شهیدی که مانند سیدالشهدا(ع) به شهادت رسید+عکس

وبلاگ سپهر حزب‌الله

26 آذر 1392 ساعت 11:35

صدای مناجات‌هایش را می‌شنیدم، بعد از مدتی که مقداری از حجم آتش دشمن کم شد، متوجه شدم که دیگر از آن سمت، نجوای یا رب، یارب به گوش نمی‌رسد. به طرف سنگر حرکت کردم. ترکشی به گردن او اصابت کرده و سرش را کاملاً متلاشی کرده بود.


به گزارش عصر امروز وبلاگ سپهر حزب‌الله نوشت: پیرو انجام عملیات ظفرمند والفجر ۸ توسط رزمندگان ایران اسلامی و تغییر توازن نظامی- سیاسی به نفع جمهوری اسلامی ایران، رژیم بعث عراق، شیوه جدیدی را در جنگ انتخاب و نبرد در جبهه زمینی و تبدیل مواضع دفاعی به حالت تهاجمی(استراتژی دفاع متحرک) را در مقابله با رزمندگان اسلام برگزید.

به دنبال این امر، قوای دشمن در تاریخ ۲۷ اردیبهشت سال ۱۳۶۵، اقدام به تهاجم به سمت منطقه مهران کرد و این شهر و حومه آن را به همراه برخی ارتفاعات به تصرف خود در آورد، نیروهای یگان رزم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، با طرح‌ریزی عملیات و انجام شناسایی منطقه، آماده باز پس گیری شهر مهران و ارتفاعات قلاویزان که مشرف بر شهر بود، شدند و در تاریخ ۹ تیر سال ۱۳۶۵ عملیات «کربلای یک» با رمز یاابوالفضل العباس (علیه السلام) آغاز و نیروهای عمل کننده در این عملیات، با یاری خدای متعال، توانستند شهر مهران و ارتفاعات قلاویزان را از دشمن پس بگیرند.

تصویر و خاطره کوتاهی که در ادامه می‌خوانید، یادآور شهادت، یکی از شهدای مظلوم عملیات «کربلای یک» و آزاد سازی شهر مهران است که توسط یکی از همسنگران این شهید بزرگوار در اختیار وبلاگ سپهر حزب الله قرار گرفته است:

در نبرد «کربلای یک» و آزادسازی شهر مهران، هنگامی که روی خط الرأس نظامی(جایی که دشمن دید و تیر نداشته باشد) ارتفاعات قلاویزان بودیم، دشمن برای پاتک(باز پس گیری منطقه تصرف شده) عملیات، آتش سنگین و بسیار پرحجمی بر سر نیروهایمان می‌ریخت، باید برای حفظ ارتفاعات و تثبیت عملیات هر طور که بود، جان پناه می‌گرفتیم و در سنگر یا کانال (راه‌های ارتباطی بین سنگرها) جان خودمان را حفظ می‌کردیم.

یکی از نیروهای کادر سپاه پاسداران که در گردان ما حضور داشت و رزمنده‌ای بسیار شجاع و با اخلاص بود، در سنگری کوچک که در هنگام عملیات توسط رزمندگان کنده شده بود، به صورت نشسته پناه گرفته بود.

آتش توپخانه دشمن به قدری زیاد بود که بعد از هر انفجار، گرد و غبار زیادی فضای ارتفاعات را می‌گرفت و ما دیگر نمی‌توانستیم یکدیگر را در دید خود داشته باشیم و تقریباً ۱۰ تا ۱۵ دقیقه طول می‌کشید تا بتوانیم همدیگر را ببینیم، به دلیل اینکه ایشان در داخل سنگری در نزدیکی من حضور داشت؛ صدای مناجات‌های او، به درگاه خداوند را می‌شنیدم، بعد از مدتی که مقداری از حجم آتش دشمن کم شد، متوجه شدم که دیگر از آن سمت، نجوای یا رب ، یارب به گوش نمی‌رسد.

به طرف سنگر حرکت کردم و با صحنه جانسوز شهادت ایشان مواجه شدم، ترکشی به گردن او اصابت کرده و سرش را کاملاً متلاشی کرده بود، پیکرش در حالی که لباس فرم سپاه بر تن داشت، همان طور آرام در سنگر نشسته بود و روح ملکوتی‌اش به سمت آسمان پرواز و میهمان سیدالشهدا، حضرت امام حسین (علیه السلام) شده بود.


کد مطلب: 70986

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdcjmhea.uqeyozsffu.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir