توصيه به ديگران
۰
يکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۳۳
رابطه چین و ایران راهبردی می‌شود؟
چین مساله‌ای است که ایران باید برای آینده خودش به آن در حوزه انرژی، تکنولوژی، بازار، تجارت و حتی روابط استراتژیک فکر کند. باید نظام کشورمان در این باره فکر کند.
Share/Save/Bookmark
به گزارش عصر امروز، ایران و چین روابط‌شان را دو هزار سال پیش از طریق جاده باستانی ابریشم برقرار کردند. این روابط در 40 سال گذشته در حوزه‌های مختلف توسعه پیدا کرد و چین یکی از شرکای اصلی ایران در حوزه اقتصاد شد. با وجود این اما در طرح ابتکاری «یک کمربند، یک جاده» چین، ایران فاقد جایگاه متناسب با ظرفیت‌هایش است.

 
در دنیا درباره ابتکار چینی‌ها که یک شبکه حمل‌ونقل و صادرات کالا را از چین به سراسر دنیا توسعه می‌دهد، نگاه‌های مختلفی وجود دارد. مرکز مطالعات چین دانشگاه علامه‌طباطبایی به‌عنوان نخستین مرکز چین‌شناسی در ایران، در سلسله نشست‌هایی با حضور اساتید دانشگاه و صاحبنظران به بررسی دیدگاه کشورها درباره ایده ابتکاری چین پرداخت.

 
این مرکز در تازه‌ترین نشست خود به بررسی «نگاه ایران به ابتکار کمربند و راه» پرداخت. در این نشست غلامعلی چگنی‌زاده رئیس مرکز چین‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی، اصغر فخریه کاشان قائم‌مقام سابق وزیر راه در امور بین‌الملل و تامین سرمایه‌گذاری، محسن شریعتی‌نیا استاد دانشگاه شهید بهشتی و محمد زارع پژوهشگر به بیان دیدگاه‌های خود در این‌باره پرداختند. متن این نشست را در ادامه می‌خوانید:


در یک نگاه

 
«belt and road» («یک کمربند، یک جاده») یک موضوع روندساز بین‌المللی است و کسی که می‌خواهد سیاست بین‌الملل بخواند و آینده آن را بداند، قطعا باید درباره این پروژه بزرگ چینی‌ها، نگاه، فکر و تامل داشته باشد.

 
چین در کنار آماده کردن طرح «یک کمربند، یک جاده» بلافاصله سازمان اجرایی آن را نیز آماده کرده و یک دانشگاه را مامور تدوین این موضوع کرد.

 
ایران باید از اول تکلیفش را درباره ابتکار چینی‌ها روشن می‌کرد و می‌دانست می‌خواهد به کجا برود. متاسفانه ایران چنین کاری را انجام نداده است تا بتواند مکانی برای یک پدیده بیرونی درنظر بگیرد و بگوید این طرح کجای جغرافیایش قرار می‌گیرد.

 
به دلیل اینکه فاقد یک استراتژی در روابط خارجی در پرونده چین هستیم و ساختار داخلی آن را هم نداریم و سازمان برنامه، نگاه توسعه‌ای ندارد، موفق نمی‌شویم.

 
ایران چرا این‌گونه به چین نگاه می‌کند؟ اولا علت غرب‌گرایی ما است. ثانیا این است که نیازهای دولت ایران رابطه ما با چین را شکل نداده و متاسفانه دو عامل اضطرار و دلالی این رابطه را شکل داده است.

 
یکی از دلایل عدم رابطه مستحکم و راهبردی با چین، «زبان» است؛ دیگری ماهیت روابط اقتصادی ما با چین است که با تجارت و کالای مصرفی شروع شد. در صنعت هم اگر با چین رابطه‌ای داشتیم، در زمینه صنایع دولتی بود.

 
اگر رابطه کشوری که 30 درصد تجارت خارجی‌اش به یک کشور وابسته است؛ 30 درصد نفتش و بلکه بیشترش را به یک کشور (چین) می‌فروشد و برنامه موشکی‌اش تا حدی وابسته به چین است، اگر این رابطه‌ای راهبردی نیست، پس چه رابطه‌ای می‌تواند راهبردی باشد؟

 
شاید 15 سال پیش ما می‌توانستیم در چین پالایشگاه بزنیم و سر میز مذاکره امتیاز خوب بگیریم، ولی روزبه‌روز به‌لحاظ ساختاری امکانات کمتری برای این امتیازگیری داریم.

 
در 3 زمینه می‌توان رابطه با چین را از حالت موردی در آورد. زمینه اول، صدور دانش از ایران است. دوم، سرمایه‌گذاری در چین است. ما نمی‌توانیم نفت صادر کنیم؛ خب چین نفت را ببرد و ما این پول را در چین سرمایه‌گذاری کنیم. سومی شاید عجیب باشد. ما هزار دانشجو بفرستیم زبان چینی بخوانند. اینها برای 10 یا 20 سال آینده کارایی خواهند داشت.

 
چین مساله‌ای است که ایران باید برای آینده خودش به آن در حوزه انرژی، تکنولوژی، بازار، تجارت و حتی روابط استراتژیک فکر کند. باید نظام کشورمان در این باره فکر کند.

 
غلامعلی چگنی‌زاده، رئیس مرکز چین‌شناسی دانشگاه علامه‌طباطبایی

 
در دهه 1980 و 1990 میلادی به دانشجویان سیاست بین‌الملل می‌گفتند اگر درباره «جنگ ستارگان» ایده‌ای نداشته باشید، گویی اصلا نمی‌دانید در جهان چه می‌گذرد. امروز «belt and road» «(یک کمربند، یک جاده») یک موضوع روندساز بین‌المللی است و کسی که می‌خواهد سیاست بین‌الملل بخواند و آینده آن را بداند، قطعا باید درباره این پروژه بزرگ چینی‌ها، نگاه، فکر و تامل داشته باشد. در این نشست ما می‌خواهیم بدانیم مجموعه جمهوری اسلامی ایران چه نگاهی به «belt and road» دارد و این نگاه جمهوری اسلامی از چه عناصری تشکیل شده است و چگونه می‌توان بر این موضوع اثرگذار بود.

 
اصغر فخریه کاشان، قائم‌مقام سابق وزیر راه در امور بین‌الملل

 
قبل از آنکه وارد بحث شوم، می‌خواهم پیشنهادی بدهم. خوب است که دانشجویان با هدایت اساتیدی که در حوزه چین اطلاعات دارند، سه تا چهار موضوع مشخص را برای تهیه یک «policy package» یا بسته سیاستی مشخص کنند و در آنها به این موضوعات بپردازند. واقعیت این است که کشور فاقد بسته‌های سیاستی در امور مختلف است. در موضوع «belt and road» نیز فاقد چنین بسته‌ای هستیم.

 
ایده «یک کمربند، یک جاده» در ابتدا به‌عنوان یک استراتژی مطرح بود وstrategy belt one road one نام داشت. به دلیل ترسی که چینی‌ها نسبت به سوءبرداشت از این عنوان داشتند، بعدا کلمه «استراتژی» را از آن حذف کردند و تبدیل به «one belt one road» شد و سپس به «belt and road» تغییر نام داد. این طرح در تمدن آتی بشر اثر خواهد گذاشت. حرف بنده در این رابطه مستند به اهدافی است که دولت چین ارائه کرده است. اوایل قرن بیستم یک جغرافیدان انگلیسی گفته بود «هرکسی که راه‌های آسیا، آفریقا و اروپا را یکپارچه در اختیار داشته باشد، قدرت مسلط آینده خواهد بود.» نمی‌خواهم بگویم چین به خاطر حرف این جغرافیدان طرحش را شکل داده، ولی این کشور بنابر سابقه‌اش که زمانی از جاده ابریشم برخوردار بوده است، این استراتژی را دنبال کرده که آسیا، آفریقا، اروپا و حتی نهایتا آمریکا را از نظر دریایی یا راه‌های دیگر حمل‌ونقل به یکدیگر وصل کند. چینی‌ها فقط حمل‌ونقل را در نظر نداشتند. در belt and road توسعه فرهنگی نیز وجود دارد. جالب است که می‌گوید ما یک «talent pool» می‌خواهیم درست کنیم که جزء اهداف این طرح است. یک بعد دیگر هم این است که حرکت سرمایه را تسهیل کنند. گام بعدی نیز ایجاد یک مخزن پول، استعداد، دانش و توسعه بازرگانی جهانی، همان‌گونه که در طرح اولیه قدیمی و جاده ابریشم سابق وجود داشته است. چین می‌خواهد نوعی استیلای نرم در جهان برای خود برقرار کند. چین می‌گوید می‌خواهیم همکاری‌ها را افزایش دهیم؛ می‌خواهیم با استفاده از بازارهای داخلی و بین‌المللی یکپارچگی بازار بین‌المللی را ایجاد کنیم و... جالب این است که چین در کنار آماده کردن طرح، بلافاصله سازمان اجرایی آن را نیز آماده کرد. ابتدا یک دانشگاه را مامور کرد که این مفهوم را تدوین کند. شورای دولتی خلق چین متولی این کار و یکی از رهبران سیاسی نیز مسئول این پروژه شدند و یکی از دانشگاه‌ها نیز طراحی و مطالعه ابعاد آن را برعهده گرفت و کنفرانس‌های متعددی درباره این مساله برگزار شد. نهایتا دو سال بعد از آن، رئیس‌جمهور خلق چین در سال 2013 این ایده را مطرح و در کنفرانس‌های دیگر آن را تبیین کرد. چین سازمانی تاسیس کرد که در آن بانک «سرمایه‌گذاری زیرساخت» به‌عنوان ابزار پروژه طراحی و ایجاد شد. از سال 2015 تا 2019، چین 126 قرارداد امضا کرد که البته برخی از آنها موافقتنامه و برخی دیگر قرارداد است، ولی تمام سازوکار لازم برای این کار تهیه شد تا پروژه دنبال شود. لازم است بدانید هر ماه نیز گزارش‌هایی درباره پیشرفت این طرح برای شورای دولتی چین تهیه می‌شود تا روند پیشرفت پروژه ملموس باشد.

 
سوال این است که موضع کشورها در مقابل این پدیده جدید که می‌خواهد خود را به‌عنوان یک فرهنگ و تمدن در جهان مسلط کند، چیست؟ اولین عکس‌العمل را روسیه در این موضوع داشت. مسکو کنفرانسی را برگزار کرد و دو تن از اقتصاددانان کاندیدای جایزه نوبل را دعوت کرد تا درباره ریسک‌ها و چالش‌هایی که این طرح برای استراتژی توسعه روسیه دارد، اظهارنظر کنند. آنها یک بسته سیاستی بسیار ارزشمند تهیه کردند که اسناد آن نیز قابل‌دسترسی است. بعد از آن هر کشوری به فراخور وضعیت خود، تصمیمی اتخاذ کرد؛ یک عده به طرح ملحق شدند و کشورهایی مثل پاکستان از آن استفاده کردند. از بودجه چند تریلیون دلاری این طرح، 62میلیارد دلار به پاکستان تخصیص داده شده است. از این 62 میلیارد دلار، 38میلیارد دلار برای ایجاد یک مسیر در شمال پاکستان تا بندر گوادر هزینه می‌شود. فاز اول طرح سال 2016 افتتاح شد و مابقی آن برای فعالیت‌های جانبی مانند شهرک‌های صنعتی، بازارهای مشترک و سایر تاسیسات زیربنایی مانند برق و مخابرات است.

 
اشاره‌ام به این خاطر بود که بگویم وقتی چنین پدیده‌ای در چین مطرح می‌شود، جهان درباره آن موضع می‌گیرد و موقعیت خود را در مقابل این پدیده جدید تعریف می‌کند. این مساله شرط توسعه است.بخشی از توسعه در این است که به شما بگوید در آینده با چه سوالات و پدیده‌هایی مواجه می‌شوید و موضع‌تان را درباره آن روشن کنید. در بحث توسعه، مثالی از ادغام آلمان شرقی و غربی می‌زنم. وقتی دو آلمان ادغام شدند، سیستم‌های بسیار متفاوتی نسبت به یکدیگر داشتند. حتی سیستم روغن‌کاری دستگاه‌های صنعتی آلمان شرقی با آلمان غربی متفاوت بود، اما جامعه توسعه‌یافته آلمان غربی توانست این تفاوت‌ها را جذب و هضم کند؛ برای آن راه‌حل ارائه دهد و آن را حل کند. یکی از خصوصیات توسعه این است که پدیده‌ها و سوالات را پیش‌بینی کنید و در برابر آنها موضع بگیرید یا اگر جوابی برای آن ندارید، ظرفیتی برای خود ایجاد کنید تا هنگامی که با آن پدیده مقابل شدید به آن جواب بدهید. وقتی belt and road مطرح می‌شود، کشورها به فراخور حال خودشان با عمق و دانشی که دارند، موضع‌گیری می‌کنند؛ کشوری مثل پاکستان از آن سوءاستفاده می‌کند؛ سوئیس، موافقتنامه امضا می‌کند و مالزی سه پروژه بزرگ با چین امضا می‌کند. هنگامی که ماهاتیر محمد نخست‌وزیر فعلی مالزی سرکار آمد زیر این قراردادها زد. این اتفاق به این معناست که کشورها درباره طرح belt and road موضع داشته‌اند. تمام حرف من در این نکته خلاصه می‌شود.

