِ دولت اوست
کربلا هم رهین همت اوست
گردنش زیر بار منت اوست
همه عالم گواه عصمت اوست
 
شمع سادات نینوا زینب
 
به علی رفتهُ علی شده است
سر و پایش سینجلی شده است
مرد نه ،بهترش ولی شده است
به بلاهای حق بلی شده است
 
یک تنه رفته تا کجا زینب
 
مریمی در حجابی از نور است
یا که موسی به وادی طور است
یک زن اما به حق سلحشور است
چقدر از مدار ما دور است
 
كه خدا گفته مرحبا زینب
 
بال جبریل خاکِ مرکبِ اوست
دو سه نهج البلاغه بر لب اوست
چند منظوبه نقل هر شب اوست
و ابالفضل هم مؤدب اوست
 
حضرت هیبت و حیا زینب
 
همه عالم در احتجابش بود
هیبتش حاله ی حجابش بود
یک عشیره در التهابش بود
وعلمدار خود رکابش بود
 
دارد این گونه کبریا زینب
 
مثل سرخی کوه پنهان است
گرد باد است مثل کوران است
یک تن اما هزار طوفان است
شاهدم شام شام ویران است
 
مثل زهراست سر به پا زینب
 
تازه جلوه نکرده با نامش
کرده دست حسین آرامش
وَرنَه چون خاک می کند گامش
کوفه را با همه برو بامش
 
گفت حیدر که لافتا زینب
 
می رود در مقابلش حیدر
دوبرادر کنار این خواهر
پشت سر کوه شرم، آب آور
تا رود شب زیارت مادر
 
شب و این احترامها؟ زینب
 
مثل آئینه هست پیش حسین
و حسین آمده است پیش حسین
چشمها را که بست پیش حسین
دل خواهر شکست پیش حسین
 
رفت آن شب به کربلا زینب
 
آنهمه احترام را می دید
کوچه و سنگ و بام را می دید
گذر و ازدحام را می دید
اشکهای امام را می دید
 
چادرش زیر دست و پا زینب
🔸شاعر: 
#حسن_لطفی


کد مطلب: 227918

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdcgqu9x7ak9xy4.rpra.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir