توصيه به ديگران
۰
چهارشنبه ۵ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۱۳
خاطرات خواندنی روحانيون كاروان‌هاي دانشجويي در یک کتاب
كتاب سفيدپوشان قبله گوشه‌اي از خاطرات تحول مسافران عمره‌گزار دانشگاهي از زبان روحانيون معزز، معينه‌ها، مديران و دانشجويان نقل شده است.
Share/Save/Bookmark
به گزارش عصرامروز به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی «منانشر»، جلد دوم كتاب سفيدپوشان قبله (خاطرات روحانيون، معينه‌ها و مديران كاروان‌هاي دانشجويي) از سوي دفتر نشر معارف وابسته به نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه‌ها در سال ۱۳۹۳ منتشر شد.

در بخش پيشگفتار اين كتاب آمده است: و خداوند به حضرت داوود عليه‌السلام فرمود: «اگر آنان كه از من روي برتافتند، مي‌دانستند كه چقدر مشتاق ديدارشان هستم، بدرستي كه از شوق جان مي‌سپردند». گاهي وقت‌ها درك كردن اتفاقات اطراف و دست‌يابي به چون و چراي ماجراها، نه تنها از عهده ما، بلكه از عهده محاسبات منطقي و قوانين جاريه روزگار نيز خارج است.

تنها خاطره‌اي مي‌شوند در ذهن من و تو؛ شايد براي روز مبادا… روزي كه لازم است ايمان بياوريم به نيرو و شرايطي مافوق نيرو و شرايط عادي روزگار خاكي… آن‌جا كه خدا خودش آمين مي‌گويد به دعاي دل دردمندي كه «حول حالنا« را فرياد كشيده… آن‌جا كه خدا ميهمان‌اش را در آغوش گرفته و آن‌جا كه من و تو نه مي‌فهميم چرا و نه مي‌توانيم بفهميم چرا؟ ! آن‌جا كه چهار، حاصل ضرب عادي و معروف دو در دوي روزگار نيست… آن‌جا كه حتي تنهايي هم سر بر شانه خدا دارد… آن‌جا كه خدا تكيه‌گاه تنهايي و سكوت من و توست.

كتاب سفيدپوشان قبله گوشه‌اي است از خاطرات تحول مسافران عمره‌گزار دانشگاهي كه از زبان روحانيون معزز، معينه‌هاي گرامي، مديران و دانشجويان عزيز نقل گرديده است، باشد كه به واسطه ثبت و ضبط چنين خاطراتي، خاطرمان را همواره سبز و آسماني نگاه داريم.

در اين كتاب مي‌خوانيم: «سارا»، «بند شدم»، «النا»، «شايد بخت كنارم نشسته بود»، «خدا تو را بسوي خود مي‌خواند»، «دفترچه خاطرات»، «اصرار و پافشاري فقط به سوي او!»، «شب آرزوها»، «و تهيدست حاجت خواه را به بانگ‌زدن از خود مران»، «حريم غربت بقيع»، «آخه الآن وقت عكس گرفتنه؟»، «صاحب‌خانه را ديدم؛ اما خانه را نديدم!»، «تازه مسلمان‌شده»، «وحدت و تقريب مذاهب اسلامي»، «سفر سبز»، «تولدي ديگر» و «تو را بخشيده‌ام!».

«خودش من بي‌نماز را دعوت كرده؟»، «غنيمت‌شمردن فرصت‌ها»، «شگردهاي تبليغي دشمن»، «عمره نيابتي براي رهبر»، «مرده‌اي كه زنده شد»، «دعوت‌شدگان»، «حجكم مقبول»، «شبهه»، «تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز»، «شكاكي ممنوع»، «هر كس سحر ندارد از خود خبر ندارد»، «طريق»، «برنده»، «چشم‌ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد»، «شفايافته» و «زنداني» از ديگر سرفصل‌هاي مطرح‌شده در اين كتاب است.

