توصيه به ديگران
۰
شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۲۵
اشعار سروده شده در رثای شهید محسن حججی
انتشار یک عکس، توفانی در یک کشور به پا کرد. عکس چهره مصمم شهید محسن حججی در حالی که توسط نیروهای داعش اسیر شده بود، دست به دست می‌چرخید و یک ملت غرورش را در چشمان یک جوان دهه هفتادی می‌دید.
اشعار سروده شده در رثای شهید محسن حججی
Share/Save/Bookmark
به گزارش عصر امروز، مرداد از نیمه گذشته بود که انتشار یک عکس، توفانی در یک کشور به پا کرد. عکس چهره مصمم شهید محسن حججی در حالی که توسط نیروهای داعش اسیر شده بود، دست به دست می‌چرخید و یک ملت غرورش را در چشمان یک جوان دهه هفتادی می‌دید. پس از این واقعه، هنرمندان زیادی در حوزه‌های مختلف متأثر از این اتفاق شروع به آفرینش آثاری کردند. شاعران اما در این میان سهم بیشتری داشتند و در قالب‌های غزل، مثنوی، چارپاره و ترانه اشعاری در رثای شهید حججی سرودند. در ادامه نگاهی به این اشعار می‌اندازیم.

 
علیرضا قزوه:

 
 
وی با سرودن غزلی به مقام این شهید بزرگوار ادای احترام کرده است.

تو شیر شرزه‌ای از بیشه‌ات برون شده‌ای

چنین که رهسپر وادی جنون شده‌ای

تو کیستی؟ یل ام البنین! گل خونین!

سر بریده خورشید غرق خون شده‌ای

سر تو را به سر نی زدند مثل حسین؟ع؟

چه اعتبار و چه حیثیت فزون شده‌ای

نماد غیرت ایران! سیاوش ایمان!

شکیب زینبی و صبر آزمون شده‌ای

کدام منطق و شعر از تو می‌تواند گفت؟

هزار بغض مزامیر ارغنون شده‌ای

به نام رایت توحید هرزه می‌لافد

سیاه بیرق پوسیده‌  نگون شده‌ای

سر تو را به طبق می‌برد به نزد یزید

گناه زاد هوس باره‌ زبون شده‌ای

ستاره دور سرت گریه می‌کند هر شب

شهاب ثاقب و خورشید بی سکون شده‌ای

سرت سلامت اگر سر نماند روی تنت

تو راز گمشده آن عقیق خون شده‌ای

 
افشین علا:

 
 
سر می‌برند، از ماه ای شب بیا تماشا

با ذکر یا اباالفضل ؟ع؟ بر لب بیا تماشا

ای کربلا تنش را، حالات رفتنش را

هر روز کن زیارت، هر شب بیا تماشا

افتاده است یارم، آن ماه بی مزارم

بی سر به سینه خاک، مرکب بیا تماشا

من عاجزم ز وصفش، سوسن ز باغ برخیز

با کاکل پریشان، کوکب بیا تماشا

ای نام و رسم و عنوان، خاکی بریز بر سر

مصدر بیا به پایین، منصب بیا تماشا

دیگر مرا نترسان ای مرگ بعد از این داغ

از سوختن چه دانی؟ ای تب بیا تماشا

بانو! مدافعت را بردند سوی مقتل

بر تل خویش بازآ، زینب بیا تماشا...

 
میلاد عرفانپور:

 
 
شاعر جوان کشورمان با الهام از تصویر منتشر شده از شهید محسن حججی این شعر را سروده است.

صلابتی که در نگاه توست... شقاوتی که در نگاه اوست

جهنم و بهشت را ببین، نگاه دشمن و نگاه دوست

چقدر شمر و ابن‌ملجم است چقدر هیزم جهنم است

نگاه این که بسته دست تو، چقدر بی‌حیا، بی‌آبروست

نگاه تو به کیست اینچنین، غریب و روشن و شکوهمند

نگاه تو نگاه تو نگاه...چه عاشقانه گرم گفت وگوست

جوانی و هنوز نیستی جوان‌تر از علیِّ اکبرش

سه شعبه‌ای‌ست بردلت هنوز، از آن سه شعبه‌ای که بر گلوست

وجود بی‌عدم، نگاه توست، کبوتر حرم، نگاه توست

نماز صبحدم نگاه توست، نگاه تو همیشه باوضوست

نگاه تو چه فاتحانه گفت: نه‌گاه ماندن و نشستن است

نه روزگار غربت حسین، نه تاب حسرت است و آرزوست

فقط نه چشم تر بیاورید، برای دوست سر بیاورید

چقدر کربلا که پشت سر، چقدر کربلا که پیش روست

 
حاج محمود تاری

 
 
به عنوان ذاکر اهل بیت ؟ع؟ این شعر را به مناسبت شهادت مظلومانه شهید محسن حججی در جوار مولایش سیدالشهدا ؟ع؟ سروده و تقدیم روح آن شهید کرده است.

به چهره به جز نور باور ندارد

شهیدی که تن دارد و سر ندارد

ببوسم ز جان تربت کربلا را

دیاری که جز باغ پرپر ندارد

خوشا بر شهیدی که در سینه خود

به جز مهر اولاد حیدر ندارد

به قربان آن کشته بی‌سری که

غریب است و تنها و یاور ندارد

بنازم به محسن ـ که باید بسوزد

بهاری که چون او صنوبر ندارد

خدا را ببیند، نه تیغ و نه قاتل

که عاشق نظر سوی خنجر ندارد

به پا کرده محشر تن بی‌سر او

چنین محشری را که محشر ندارد

مدافع شده او حریم حرم را

به سر غیر ازین فکر دیگر ندارد

چو اکبر خزان شد گلی، گرچه مولا

جوانی همانند اکبر ندارد

ز «یاسر» مپرس از شهید و شهادت

که جز خط گلگون به دفتر ندارد

 
محمدمهدی عبدالهی

 
 
رفت با پای خودش آن ماه سوی قتلگاه

کربلا آمد به استقبال او وقت پگاه

دل برید از خود که دل را وقف مولایش کند

دل برید از خاطراتش این چنین با یک نگاه

در نگاهش انقلابی شد مهیای ظهور

برق چشمانش پدید آورد توفان در سپاه

ناله‌ی هَلْ مِنْ مُعین، او را هوایی کرده بود

تا حریم عشق پر زد، پاسبان خیمه گاه

سربلند از امتحان آورد سر را روی دست

روی خاک افتاد سردار رشید بی گناه

زخم شد دیگر نگاه "شام" در یومُ الوداع

آه امان از قلب زینب ،قلب زینب... آه آه

روضه خوان ای کاش پایین آید از بالای تل

تا نبیند ارباً اربا، یوسفی را بین چاه

 
سید مهدی موسوی تبار:

 
 
کوه از قامت تو شرمنده

توی چشمات غرور دریا بود

دست پایین گرفته بودندت

سر سبزت همیشه بالا بود

 
گفته بودند ما نمی‌دیدیم؛

قهرمانی به حجم بازو نیست

یک جوان از جماعتی دل برد

دلربایی به چشم و ابرو نیست

 
توی این شهر ولوله افتاد

هرچه توصیف می‌کنند کم است

جای عکس ستاره‌ها حالا

قهرمانش مدافع حرم است

 
کودکت بیقرار می‌پرسد

مادرم این صدای بابا نیست؟

و سکوتی که غرق بغض شده

« پدرت در مسیر تنها نیست»
مرجع : صبح نو
کد مطلب : 213891