 
حالا ببینیم ایران موضع داشته است یا خیر. اگر ایران می‌خواست موضع داشته باشد باید از اول تکلیفش با خودش روشن می‌بود و می‌دانست می‌خواهد به کجا برود و این belt and road کجای مسیر او قرار می‌گیرد. تهران باید ابتدا بداند استراتژی توسعه‌ای، فرهنگی و نظامی‌اش چیست. متاسفانه ایران چنین کاری انجام نداده است تا بتواند مکانی برای یک پدیده بیرونی در نظر بگیرد و بگوید این طرح کجای جغرافیایش قرار می‌گیرد. تنها اقدامات موردی صورت گرفته است، گزارش‌های  فردی تهیه شده است. برای مثال وزارت دارایی ایران سهام بانک «سرمایه‌گذاری زیرساخت» را خرید و عضو آن شد. اما به دلیل ناهماهنگی بین وزارت اقتصادی و دارایی و سایر ارکان نظام که باید از این استراتژی پشتیبانی می‌کردند، ما به مقطعی رسیدیم که به ما هشدار دادند چنانچه تا فلان زمان حق عضویت‌تان را نپردازید از عضویت خلع می‌شوید. این اتفاق درحالی بود که کشورهای دیگر در صف خرید سهام این بانک بودند. 26 درصد از سهام «سرمایه‌گذاری زیرساخت آسیایی» متعلق به چین است و 74 درصد مابقی متعلق به آسیایی‌هاست و سهم ما حدود 7/1 درصد است که باز نیز در این‌باره ما فاقد یک برنامه توسعه‌ای بوده‌ایم، چون جایگاه پروژه در ایران مشخص نبوده است. در سایر ابعاد نیز اقدامات فردی وجود دارد.

 
وزارت امور خارجه گزارش خوبی درباره طرح چین تهیه کرده و توصیه کرد خوب است ایران گوشه‌چشمی به طرح داشته باشد. زیرا این برنامه برای ایران یک رقیب نیز به شمار می‌آید اما این توصیه باید برود به نظام و جاری بشود و تبدیل به یک نقشه اجرایی شود و بودجه و منابع بگیرد ولی این اتفاق رخ نمی‌دهند و چنین گزارشی در همان وزارت خارجه باقی می‌ماند. وزارت راه که باید این کار را انجام بدهد و استراتژی تعیین کند، به این دلیل که بودجه وزارت را سازمان برنامه و بودجه می‌دهد و این سازمان به‌عنوان واحد برنامه‌ریزی کشور اصلا belt and road را لمس نکرده است، بودجه‌ای برای طرح جدید چینی‌ها تخصیص نمی‌دهد. نتیجه این اقدام چه می‌شود؟ این مساله نتیجه‌اش را در راه‌آهن تهران - مشهد نشان می‌دهد و پروژه متوقف می‌شود. افغانستان راه‌آهن ندارد و اگر راه‌آهن هرات - خواف را که ما کشیده‌ایم حساب نکنیم، راه‌آهن کابل به 20 کیلومتر نیز نمی‌رسد. قرار بود ما خط راه‌آهنی که از حیرتان در مرز ازبکستان تا مزار شریف در افغانستان آمده است را به خط راه‌آهن هرات - خواف متصل کنیم و بعد به مشهد وصل کنیم تا در مسیر جاده ابریشم قرار بگیریم ولی به دلیل اینکه ما حتی پول هرات- خواف را ندادیم، پروژه‌ای که قرار بود دو سال طول بکشد، 6 سال طول کشید و درنهایت منتفی شد. در ملاقاتم با مقامات افغانستانی، شکایت آنها این بود که چرا شما پروژه دوساله‌تان 6 سال طول کشیده است؟ حالا مگر ما برای این کارها چقدر پول می‌خواسته‌ایم؟ مثلا 30 میلیارد تومان. در مقیاس ملی این مبلغ پول یک ساختمان است اما چون این موضوع در سازمان برنامه و بودجه اولویت پیدا نمی‌کند، خط راه‌آهن هرات- خواف 6 سال طول می‌کشد. هنگامی که این خط به اتمام رسید نیز ایستگاه‌های آن تجهیز نشده بودند.

 
خوب است بدانید این خط تنها خط مسافری افغانستان است، بقیه خطوط این کشور همه باری هستند که روس‌ها ساخته‌اند. وقتی ما در مسیر مزار شریف- هرات کاری انجام نمی‌دهیم، چینی‌ها  این کار را انجام می‌دهند. اگر ما مسیر مزارشریف به هرات را تکمیل می‌کردیم، با اتصال خط 18 کیلومتری حیرتان - مزار شریف به خط هرات - خواف کشور ازبکستان از طریق افغانستان به ایران متصل می‌شد، آن وقت خط مشهد - تهران معنی داشت و ادامه پیدا می‌کرد. به دلیل تعلل ما، چینی‌ها آمدند و مسیر را تغییر دادند. خط مزار شریف را که وجود داشته است دیگر ادامه نمی‌دهند و مشهد - تهران را رها می‌کنند. مشهد - تهران خطی است که دوبار دو رئیس‌جمهور ایران و چین در دو دیدار و در دو سفر به کشورهای یکدیگر علنا اعلام کردند که این پروژه مورد حمایت دو دولت است. در تایید این کار «اگزیم بانک» چین پول این پروژه را که2.2 میلیارد دلار است، تامین کرد. قرارداد آن بین مپنا و شرکت «CFC» چین امضا شد و ال‌سی آن نیز باز شد. جا دارد این نکته را بگویم که این ال‌سی برای اینکه باز شود تقریبا دو سال و نیم تا سه سال طول کشید و زمانی که باز شد به دلیل اشتباه محاسبه سازمان برنامه، فقط پول پیمانکار در بودجه پیش‌بینی شده بود اما پول گشایش ال‌سی و پولی که برای دیگر کارها لازم است مانند چک و سفته که باید به بانک داده شود، هزینه‌های بیمه و دیگر مسائل را ندیده بودند که آن موقع با کمک گرفتن از دیگر بودجه‌های وزارت راه، این کسری تامین شد. وقتی این ال‌سی باز شد هنوز برجام برقرار بود منتها این پول خارج از آن 22 میلیارد دلاری بود که قبلا در زمان احمدی‌نژاد در چین گذاشته بودیم. این در واقع اولین فاینانس در دوره حیات برجام است که چینی‌ها فارغ از روال قبلی در اختیار ایران قرار داده بودند. بعد از اینکه ال‌سی باز شد، متن ضمانتنامه‌ای که چینی‌ها باید برای فعال شدن ال‌سی می‌دادند تا کار شروع بشود را ندادند و اجازه ندادند ضمانتنامه صادر شود. این مساله برمی‌گردد به همان صحبتی که کردم.