در ذيل خاطره‌اي با عنوان آخه الآن وقت عكس گرفتنه؟ آمده است: «در يكي از سفرهاي عمره دانشجويي حدود ساعت دو و سي دقيقه شب در اتاق خوابيده بودم. با صداي ضربات درب اتاق از خواب پريدم؛ ضربات محكم و ممتد بود. با عجله رفتم سمت درب در را باز كردم، ديدم چند نفر از دانشجويان كاروان هستند، سلام كردند، جواب دادم. گفتم: اتفاقي افتاده! چيزي شده؟ گفتند: حاج‌آقا ببخشيد خواستيم اگر امكان دارد با شما عكس بگيريم. با تعجب به دوربيني كه در دستشان بود نگاه كردم، با صداي بلند خنديدم. گفتم: حالا موقع گرفتن عكس است.

يكي از آنها گفت: حاج‌آقا اتفاقا الآن بهترين موقع است. خنديدم و گفتم باشد زودتر عكستان را بگيريد و بگذاريد كمي استراحت كنم. آنها عكسشان را گرفتند و رفتند… بعد از چند روز يكي از آنها به من گفت: حاج‌آقا برنامه عكس‌گرفتن آن شب ما علتي داشت. گفتم: چه علتي؟ گفت: خواستيم صبر و تحمل شما را اندازه بگيريم، آيا مطابق گفته خود صبور هستيد يا نه/ اينجا بود كه به فكر كشيدن اين نقشه افتاديم. با خودم گفتم: اين جوانان چقدر روي گفتار ما حساب باز مي‌كنند و دقت مي‌كنند كه آيا با رفتار ما هماهنگ است يا نه؟».

تولدي ديگر عنوان خاطره ديگري از اين كتاب است كه ذيل آن مي‌خوانيم: «در كارواني كه چند سال قبل به عنوان روحاني كاروان به عمره مشرف شده بودم، پسر دانشجويي بود كه اصلا براي زيارت به سفر نيامده بود. بيشتر حالت يك توريست و گردشگر آمده بود و همه‌اش دنبال جاذبه‌هاي توريستي در مدينه مي‌گشت و هر چقدر ما مي‌گفتيم؛ در جلسات حضور پيدا نمي‌كرد و حتي حرم هم خيلي به ندرت مي‌رفتو در فاز گردش و تفريح خودش بود.

يك روز مانده بود به مُحرم‌شدن، ديدم حال و هواي خاصي پيدا كرده و با معنويت خاصي به حرم مي‌رود! گفتم: چه شده؟ گفت: ديشب خيلي خسته شده بودم و حوصله‌ام سر رفته بود و با خودم حرف مي‌زدم كه بابا اصلا براي چي اومدي؟ اينجا كه خبري نيست! در ذهنم به رسول‌الله گفتم: چرا من را اينجا آوردي؟ بعد خوابم برد و در خواب ديدم رسول‌‌الله دستم را گرفته و به سمت حرم مي‌برد. از خواب بيدار شدم الآن خيلي بي‌قرارم…

در مسجد شجره زمان مُحرم‌شدن؛ هاي هاي گريه مي‌كرد. رفتم نزديكش خيلي بي‌قرارتر شده بود. انگار واقعا برگشته بود. با او حرف مي‌زدم تا آرام‌تر شود و تازه آن موقع متوجه شدم فرزند شهيد است و فهميدم پدرش و جد پدرش دستش را گرفتند و تا اينجا آوردند تا دوباره متولد شود».

جلد دوم كتاب سفيدپوشان قبله (خاطرات روحانيون، معينه‌ها و مديران كاروان‌هاي دانشجويي) از سوي دفتر نشر معارف وابسته به نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه‌ها در سال ۱۳۹۳ با شمارگان ۲۰۰۰ جلد در ۱۲۰ صفحه و به قيمت ۳۵۰۰ تومان منتشر شده است.
کد مطلب : 97618