توصيه به ديگران
۰
سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۳۰
ترویج رابطه آزادانه زن و مرد در یک کتاب!
کتاب «انسان خردمند» که عکس گرفتن با آن و انتشارش در اینستاگرام نشانه فرهیختگی بود و مدتی روی موج فروش قرار داشت و همچنان نیز عرضه می‌شود، اثری است که نویسنده آن را براساس مغالطه‌های فراوان تالیف کرده و به شبهات بسیاری دامن می‌زند.
Share/Save/Bookmark
به گزارش عصر امروز «انسان خردمند» عنوان اثری از یک استاد دانشگاه ساکن سرزمین‌های اشغالی است. کتابی که مدعی است مروری بر تاریخ بشر داشته و با معرفی آن توسط چهره‌های مختلف در داخل تبدیل به یکی از کتاب‌های پرفروش سال ۹۷ شد. اثری که ابتدای سال جاری از سوی ارشاد لغو مجوز شد ولی همچنان در کتابفروشی‌های مختلف نسخه‌های چاپ دوازدهم با قیمت جدید به مخاطبان عرضه می‌شود. کتابی که مملو از احتمالات است و نویسنده از بیان نکات خود که برپایه احتمالات طرح می‌شوند هیچ ابایی ندارد. کتابی که به سرعت دست به دست و توصیه شد و با وجود حجم بالا اما به سرعت در میان مخاطبان رواج پیدا کرد. اثری که بسیاری آن را الحادی خوانده‌اند که در این گزارش در نظر داریم با هم بخش‌هایی از آن را مرور کنیم.
 
کتابی که بر پایه احتمالات بنا شده و نویسنده تا جایی که توانسته از اما و اگرها سخن گفته است. این نویسنده اسرائیلی در کتابش تلاش می‌کند روایت خود را با زبان داستانی از تاریخ ارائه کند و از این طریق آنچه خود به آنها باور دارد را به خواننده القا کند. کتابی که بسیاری آن را ضاله و مروج افکار الحادی معرفی کرده‌اند. معرفی شدن این کتاب به واسطه چهره‌هایی مانندن بیل گیتس و باراک اوباما از عوامل پرفروش شدن آن بود و در ادامه تبدیل به کتابی برای «شوعاف» شد تا جایی که موج «انسان خردمند»خوانی به‌قدری بالا گرفت که اگر کسی آن را نخوانده بود در زمره «نادان‌ها» قرار می‌گرفت و «نصف عمرش به فنا بود» و این اثر تبدیل به نماد فرهیختگی و به‌روز بودن شد!
 
*خداباوری شارلاتانیزم است؟
 
«ساده است که قبول کنیم فقط انسان خردمند است که می‌تواند راجع به چیزهایی که واقعا وجود ندارند، صحبت کند. شما هیچ‌وقت نمی‌توانید میمونی را قانع کنید که در مقابل وعده بی‌شمار موز در بهشت میمون‌ها پس از مرگ، به شما یک موز بدهد.» او در جای‌جای کتاب باورها را به تمسخر می‌گیرد و اسمش را نیز روایت تاریخ می‌گذارد.
 



نویسنده حتی هنگامی که مشغول مرور دوران چندخدایی است باز هم خداپرستی را هدف می‌گیرد و آن را به چالش می‌کشد. چالش‌هایی که بسیاری از آنها پاسخ داده شده ولی تصور کنید در مخاطب کمتر مطلع این سخنان چه تاثیری می‌گذارد؟ «بینش چندخدایی موجب تساهل مذهبی گسترده است. از آنجا که چندخدا پرستان از طرفی به یک قادر متعال و کاملا بی‌طمع و از طرف دیگر به بسیاری از قدرت‌های محدود و جانبدار معتقدند، مشکلی برای طرفداران یک خدا وجود ندارد تا وجود و تاثیر آن خداهای دیگر را بپذیرند. چندخداپرست ذاتا بی‌تعصب است و کمتر ممکن است «ملحدان» و «بی‌ایمان‌ها» را بیازارد. حتی وقتی چندخداپرستان امپراتوری‌های بزرگ را فتح کردند نکشیدند دین خود را به مغلوبان تحمیل کنند. مصری‌ها و رومی‌ها و آزتک‌ها به سرزمین‌های دور مبلغ نفرستادند تا پرستش اوسیریس و ژوپیتر و ویتسلوپوچتلی را تبلیغ کنند و قطعا سپاهی را هم به این منظور به جایی اعزام نکردند.» او در کتابش خداپرستان را انسان‌های متعصب معرفی می‌‌کند. «یگانه‌پرستان در مقایسه با چندخداپرستان بسیار متعصب‌تر بودند و بیشتر تبلیغ می‌کردند.»
 
«فرهنگ غرب، آن‌طور که در اروپا شکل گرفت با ارزش‌های دموکراتیک و رواداری و برابری جنسیتی هویت می‌یابد، حال آنکه ویژگی فرهنگ مسلمانان، که در خاورمیانه شکل گرفته است، با سیاست‌های سلسله‌مراتبی و تعصب و کوته‌نظری و زن‌ستیزی هویت می‌یابد.» نویسنده نه‌تنها اطلاعاتی از دین اسلام و فرهنگ آن ندارد بلکه هر نسبتی که به اقوام خشن اروپایی نزدیک‌تر است به مسلیمن می‌دهد، این در حالی است که این نکات در فرایند نشر ایران مجوز گرفته و کسی هم از انتشار آنها نگران نشده است!
 
نویسسنده اسرائیل باور به خدا را شارلاتانیزم معرفی می‌کند و می‌کوشد با زبان طنز از زهر این موضوع بکاهد و باور به خداوند را نوعی سادگی توامک با خوش‌باوری معرفی می‌کند: «بعضی از جادوگران شارلاتان صادقانه به وجود خدایان و شیاطین باور دارند. بیشتر میلیونرها حقیقتا پول و شرکت‌های با مسئولیت محدود را باور دارند. اکثر فعالان حقوق بشر خالصانه به وجود حقوق بشر ایمان دارند. در سال ۲۰۱۱ که سازمان ملل از دولت لیبی خواست حقوق انسانی مردم لیبی را رعایت کند هیچکسی دروغ نمی‌گفت، هرچند که هم سازمان ملل و هم لیبی و هم حقوق بشر ساخته و پرداخته تخیلات زاینده ما هستند. از زمان انقلاب شناختی، انسان خردمند در واقعیتی دوگانه زیسته است. از یک طرف واقعیت عینیِ رودخانه، درخت و شیر؛ . از طرف دیگر واقعیت خیالی خدایان، ملت‌ها و شرکت‌ها. واقعیت خیالی به‌مرور زمان قدرتمندتر شد به طوری که امروزه حتی بقای رودخانه‌ها، درخت‌ها و شیرها هم وابسته به لطف موجوداتی خیالی مانند خدایان و ملت‌ها و شرکت‌هاست.»
 
او هیچ‌جا از کتابش از نوشتن علیه باور به خدا دریغ نمی‌کند و تلاش می‌کند هرطور شده نشان دهد که انسان خدای عصر جدید است انسانی که می‌تواند مرغ چاق تولید کند خدایی است با محدودیت‌ها خاص خودش که به مرور برطرف خواهد شد. «اولین شکاف در نظام کهن حدود ده هزار سال قبل، در طی انقلاب کشاورزی، ایجاد شد. انسان خردمند، که در آرزوی مرغ‌های چاق و کم‌تحرک بود پی برد که اگر زمینه حفت‌گیری چاق‌ترین مرغ را با کندروترین خروس فراهم کند، نسل‌های بعدی‌شان چاق و کندرو خواهد شد، و اگر نسل‌های بعد را با هم بیامیزد، می‌تواند نژادی از پرندگان چاق و کندرو را پرورش دهد. این نژاد مرغ که با طراحی هوشمندانه انسان و نه یک خدا، به وجود آمد برای طبیعت ناشناخته بود. اما هنوز انسان خردمند در مقایسه با یک ایزد قادر متعال مهارت‌های طراحیِ محدودی داشت.»
 
*شاهکاری به نام روابط آزادانه با چند مرد!
 
در بخشی که نویسنده از روابط میان زن و مرد حرف می‌زند در بررسی یک مدل روابط آزادانه میان چند مرد با یک زن را توصیه می‌کند زیرا نتیجه آن می‌تواند بهتر باشد. مولف این سبک روابط جنسی را مدل آرمانشهری توصیف می‌کند که دور از دسترس نیست!
 
«برخی روانشناسان تکاملی معتقدند که گروه‌های جستجوگر باستانی متشکل از خانواده‌های هسته‌ایِ تک‌همسرانه نبود. برعکس، در کمون‌هایی به‌سر می‌بردند عاری از مالکیت خصوصی و روابط تک‌همسرانه و حتی روابط پدر - فرزندی. در چنین گروهی، زن می‌توانست همزمان با مردان (و زنان) مختلفی آمیزش جنسی داشته باشد و تمام اعضای بالغ گروه برای سرپرستی از کودکان همکاری می‌کردند. از آنجا که هیچ مردی به‌درستی نمی‌دانست کدام بچه فرزند اوست، همه مردها به همه کودکان به یک اندازه توجه نشان می‌دادند. چنین ساختار اجتماعی آرمان‌شهری دور از دسترس نیست. این شکل زندگی در میان حیوانات به خصوص نزدیکترین خویشاوندان ما یعنی شامپانزه‌ها و بونوبوها مشاهده شده است. حتی امروز هم شماری از فرهنگ‌های بشری هستند که در آنها پدریِ اشتراکی اعمال می‌شود، به عنوان مثال، در میان سرخپوست‌های «باری» (در آمازون). بر اساس باورهای چنین جوامعی، کودک نه از اسپرم یک مرد بلکه از انباشت چند اسپرم در رحم مادر به وجود می‌آید. یک مادر خوب همیشه دقت می‌کند که، خصوصا در دوره بارداری با مردهای مختلف آمیزش داشته باشد تا فرزندش از خصلت‌ها (و مراقبت‌های پدرانه) گوناگون بهره‌مند شود، نه فقط خصلت بهترین شکارگر بلکه همچنین خصلت بهترین قصه‌گوف نیرومندترین جنگجو و با ملاحظه‌ترین عاشق.» نویسنده حتی دست به ارزش‌گذاری می‌زند و مادری را به عنوان «مادر خوب» معرفی می‌کند که در دوران بارداری با چند مرد آمیزش داشته باشد!
 
شاهکار بعدی نویسنده در ادامه ترویج روابط آزاد درباره ازدواج و خانواده است. او ریشه عقده‌های روانی و آمار بالای طلاق را در تحمیل تک‌همسری می‌داند و تلاش می‌کند با زبان خاص خودش بگوید که این رفتار مدل مطلوب طبیعی انسان نیست و از اساس با ساختار طبیعی انسان مغایر است: «طرفداران این نظریه «کمون باستانی» معتقدند که خیانت‌های مداوم در روابط زناشویی که شاخص ازدواج‌های کنونی هستند، آمار بالای طلاق و همچنین عقده‌های روانی متعدد در بچه‌ها و بزرگسالان همگی حاصل تحمیل تک‌همسری و خانواده هسته‌ای به بشر هستند که با نرم‌افزار زیستی ما سازگاری ندارد.»
 
او در بخشی از کتاب به حقیقتی تلخ اشاره می‌کند، حقیقتی که خودش هم در کتابش خیلی به آن نمی‌پردازد و همچنان روایتش به سود اقلیت جامعه است، اقلیتی که صاحب سرمایه هستند. «تا پیش از دوران مدرن، بیش از ۹۰ درصد مردم دهقانانی بودند که هر صبح از خواب برمی‌خاستند تا زمین را با عرق جبینشان بارور سازند. اضافه محصول آنها را اقلیت ممتازی - مثل شاهان و دولتمداران و سپاهیان و کشیشان و هنرمندان و متفکران - مصرف می‌کردند که کتاب‌های تاریخ پر از آنها است. تاریخ را اقلیت بسیاری معدودی درست کرده‌اند در حالی که باقی مردم به شخم زدن زمین و حمل سطل‌های آب مشغول بودند. اضافه محصولات غصب شده صرف سیاست و جنگ و هنر و فلسفه می‌شد. با آن قصر و قلعه و بناهای عظیم و معبد می‌ساختند.»

*معجزه مردان سفیدپوش در کشتار انسان‌ها
 
مولف جنگ‌افروزی‌های قرن بیستم را با پوشاندن لباس علم توجیه می‌کند. او معتقد است کشتار میلیون‌ها انسان آن اتفاقی بود که از آن با عنوان «گره» در کار جنگ یاد می‌کند که توسط علم از کار جنگ گشوده شد؛ جنگی که گفته می‌شود میلیون‌ها انسان‌ها در آن کشته شدند: «هنگامی که جنگ جهانی اول در منجلاب جنگ سنگری بی‌پایان گرفتار شد، طرفین جنگ دانشمندان را فراخواندند تا این گره کور را پاره کنند و ملت را نجات دهند. مردان سفیدپوش در آزمایشگاه‌ها به این ندا پاسخ دادند و سیل بی‌وقفه سلاح‌های معجزه‌گر جدید از آزمایشگاه‌ها بیرون ریخت؛ هواپیمای شکاری، گاز سمی، تانکف زیردریایی، مسلسل‌های کارآمدتر، تجهیزات توپخانه، تفنگ و بمب.»
 