 
چینی‌ها از ساخت راه‌آهن مزارشریف به هرات منصرف شده بودند. این مثال نشان می‌دهد وقتی ما موضع خود را در رابطه با یک پدیده خارجی که belt and road بوده است، روشن نمی‌کنیم، چینی‌ها بلافاصله آلترناتیو و جایگزین برای خود درست کردند و این خط را که باید از افغانستان می‌گذشت، از ازبکستان گذر دادند و درنتیجه مسیری را که می‌خواستند از سمت ایران به اروپا برود، تغییر دادند و حالا از ازبکستان عبور می‌کند و از طریق دریای خزر به ترکیه و اروپا می‌رود. این یعنی آنکه ما نتوانسته‌ایم روی پدیده‌ای که بر تمدن آینده بشر و جغرافیای اقتصادی تاثیر می‌گذارد، موضع‌گیری کنیم و فرصت را از دست داده‌ایم. بنده به‌تازگی با افراد دست‌اندرکار راه‌آهن که صحبت کردم، گفتند چینی‌ها اعلام کرده‌اند ما به یک شرط حاضر بودیم این کار را ادامه بدهیم و شرط هم آن است که ضمانت‌نامه را هر زمانی که ‌خواستیم، باطل کنیم. خب، در این صورت که دیگر ضمانت‌نامه نیست ولی به دلیل اینکه ایران آن را قبول نکرده، فعلا این طرح از دستور کار ما خارج شده است. این سرنوشت یک پروژه است. ما پروژه‌های دیگری هم شبیه این داریم که در آنها نیز درباره چین غفلت کرده‌ایم. چینی‌ها در پاکستان خطی کشیده‌اند که فاز اول آن افتتاح شده است و تا بندر گوادر می‌آید، 62 میلیارد دلار کل بودجه اختصاص‌یافته برای پاکستان است که 38 میلیارد دلار آن را برای راه‌آهن گذاشته‌اند. چینی‌ها روی این حساب کرده‌اند که اگر بخواهند از بندر چابهار ما استفاده کنند، باید ایران قطار زاهدان به چابهار را بکشد. بنده خودم با چینی‌ها درباره این خط در گذشته صحبت کرده‌ام، آمادگی‌اش را در مقطعی داشتند که کمک و سرمایه‌گذاری کنند. ایران به دلایلی- که از نظر بنده موجه بوده- نتوانسته در آن تعادل برقرار کند. تلاش ایران این بود که چابهار را به هندی‌ها بدهد، لذا دو قرارداد با هندی‌ها بسته شد. ما در چابهار به هندی‌ها فرصت استفاده بخشی از این بندر را دادیم و فرصت سرمایه‌گذاری در یک پروژه دیگری را نیز به آنها دادیم. اما برای بخشی از کار که باید قطار از چابهار به زاهدان و سپس سرخس می‌رفت، به دلیل اینکه در داخل کشور سازمان برنامه‌وبودجه اولویتی برای این کار قائل نیست، بودجه متناسب به آن داده نشد. مشکل دیگری که ما در چابهار داشتیم و باعث شد چینی‌ها به سمت پاکستان بروند، مساله گازرسانی به چابهار بود. پروژه گازرسانی به چابهار و ایرانشهر فعلا مشخص نیست که آیا تا دو سال دیگر به اتمام می‌رسد یا خیر. چینی‌ها علاقه‌مند بودند که اگر می‌خواهند در راه‌آهن چابهار مشارکت کنند، بتوانند امکاناتی برای استفاده از گاز به دست آورند ولی سیاست دولت ایران این نبود.

 
مجموعه حرف‌هایی که تا اینجا زدم، خلاصه می‌شود که ما موضع‌مان درمقابل belt and road به صورت مقطعی و موردی و کیس‌به‌کیس وزارتخانه‌ای می‌تواند روشن باشد و در برخی جاها استفاده شده است، اما اینکه به صورت یک استراتژی تدوین شده باشد و ما یک برنامه تصویب‌شده دائمی داشته باشیم، خیر؛ لااقل در بخش حمل‌ونقل نداریم.

