توصيه به ديگران
۰
سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۴۸
سیاست خارجی نوین روسیه؛
خنثی بودن یا مبارزه با غرب؟
در روابط بين‌الملل هر دولتي ممكن است در هر لحظه براي بقاي خويش از حق طبيعي استفاده كرده و دست به حمله به كشور ديگري بزند. در نتيجه روابط بين‌الملل پيوسته در حالتي از جنگ و صلح به سر مي‌برد و اين حالت براي هميشه استمرار مي‌يابد. سرباز و ديپلمات هميشه دو كارگزار عرصه بين‌المللي هستند.
خنثی بودن یا مبارزه با غرب؟
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس سیاسی عصر امروز سیاست خارجی کشور روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تشکیل این کشور دارای فراز و فرود های زیادی بوده است و رویکردهای مختلفی از جمله سیاست مصالحه با غرب را تجربه کرده است با توجه به این مسائل اخیرا وزیر امور خارجه روسیه در اظهاراتی از روند بررسی تغییر سیاست خارجی این کشور خبر داده است.

بنا بر این گزارش شاکله اصول کلان سیاست خارجی روسیه بر مبنای جهان چند قطبی، محافظه کاری، واقع گرایی و موازنه قوا شکل گرفته است.

حال سئوالی که در اینجا مطرح می شود این است که در سیاست خارجی نوین روسیه اولویت با جنگ خواهد بود یا صلح ؟ برای پاسخ به این مسئله تحولات بین المللی در رابطه با کشور روسیه از زمان تشکیل تا کنون مورد ارزیابی و تحلیل قرار می گیرد:

1- دوران تحقر و تضعیف روسیه: پس از فروپاشی شوروی و پایان منازعه طولانی سوسیالیسم و کمونیسم در مقابل کاپتالیسم؛ دستگاه تبلیغاتی غرب ملت روس را بازنده اصلی این منازعه معرفی کرد و زمینه برای جولان طیفهای غرب گرا در روسیه فراهم شد. در این شرایط هرچه روسیه بیشتر به سمت غرب حرکت می کرد غرب با بی رغبتی بیشتر با این مسئله مواجه می شد و مطالبات غرب از مسکو بیشتر می شد.

غرب بعد از تحقر روسیه سناریو فشار بر روسیه و خدشه بر تمامیت ارضی این کشور را با تمام قوا به اجرا در آورد. این سناریو در قالب جنگهای جدائی طلبی در جمهوری چچن و مناطق قفقاز شمالی و تحریک قومیت ها و مذاهب برای استیفای هر چه بیشتر حقوق و مطالبات آنان ادامه و در دستور کار قرار گرفت و کار تا مرحله ای پیش رفت که روسیه در یک قدمی اعطای خودمختاری کامل به جدائی طلبان چچن پیش رفت و البته طبیعی بود که این سناریو تنها در چچن متوقف نمی شد بلکه به صورت دومینو، کشور چند ملیتی فدراسیون روسیه را در بر می گرفت و همه مناطق و جمهوریهای این کشور را می توانست به تاسی از چچن به سمت واگرائی از مسکو بکشاند. 

2- بیرون راندن روسیه از حوزه های نفوذ: یکی از اهداف مهم غرب در دوران پس از فروپاشی شوروی، بیرون راندن روسیه از حوزه های نفوذ بود که بصورت کاملا هدفمند پیگیری می گردید. در این راستا، نه تنها روسیه از کشورهائی مانند لیبی، مصر، یمن و عراق بیرون رانده شد بلکه حوزه های مستقیم مرتبط با منافع حیاتی این کشور در جمهوری های بالتیک، اروپای شرقی و آسیای مرکزی و قفقاز و دریای خزر نیز مورد هدف قرار گرفت. روی کار آوردن حکومت های وابسته به غرب در مناطقی مانند گرجستان و اوکراین و وقوع انقلاب های رنگین در این کشور ها از مصادیق دخالت مستقیم غرب برای به حاشیه راندن روسیه از این مناطق مهم و ژئوپلتیک بود.

3- پیشروی ساختارهای غربی به سمت روسیه: همزمان با اقداماتی که غرب برای تضعیف روسیه از درون و در مناطق پیرامونی انجام می داد، نهادهای سیاسی و امنیتی غرب مانند سازمان امنیت و همکاری اروپا، اتحادیه اروپا و سازمان ناتو بصورت بی محابا به سمت همسایگان روسیه حرکت کرده و این کشور ها را وارد ساختارهای خود می نمودند.

نظر به اینکه این کشور ها عموما نوظهور و تازه استقلال یافته بودند لذا ورود آن ها در ساختارهای غربی، صرفا به ابزاری جهت نقش آفرینی و گسترش دائره نفوذ غربی ها تبدیل می شد که جهت گیری آن ها ضد روسی بود و این مجموعه را در جهت فشار هر چه بیشتر و تحریک مسکو سوق می داد. نکته دیگر ورود این کشور ها در ساختار ها غربی، زمینه را برای بازشدن پای کشورهای غربی در این مناطق باز کرده و عملا روند ها در جهت برخورد با منافع روسیه پیش می رفت.