مولف در ادامه این معجزه را به کشتار مردم بی‌دفاع شهرهای هیروشیما و ناکازاکی تعمیم می‌دهد که با انفجار اتمی کار جنگ دوم را یکسره کرد: «در جنگ جهانی دوم نقش علم از این هم مهم‌تر بود.در اواخر ۱۹۴۴ آلمان در حال باختن جنگ بود و شکست قریب‌الوقوع می‌نمود. یک سال قبل از آن ایتالیایی‌ها، که متحد آلمان بودند، موسولینی را سرنگون کردند و به متفقان تسلیم شدند. اما آلمان در حالی که ارتش‌های انگلیس و آمریکا و شوروی از هرسو نزدیک می شدند، به مبارزه ادامه داد. یکی از چیزهایی که به سربازان و شهروندان آلمانی امیدواری می‌داد که همه‌چیز را نباخته‌اند باور آنها به این بود که دانشمندان آلمان در صددند با سلاح‌های به اصطلاح معجزه‌گری مانند موشک و-۲ و هواپیمای جت، ورق را برگرداند. در حالی که آلمانی‌ها روی موشک و جت کار می‌کردند، «پروژه آمریکایی مانهاتان» با موفقیت بمب اتمی ساخت. اوایل اوت ۱۹۴۵ که بمب آماده شد، آلمان تسلیم شده بود، اما ژاپن کماکان به جنگ ادامه می‌داد. نیروهای آمریکایی برای حمله به جزایر ژاپنی آماده می‌شدند. ژاپنی‌ها قسم خوردند که در مقابل حمله ایستادگی کنند و تا آخرین نفس بجنگند و دلایل بیشماری در دست بود که این حمله را تهدید توخالی نمی‌دانند. ژنرال‌های آمریکایی به رئیس‌جمهور هنری ترومن گفتند که حمله ژاپن به قیمت جان یک میلیون سرباز آمریکایی تمام خواهد شدو دامنه جنگ را به به سال ۱۹۴۶ خواهد کشاند. ترومن تصمیم گرفت که از بمب جدید استفاده کند. دو هفته بعد، پس از انفجار دو بمب اتمی، ژاپن بدون قید و شرط تسلیم شد و جنگ خاتمه یافت.»
 
*وقتی استعمار مقدس می‌شود!
 
مولف که به عنوان یک استاد تاریخ معرفی می‌شود استعمار و تسلط بر کشورهای دیگر را اینطور توجیه می‌کند که اگر برای کسب دانش و تجربه‌های جدید باشد منفی نیست و با این سخنان امپریالیسم اروپایی را موجه جلوه می‌دهد: «امپریالیسم اروپا کاملا متفاوت با سایر پروژه‌های امپراتوری در طول تاریخ است. امپراتوری‌جویانِ پیششین فرض را بر این می‌گذاشتند که جهان را می‌شناسند. فتح و پیروزی فقط جهان‌بینی آنها را به کار می‌گرفت و اشاعه می‌داد. به‌عنوان مثال، عرب‌ها مصر و اسپانیا و هند را برای پی بردن به چیزی که نمی دانستند تسخیر نکردند. رومیان و مغول‌ها و آزتک‌ها سرزمین‌های جدید را حریصانه در جستجوی قدرت و ثروت تسخیر کردند، نه برای علم و آگاهی. اما امپریالیست‌های اروپایی پا به سواحل دوردست گذاشتند به امید اینکه علاوه بر سرزمین‌های جدید به دانش جدید هم دست یابند.» مولف با یان بیان می‌خواهد بگوید تسخیرهایی که برای علم و آگاهی باشد نه‌تنها بد نیست بلکه اتفاق مثبتی است و باید از آن استقبال کرد.
 
*چه کسی مقصر است؟
 
در پایان برای اینکه از حوصله خواننده خارج نشود از ذکر موارد دیگر پرهیز می‌کنیم و به همین میزان اکتفا می‌کنیم ولی این کتاب مملو از این اظهار نظرهای عجیب و غریب است که در پوشش بیان علمی و روایت تاریخی به مخاطب عرضه شده است. کتابی که مجوز گرفتن آن مایه تعجب است و عجیب‌تر از آن ترویج گسترده آن است. کتابی که همچنان با قیمت‌های جدید در کتابفروشی‌ها عرضه می‌شود و روشن نیست نهادهای مسئول در این زمینه چه نقشی برعهده دارند؟ کتابی که نمی‌توان آن را به عنوان یک اثر علمی معرفی کرد که مشغول ارائه روایتی علمی است، زیرا مغالطه‌های نویسنده و همچنین شبهاتی که طرح می‌کند پا را از یک اثر علمی فراتر گذاشته و تبدیل به اثری انحرافی شده است.
مرجع : خبرگزاری فارس
کد مطلب : 270590