 
مشکل، در رابطه با چین، فقدان یک استراتژی در کلان است. اخیرا آقای ظریف با چینی‌ها مذاکراتی داشته و صحبت از رقم‌های بزرگی‌ کرده‌ است. در دولت هم مطرح شد که ما به چینی‌ها بسته مالی جذاب در پنج یا 10 سال ارائه کنیم تا گفتمان ما وزن پیدا کند و بتوانیم حرف‌مان را به کرسی بنشانیم. اگر چینی‌ها به این رضایت ندادند، از چینی‌ها برای تکمیل پروژه‌های نیمه‌تمام فعلی استفاده کنیم. این بخشی از استراتژی است ولی به دلیل نداشتن استراتژی کلان و بدتر از آن به دلیل اینکه این استراتژی اگر هم می‌بود، متولی‌اش که سازمان مدیریت است، فاقد ساختار لازم است، به جایی نمی‌رسد. اگر بهترین اهداف را تدوین کنید ولی سازمان نداشته باشید، به جایی نمی‌رسید. ساختار برنامه‌وبودجه در ایران ساختار توسعه ندارد. نتیجه وجود ساختار این است که ما پروژه نیمه‌تمام نداشته باشیم. ما می‌توانستیم بهتر از این گفت‌وگو کنیم ولی به دلیل اینکه فاقد یک استراتژی در روابط خارجی در پرونده چین هستیم و ساختار داخلی آن را هم نداریم و سازمان برنامه، نگاه توسعه‌ای ندارد، موفق نمی‌شویم. طرح «یک کمربند، یک جاده» هم که یک پلان درازمدت تاثیرگذار بر ایران است، متاسفانه ما را در شرایط ضعیف قرار می‌دهد. ما درمورد ترکمنستان و آذربایجان هم به همین وضعیت دچار شده‌ایم. به دلیل برخی مواضع درمورد ترکمنستان، عشق‌آباد مسیری را که از ایران به آذربایجان می‌رسید، تغییر داد و با آذربایجان قرارداد ۷۵۰ میلیون دلاری مشترکا امضا و بین دو کشور یک ناوگان کشتیرانی ایجاد کردند. آنها رسما ایران را حذف کردند. همین اتفاق درمورد چین افتاده و خواهد افتاد. اگر بخواهیم جلوی این روند را بگیریم، باید دانشجویان یک جزوه و خط‌مشی تهیه کنند و بگویند اگر ایران این کار را بکند، این منافع را دارد و اگر نکند، فلان ضرر را می‌کند.

 
چگنی‌زاده: روابط ایران و چین موضوع بسیار بنیادینی است که باید راجع به آن عمیق بیندیشیم. باید نگاه آسیب‌شناسانه به روابط ایران و چین بکنیم و ببینیم ایراد کجاست. مفروضاتی در کشور هست که بروکراسی ایران غربگراست و رابطه با چین را نمی‌خواهد و از این رابطه استقبال نمی‌کند. این مفروضات بیشتر حسی است.

 
فخریه کاشان: اینکه ایران چرا این‌گونه به چین نگاه می‌کند، سوال بسیار خوبی است. یک علت غربگرایی ماست. دوم اینکه رابطه ما با چین را نیازهای دولت ایران شکل نداده و متاسفانه دو عامل اضطرار و دلالی شکل داده است. بگذارید مثال نفت را بزنم. چینی‌ها از اینکه از میدان آزادگان اخراج شده‌اند، خیلی ناراحت بودند. سفیر چین در جلسه‌ای دوستانه گفت آن زمانی که نیاز داشتید و تحریم بودید، ما کنارتان بودیم ولی وقتی برجام آمد، ما را رها کردید. زنگنه اوایل دولت گزارشی به روحانی نوشت و در آن سرمایه‌گذاری چینی‌ها را با ایتالیا، فرانسه و جاهای دیگر مقایسه و نتیجه‌گیری کرد که چینی‌ها در دوران تحریم چهار برابر دیگران از ما پول گرفتند. زنگنه گفت حاضر نیستم به چینی‌ها پروژه بدهم. رابطه‌ ما با چینی‌ها براساس یک نیاز استراتژیک نبود و مقطعی بوده است. امروز شما سراغ چینی‌ها رفتید برای اینکه کسی به شما جنس نمی‌دهد. البته آنها ۱۷ و ۱۸ درصد هم سود بابت تبدیلات پولی می‌گیرند.

دومش دلال‌ها هستند. در همین ۱۸ درصد سود تبدیلات با دلیل و سند می‌گویم که هم مقامات دولت چین درگیر هستند و هم یک‌سری افراد در ایران. در عارضه‌شناسی روابط ایران و چین، دلال‌ها نقش داشتند؛ نیازهای مقطعی ما و تحریم‌ها نقش داشته است.

 
چگنی‌زاده:چرا بین ایران و چین رابطه جدی و راهبردی شکل نمی‌گیرد؟ علتش چیست؟ آیا اینکه ایران در یک جاده یک کمربند، تعریف جدی نشده می‌تواند یک موضوع باشد یا خیر؟ آقای فخریه‌کاشان ترکیبی از نگاه وزارت راه و نگاه پولی- مالی به چین را طرح کردند. چرا رابطه ما و چین عمق پیدا نمی‌کند؟ اگر این رابطه عمق پیدا نکند آیا این یک تهدید بالقوه امنیت ملی برای ما هست یا نیست؟

 
فخریه‌کاشان: یکی از دلایل این عدم رابطه مستحکم و راهبردی، «زبان» است؛ یکی ماهیت روابط اقتصادی ما با چین است که با تجارت و کالاهای مصرفی شروع شد. رابطه ما با غرب از طریق ساخت کارخانه و... آغاز شد و آنها ناچار بودند حمایت کنند. در صنعت هم اگر با چین رابطه داشتیم، در صنایع دولتی بود. نکته سوم اینکه چینی‌ها نسبت به غربی‌ها تازه‌کار هستند. یعنی ۲۰ سال است که کشور چین در بازار ایران حضور دارد ولی زیمنس سابقه صدساله در بازار ایران دارد. تبلیغات اولیه کالاهای چینی هم منفی بود. این عوامل هم دخالت کرد. تمام حضور چینی‌ها در صنایع سنگین، با بخش دولتی است. بخش خصوصی ما یک پالایشگاه در چین نساخته ولی از آنجا دستگاه تراش و کمپرسور خریده است.

 
چگنی‌زاده: بحثی در غرب وجود دارد که می‌گوید نقش غرب در اقتصاد بین‌المللی رو به کاهش است و این به‌صورت یک مفروض درآمده. اگر نقش غرب رو به کاهش باشد، ما باید برای آینده اقتصادمان برنامه‌ریزی دقیق‌تری انجام دهیم. حتی اگر روابط راهبردی و جدی را کنار بگذاریم، تحولات در حوزه بین‌المللی به ما نشان می‌دهد باید مقداری با تیزبینی گزینش کنیم. چرا این مسائل هیچ‌وقت در بحث کلی رابطه ما با چین سایه نمی‌اندازد؟

 
محسن شریعتی‌نیا، استاد دانشگاه شهیدبهشتی

 
من خیلی متوجه رابطه راهبردی نمی‌شوم. روابط ما راهبردی نیست یعنی چه؟ اگر رابطه کشوری که 30 درصد تجارت خارجی‌اش به یک کشور وابسته است، 30 درصد نفتش و بلکه بیشترش را به یک کشور می‌فروشد و برنامه موشکی‌اش تا حدی وابسته به چین است، راهبردی نیست، پس چه رابطه‌ای می‌تواند راهبردی باشد؟ اگر ما بحث راهبردی را به یکجا برسانیم، موفق‌تریم.