4- دو قطبی سازی محیط پیرامونی روسیه: یکی از شگردهای غرب در مواجهه با همسایگان روسیه، تحریک روحی و روانی و سیاسی این کشور ها بر علیه روسیه و قرار دادن آن ها در فضائی بود که باید بین روسیه و غرب، یکی را انتخاب نمایند. در چنین شرایطی، اینگونه تصویرسازی می گردید که تنها ورود و همگرائی با غرب می تواند آن ها را در برابر تهدیدات و روند قدرت یابی روسیه حفظ نماید و چنانچه غیر از این عمل نمایند، روسیه روزی آن ها را مورد فشار و حتی برخورد مستقیم نظامی و سیاسی قرار خواهد داد. در چنین وضعی، رویداهائی مانند گرجستان و اوکراین به دستگاه تبلیغاتی غرب کمک نمود که روسیه هراسی را مجددا تشدید نموده و کشور ها را در مورد آینده حیات سیاسی و امنیت ملی خود نگران سازند.

5- تصویرسازی از روسیه: از جمله سناریوهای غرب و در فضای سیاسی و بین المللی این بود که روسیه مدل رفتاری خاصی دارد که باید بعنوان یک اصل مورد توجه قرار گیرد. مدلی که غرب از رفتار روسیه ارائه می داد، این بود که روسیه در مسائل و موضوعاتی که موضع مخالف دارد، سر و صدا و مخالفت و تهدید و خط و نشان می کشد اما در دقیقه نود، هنگامی که باید ریسک کرده و تصمیم به مقاومت بگیرد عقب می نشیند.

این تصور یعنی اینکه روی موضوعات سیاسی و ژئوپلتیک، اصرار و پافشاری کنید و مطمئن باشید که روسیه مردی نیست که تا پایان راه بایستد و هزینه زیادی پرداخت نماید، یک پیش فرض در طراحی های مجموعه غرب در برابر روسیه بود. البته این تصور نیز بی دلیل و یک شبه ایجاد نشده بود، روسیه کشوری در حال گذر بود و به کمک غرب برای احیاء و بازسازی خود نیاز داشت و از سوی دیگر، حاضر نبود که با رقبا درافتاده و هزینه پرداخت نماید ضمن اینکه اولویت این کشور آن بود که تا حد ممکن برای گذر سیاسی و اقتصادی خود، فرصت ایجاد نماید.

این شرایط هر چند برای روسیه مطلوب بود اما تجاربی مانند عراق، لیبی، سوریه و اوکراین نشان داد که اشتهای غرب، سیری ناپذیر است و هر چه مسکو عقب بنشیند، غرب شدت و سرعت پیشروی خود را بیشتر خواهد کرد. این امر در واقع، زمینه را برای چرخش راهبردی در سیاست خارجی روسیه فراهم ساخت.

تبلور این چرخش در رفتار روسیه، در مورد بحرانهای سوریه و اوکراین نمایان شد بنحوی که مسکو تصمیم به مقاومت گرفت چرا که عقب نشینی های دقیقه نود، این بار روسیه را از کل منطقه خاورمیانه بیرون می انداخت و این کشور مجبور می شد خاکریزهای خود را در جوار مرز ها و حتی کشور خود بزند چرا که غرب موفق می شد بازی و کشمکش ها را به داخل فدراسیون روسیه بکشاند. این علائم هشدار دهنده روسیه را وادار ساخت که مدل رفتاری قبلی خود را تغییر و راهبرد جدیدی مبتنی بر مقاومت و ایستادگی و بالا بردن قدرت دیپلماسی و چانه زنی را در پیش گیرد.

6- تحریم علیه روسیه: از آنجا که روند احیاء و قدرت یابی روسیه از منظر غرب، به نحو نگران کننده ای دنبال می شد، آمریکا از دست رفتن فرصت و اجازه دادن به روسیه برای اینکه نقاط ضعف و نیاز خود را از طریق غرب جبران نماید را خطرناک دانسته و به این جمع بندی رسید که چنانچه روسیه از مرحله گذر عبور نموده و به درجه قابل قبولی از ثبات و توسعه اقتصادی برسد، قابل مهار نخواهد بود.

به همین خاطر بر دامنه تحرکات و دخالت های خود در مناطق همجوار روسیه مانند اوکراین افزود و شرایط را به گونه ای پیش برد که روسیه مجبور به دخالت مستقیم و حمایت از نیروهای وابسته به خود در موضوع اوکراین و بازپس گیری شبه جزیره کریمه گردید. همین شرایط، باعث گردید که آمریکا بهانه خوبی برای برخورد با روسیه و همراه ساختن شرکای خود علیه این کشور پیدا کند.

نتیجه این وضع آن شد که روسیه با تحریم های اقتصادی، تجاری و بانکی و انرژتیک مواجه گردید. اعمال تحریم های بانکی و اقتصادی، سیاستی است که نه تنها روسیه بلکه کشورهای اروپائی و همسو با غرب را وارد چالش گسترده ای نموده و بطور کلی باعث وارد شدن این کشور ها در مسیر وابستگی بیشتر به آمریکا می گردد.

جمع بندی:

آنچنان که سیر تحولات بین الملل نشان دهنده آن می باشد رویکرد سیاست خارجی روسیه ناگزیر رویارویی و جنگ با غرب با محوریت آمریکا خواهد بود و این نبرد تداوم یافته و کشورهای بیشتری را درگیر خواهد ساخت چرا که اندیشه مهار روسیه همچنان از سوی محافل غربی دنبال شده و روسیه نیز بر بقاء ، احیاء و بازسازی قدرت و جایگاه خود ناگزیر از جنگ تمام عیار با غرب خواهد بود. 

احمد عارف نژاد
دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بین الملل
کد مطلب : 161117