 
چگنی‌زاده: سال 65 بنا به دلایلی می‌خواستیم روابط تجاری با بریتانیا را کاهش دهیم. یک بخشنامه به همه وزارتخانه‌ها ارسال شد که سعی کنید از بریتانیا چیزی نخرید. برآورد سال بعد افزایش در روابط تجاری بود. چرا؟ به‌دلیل اینکه روابط تجاری ما با بریتانیا نهادینه اجتماعی و بروکراتیک شده بود. مثلا در خرید کاغذ یا چای، تاجر ما چای و کاغذ را جز از مبدأ بریتانیا نمی‌فهمید و نمی‌دانست. اصلا درک نمی‌کرد. چه اتفاقی افتاد؟ ما به چای و کاغذ وابسته‌تر شدیم. من وقتی می‌گویم راهبردی، منظورم نهادینه‌شدن است، یعنی روابطی که افت‌وخیزها و تصمیم‌ها در آن خلل ایجاد نکند. ما چه کنیم که روابط‌مان با چین از جنسی شود که از حوزه اراده تصمیم‌گیر ما خارج شده و به سمت نهادینه‌شدن برود.

 
فخریه‌کاشان: ما با دبی رابطه راهبردی داریم که مقداری به‌خاطر مزیت‌های جغرافیایی حمل‌ونقل و حضور ایرانیان و مقداری به دلیل تاسیسات نهادینه‌شده در دو طرف است. یک زمانی چینی‌ها به ایران پیشنهاد دادند در چین مخازن نفتی بزنید. ما نزدیم ولی عربستان زد. این کارها می‌تواند رابطه را استراتژیک و راهبردی کند. اینکه وقتی آمریکا می‌خواهد به عربستان فشار بیاورد، ریاض اعلام می‌کند اوراق قرضه آمریکا را می‌فروشد، یعنی روابط راهبردی و درهم‌تنیده است و نمی‌شود ترکش کرد. اوراق قرضه‌ خریداری‌شده عربستان 740 میلیارد دلار است که اگر آن را بفروشد، بانک مرکزی آمریکا ورشکسته می‌شود. اینها رابطه استراتژیک و درهم‌تنیده است. ما حتی در عراق، سوریه و افغانستان رابطه استراتژیک اقتصادی ایجاد نکردیم. در دوران جنگ سوریه داروی ما در سوریه مصرف می‌شد، ولی اجازه ورود دارو به‌صورت تجاری نداشتیم؛ این یعنی یک جای کار لنگ است.

 
شریعتی‌نیا: من خوش‌بین نیستم که اضطرار می‌تواند رابطه را راهبردی کند؛ مگر اینکه اضطرار با قدرت زیادی همراه باشد. سهم چین از اقتصاد ما 30 درصد کل تجارت خارجی و بخش مهمی از نفت است و سهم ما از اقتصاد آنها -البته با نفت- 0.86 درصد تجارت خارجی آنهاست. یک طرف رابطه، اقتصادی است که قبل از تحریم حجمش 400 میلیارد دلار بوده و تا سال 2023 کوچک‌تر هم می‌شود و یک طرف رابطه اقتصاد 14 تریلیون دلاری است. این اقتصاد 400 میلیارد دلاری نمی‌تواند آن را تعریف کند یا بگوید من روی میز مذاکره می‌توانم خیلی جلو بروم. این عدم تقارن رو به افزایش، تا حد زیادی طبیعی است. بحث‌های بروکراسی هم درست است و در تداوم بروکراسی ملی ما از زمانی است که انگلیسی‌ها به ایران آمدند. در قراردادهای مهم -جز یک دوره کوتاه- این معضلات شدید را ما با قدرت‌های بزرگ داشتیم. من روزبه‌روز به این حرف که ما می‌توانیم با اصلاحاتی در ساختارهای اداری خودمان، این رابطه را بازتعریف کنیم، بدبین می‌شوم. آنها یک قدرت بزرگ هستند و در 10 سال آینده ابرقدرت اقتصادی می‌شوند. معضلی که برای ما ایجاد شده مهم است ولی خاص ما نیست؛ طیف زیادی از کشورهای در حال توسعه به‌خصوص کشورهای چپ که با سرمایه‌داری دچار مشکل هستند، به تعبیر برخی محققان روزبه‌روز با امپریالیسم چینی –به‌معنای منفی کلمه- یا نفوذ چین مواجه هستند. وقتی ترامپ می‌گوید چین به اقتصاد آمریکا تجاوز کرده، دیگر تکلیف اقتصاد ما مشخص است. ما با یک معضل یا فرصت جهانی مواجهیم که عظمت این نیرویی که اقتصاد جهانی را دگرگون می‌کند، بسیار بزرگ است. شاید 15 سال پیش ما می‌توانستیم در چین پالایشگاه بزنیم و سر میز مذاکره امتیازات خوبی بگیریم ولی روزبه‌روز به‌لحاظ ساختاری امکانات کمتری برای این امتیازگیری داریم. یک بحث جدی دیگری که ما داریم این است که می‌خواهیم هم ایران ژئواکونومیک و هم ایران ژئوپلیتیک باشیم. ایران ژئوپلیتیک یک مسیر قدرت‌یابی را شروع کرده و به شامات رفته و می‌خواهد قدرت منطقه‌ای شود. تا حد قابل‌توجهی هم جلو رفته است. همین ایران می‌خواهد قدرت ژئواکونومیک بزرگی هم باشد در حالی که یک قدرت منطقه‌ای با شرایطی که ایران دارد، تنها یک عامل را می‌تواند جلو ببرد. به همین دلیل کشور تلاش می‌کند چین را به‌عنوان بخشی از عامل‌های شامات تعریف کند تا بتواند کار را جلو ببرد. ایران این‌قدر منبع ندارد. من باورم این است که نمی‌توانیم دو پروژه سنگین بین‌المللی را با هم جلو ببریم.

 
چگنی‌زاده: پیوندی که جمهوری اسلامی ایران می‌خواهد با چین به وجود بیاورد، باید در چه حوزه‌ای باشد؟ پیوند باید اتصال بین شما و هر بازیگری را به وجود بیاورد که شما و او بتوانید در حوزه‌های مختلف از آن بهره ببرید. اگر قرار است یک پیوند با چینی‌ها داشته باشیم، این پیوند را در چه حوزه‌ای باید تعریف کنیم و بر چه مبانی باید آن را استوار کنیم که واقع‌بینانه باشد تا بتوانیم در افت‌وخیزهای آینده بین‌المللی از آن بالاترین استفاده را ببریم.

 
محمد زارع، پژوهشگر

 
قبل از اینکه بخواهیم به روابط راهبردی با چین دست پیدا کنیم، ابتدا باید به یک مدل باثباتی از روابط دست پیدا کنیم. اگر ما تاریخ ایران باستان و اسلام و انقلاب را مطالعه کنیم، می‌بینیم به‌رغم اینکه 80 درصد تعاملات‌مان با غرب بوده، با غرب هم نتوانستیم به یک مدل باثبات از روابط دست پیدا کنیم. ما در این چند هزارساله تاریخ هیچ‌وقت به شرق به‌عنوان یک منبع معتبر تولید دانش نگاه نکرده‌ایم. به شرق به‌عنوان منبعی که می‌تواند معرفت‌ساز باشد، نگاه نکرده‌ایم. روابط ما با چین از حوزه تجارت شروع شد. الان این احساس ایجاد شده که باید روابط کمی خود را در حوزه اقتصاد به روابط کیفی تغییر دهیم ولی بروکراسی و نظام تصمیم‌سازی ما این آمادگی را ندارد. ما هیچ‌وقت شرق را به‌عنوان منبع تولید دانش نشناختیم و علاوه‌بر آن هیچ‌گاه نتوانستیم با شرق و غرب یک روابط تثبیت شده داشته باشیم.

 
شریعتی‌نیا: اتصالی که شما می‌گویید برقرار است. ما در موضعی نیستیم که آن را بسازیم. اتفاقا این اتصال بسیار به‌هم تنیده است و شبکه‌ای وجود دارد که پروژه‌های کلان را تعریف می‌کند.

 
چگنی‌زاده: من می‌گویم یک چیزی داریم که مهندسی شده است. نظام سیاسی نمی‌گذارد پیوند موردی شکل بگیرد. اصالت نظام سیاسی به این است که پیوند موردی شکل بگیرد. اگر بگذارد که یعنی هرچه شد. فرض کنیم ما می‌خواهیم 100 سال دیگر زندگی کنیم. برای آن زمان نیاز به تکنولوژی، سرمایه و... داریم. اینها را می‌خواهیم چگونه سامان بدهیم؟ اگر بگذاریم موردی شکل بگیرد از یک چیز موردی نمی‌شود منطق درونی و واحد درآورد. یک بی‌نظمی شکل می‌گیرد که تامین‌کننده هیچ خواسته‌ای نیست. ایران الان نیاز فوری و فوتی دارد و می‌خواهد منابعی را که بتواند تثبیت‌کننده قدرتش در حوزه‌های کنونی باشد، جست‌وجو کند و یک نیاز میان‌مدت دارد. بین اینها نمی‌تواند رفاقت ایجاد کند. یک گرفتاری ملی ما این است که نمی‌توانیم بین این دو پیوند برقرار کنیم و این ما را دچار اغتشاش و بی‌نظمی کرده است. اولین مساله ایران این است که منطقی داشته باشد که خواسته کوتاه‌مدت و میان‌مدت را به‌هم نزدیک کند. چین نمی‌تواند پشتیبان ما در حوزه‌های ژئوپلتیکی باشد. چرا چون مسائلی وجود دارد که نمی‌گذارد چین وارد آن وادی شود. ولی شاید چین بتواند تامین‌کننده خیلی از نیازهای دیگر ما باشد. آیا ما نشسته‌ایم که راجع به این فکر کنیم؟

 
فخریه کاشان: در سه زمینه می‌توان رابطه با چین را از حالت موردی درآورد. زمینه اول، صدور دانش از ایران است. آقای دکتر ستاری، معاون فناوری رئیس‌جمهور با چینی‌ها کار کرده است. او به من می‌گفت چینی‌ها راغبند دانش‌هایی را که خودشان ندارند یا در مرحله تکوین هستند، از ما بگیرند. کارهایی در این مورد شروع شده است. این زمینه خوبی است که استقبال می‌کنند. دوم سرمایه‌گذاری در چین است. ما الان نمی‌توانیم نفت صادر کنیم؛ خب چین نفت را ببرد و ما این پول را در چین سرمایه‌گذاری کنیم. حضور ما در چین حتی خرید کارخانه و بورس برای ما یک راهبرد است. خود چینی‌ها در برنامه دوم‌شان از سال 1970 به بعد چه کردند؟ درونگرایی را به برونگرایی تبدیل و سرمایه‌گذاری خارجی را آزاد کردند. سومی شاید عجیب باشد. ما هزار دانشجو بفرستیم که زبان چینی بخوانند. آیا اینها برای 10،20 سال آینده کارایی خواهند داشت.

 
حسین ملائک، سفیر سابق ایران در چین

 
تعداد محدودی کشور را می‌توانیم پیدا کنیم که روابط‌مان با آنها معنادار باشد. من احساس می‌کنم این مشکل نه‌تنها در روابط‌مان که در خیلی از مسائل ما وجود دارد. متاسفانه انقلاب در ایران منجر به تشکیل دولت مدرن نشد. ما توسعه اجتماعی پیدا نکرده‌ایم و الان وزارتخانه‌های ما همان تیولدارهای (ارباب – رعیتی) سابق هستند. صنعت موشکی ما چرا پیشرفت کرده و حرف اول را می‌زنیم؟ برای اینکه کسی حساب نکرد تست موشک چقدر هزینه پرت دارد و چقدر برای ما آب می‌خورد. اصلا شنیده‌اید که هزینه هر موشک چقدر شده است؟ الان سودش را حساب می‌کنیم ولی آن هزینه را حساب نمی‌کنیم. چرا روابط ما با چین توسعه پیدا نمی‌کند؟ به دلیل اینکه وزارت خارجه وقتی مرا به چین می‌فرستد، می‌گوید: «روابط را درست کن». همین یک جمله است. اینجا من و سلیقه و فهمم است که به روابط شکل می‌دهد. کسی به من نگفته چین را می‌خواهیم که فلان صنعت را در ایران انجام دهد. یک مثال اجرایی بزنم. ما وقتی با یک سیستم روبه‌رو هستیم، مجبوریم مقهور آن سیستم شویم. در ایران تنها کشوری هستیم که چادر کلوکه (پارچه نخی که بیشتر برای چادر مشکی به کار می‌رود) مصرف می‌کنیم. این چادر را ژاپن و سوئیس تولید می‌کنند. چادر تولید سوئیس را فقط یک تاجر عربستانی به ایران صادر می‌کند. شما مقهور این سیستم هستید. من به‌عنوان سفیر در سوئیس هر کاری کردم نتوانستم یک قواره چادر بگیرم. گفتند این کالا در انحصار یک تاجر سعودی است و یک سانت آن را نمی‌فروشیم. چادر ژاپنی هم همین قضیه را دارد. بنابراین شما که مصرف‌کننده هستید یا باید دنبال برند خودتان بروید یا این ساختار تا ابد به شما تحمیل شده است.

 
به من گفتند سوئیسی‌ها ذرت را به انحصار خود درآورده‌اند و این باعث شده ذرت گران شود. شما پیگیر خرید ذرت باش. من پنج تیم به مزارع چین فرستادم که ببینیم می‌شود کاری کرد. تاجر چینی گفت مشکلی نیست ولی سیستم را خودت باید درست کنی. یعنی خرید ذرت، حمل به کارخانه و درجه‌بندی و انتقال به بندر را باید خودمان انجام می‌دادیم. پس ما مجبور شدیم از طرف سوئیسی ذرت را بخریم. در خرید کاکائو از آفریقا همین مشکل را داریم. یک بخشی از مشکل به دلیل توسعه‌یافتگی سیستم اقتصاد بین‌المللی است. شما می‌بینید که اگر بخواهید در کنار آن قرار بگیرید، باید هزینه کنید ولی نمی‌توانید هزینه کنید و مجبورید ذرت چین را از سوئیس بخرید. مثال دیگری بزنم. ایران به دنبال خرید 100 هزار دستگاه چرخ خیاطی بود. به ما گفتند شما این کارخانه را پیدا کنید. ما در چین کارخانه‌ای را یافتیم. مسئولان کارخانه گفتند کارخانه منحل شده است و حاضریم کارخانه را به شما بفروشیم. به آقای حجتی که آن موقع مسئولیت داشتند، گفتیم چنین چیزی وجود دارد. گفتند نه، ما خیلی عجله داریم حتما باید جنس تمام شده برای ما بیاورید. طرف چینی می‌گفت قیمت 100 هزار دستگاه، یعنی پول کارخانه و توسعه‌اش. این نشان می‌دهد آن فهمی که او دارد ما در اینجا نداریم. اینکه ما نمی‌دانیم با چین چه‌کار کنیم برای این است که نمی‌دانیم با خودمان چه‌کار کنیم.

 
چگنی‌زاده: بنده باورم بر این است که زندگی در این کشور مساله همه ماست. ‌همه ما باید زندگی کنیم و باید زندگی خوبی داشته باشیم. اینکه ما نمی‌توانیم این مسائل را یک‌جا تئوریزه کنیم، عیب ماست. مثل همین حرفی را که آقای ملائک زدند، آقای نوبری (سفیر ایران در شوروی) در بحث مترو به بنده گفتند برای این مساله، ما تمام تلاش‌مان را کردیم از روس‌ها مترو خریداری کنیم، اما به‌یک‌باره دیدیدم که مترو از کیسه چینی‌ها بیرون آمد. درحالی‌که روس‌ها در آن زمان توانمندی زیادی در این زمینه داشتند. ما باید بگوییم قدرت‌یابی ایران، مساله‌ای چند وجهی است. عدم دقت به چند وجهی بودن این مساله، قدرت‌یابی ایران را ابتر خواهد کرد. این چیزی است که باید بگوییم، ولو اینکه کسی قبول نکند. مساله‌ای که باید بگوییم این است که چون قرار نیست دو ماه دیگر کل بشریت تمام شود و براساس فرامین قرآنی ما باید در این فکر باشیم که زندگی تا ابد جریان دارد؛ باید برای جریان زندگی فکری کنیم. چین، مساله‌ای است که ایران باید برای آینده خودش به آن در حوزه انرژی، تکنولوژی، بازار، تجارت و حتی روابط استراتژیک فکر کند. باید نظام کشورمان در این باره فکر کند. بنده درباره مسائل قطع ارتباط تجاری با بریتانیا در دهه 60 ریزبه‌ریز مسائل را به یاد دارم. سر اینکه چرا ما چایی را از لندن می‌خریم، درصورتی‌که از آفریقا به لندن می‌رسد. برخی می‌گفتند خودتان آنجا بروید، پکیجی وجود ندارد و شما نمی‌توانید کالا را بخرید و جایی نیست که از آنجا عبور دهید و به ایران بیاورید. 35 سال است یک دایره را دور می‌زنیم. اتفاقا کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم این است که از دایره بیرون بیاییم و کسی 35 سال بعد دیگر نیاید بگوید تو چایی را می‌توانستی از سیرالئون بخری پس چرا رفتی از لندن خریدی؟ به این مسائل باید فکر کنیم، باید استراتژی بنویسیم ولو آن را پاره کنند و در سطل زباله بیندازند. زیرا به نظر من تولید دانش راهبردی در کشور به معنای واقعی صفر است. بزرگ‌ترین مشکل ما این است که تولید دانش راهبردی نداریم. ما می‌گوییم فناوری هسته‌ای مهم است، شما یک نفر را پیدا کنید 500 صفحه درباره فناوری هسته‌ای خوانده باشد؛ پیدا کنید و به من معرفی کنید. شما آمده‌اید میلیاردها دلار هزینه کرده‌اید. با این هزینه‌ها بیایید بگویید تاریخ هسته‌ای شدن کشور را چه‌کسی می‌داند؟ کدام دانشگاه در این باره کار می‌کند؟ کدام مرکز غیر دانشگاهی در این باره کار کرده است؟ اینها اشکال کار ماست که نمی‌دانیم وقتی می‌خواهیم اقدام مهمی را انجام دهیم درباره آن تحقیق کنیم. همان‌طور که گفتند ما فقط می‌خواهیم 100 هزار چرخ خیاطی بخریم، چندین دهه است ما اینگونه‌ هستیم. الان ما هزار لیوان می‌خواهیم، همین لحظه هم می‌خواهیم، چرا؟ چون قرار نبوده است ما قبلا فکر کنیم که به چه چیزهایی نیاز خواهیم داشت.
مرجع : روزنامه فرهیختگان
کد مطلب : 270897