توصيه به ديگران
۰
دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۵۵
بوی گندم فیلمی ایرانی با داستانی هندی!
جنس ادبیات مصرفی بوی گندم را می توان به صراحت در زمره آثار پدر واقعی شاهرخ خوان این اثر دانست و این فیلم را به گونه ای ویژه در سبک فیلم فارسی های متداول ساخته و پرداخته ی مسعود کیمایی ارزیابی نمود
بوی گندم فیلمی ایرانی با داستانی هندی!
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس فرهنگ و جامعه عصر امروز بوی گندم، عنوان اثری بازیگر محورِ در سبک تلفیقی میان فیلم فارسی و سینمای هند و داستانی نسبتا کپی شده با همین عنوان از سینمای قبل از انقلاب به کارگردانی امیر مجاهد و فرزان دلجو می باشد.

بنا بر این گزارش بوی گندم (پس از انقلاب) داستان دختری شاعر و نقاش به نام گندم است که اسیر عشق ورزی به پسر خواننده ای به نام عرفان شده؛ دختری که با پدر ثروتمند خود (که صورتی کاملا مذهبی با محاسن ویژه در کنار منقل و بافور که پارتی در خانه ی خود برگزار می کند) در خانه ای تجملاتی زندگی می نماید؛ دختری معتاد به مواد روانگردان که پس از مواجهه با صحنه ی همبستری پدر با صیغه ی خود (در اتاق مادر مُرده ی گندم) بار دیگر مسیر دیوانگی را در پیش گرفته و پس از مصرف شدید مواد به تیمارستان منتقل می شود؛ دختری ویژه با حالات معنوی فوق العاده(البته غیر اسلامی) که با کوچکترین اشاره ی عرفانِ موزسین برای ازدواج، جواب مثبت داده و پیش از مراسمات رسمی ازدواج (در دوران نامزدی) در نکاح خواننده ی دیالیزی داستان قرار می گیرد.

عرفان که استاد موسیقی است، پدر خود را در بدو تولد از دست داده و حالا پس از ازدواج، با تشدید مشکلات کلیوی خود، به اصرار گندم و همکار هنری اش فرهاد، تصمیم به پیوند دارد؛ در این راستا شاهرخ، دوست قدیمی عرفان و فرهاد که از ثلث اول داستان به صورتی کاملا غیر واقعی وارد داستان شده، با تکیه بر ثروت خود سعی در علاج هرجوری عرفان دارد.

به این ترتیب شاهرخ خان به عنوان مهندس سدسازی از غرب برگشته که در جای جای فیلم، عمق پیشرفتهای صنعتی ایران را موید و از همان بدو ورود خود به داستان، بدون هرگونه ظهوری شفاف، رقابب جنسی با عرفان را در ذهن مخاطب نمایندگی می نمایند؛ اگر چه با خرید کلیه ی اوس تیمور کارگر (که به خاطر جراحی کبد فرزند خردسال خود کلیه ی خود را به هشت میلیون تومان می فروشد) سلامت کلیوی عرفان می شود در میهمانی سلامتی عرفان با فرستادن پیام آدرس به گندمی که تصمیم به قانونمند شدن دارد، به صورت غیر ارادی عاملی برای تصادف او با یک عقده ای عوضی و در نهایت مرگ عرفان را موجب می شود...

بر این اساس جنس ادبیات مصرفی بوی گندم را می توان به صراحت در زمره آثار پدر واقعی شاهرخ خوان این اثر دانست و این فیلم را به گونه ای ویژه در سبک فیلم فارسی های متداول ساخته و پرداخته ی مسعود کیمایی ارزیابی نمود؛ اثری رفاقت محور که بازیگران مذکر آن دیالوگهای رفاقت آمیز خود را به گونه ای اغراق آمیز بیان می نمایند اثری که در جای جای آن نویسنده بیانیه خوانی نموده و جملات خود تراوش نموده را بدور از هر گونه پشتوانه ی غنی اسلامی و ایرانی، بعضا همراه با خطاهای منطقی و البته با سیاقی عرفانی به مخاطب خود حقنه می نماید.

عرفانی که با منقل و بافور و روابط پیش از ازدواج و در دوران نامزدی و ... کنار آمده و روابط آزادانه ی دو جنس مخالف و تیکه اندازی رفیقانه ی ایشان به یکدیگر و ... را معمولی و باورهای خلاف شریعت و روح اسلام را در میان جامعه عادی سازی می نماید، عرفانی که عرفان، نماینده ی سمبلیک آن، پسر شهیدی است که به عنوان موزسین، همت خود را بر ساخت موسیقی خلیج فارس مبذول داشته و آخر همانجور می شود که عرفان دیالیزی خواستار آن است و بر روی سازه ی کارون از سالهای حسرت دلی خود سخن می راند، پس نهایتا در شب بارانی عرفان با سگ زرد خوابیده، در جلوی خانه ی پدری گندم ظهور می نماید و اگر چه با تنبه تیر تفنگ شلیک شده از طرح شهرداری که سگهای ولگرد را جمع می کند، گندم را به همراه فرهاد و شاهرخ در زیر باران تنها می گذارد، اما در پایان بوی او در اجرای موسیقی خلیج فارس بر سکوی نفتی همیشه در خانه ی گندم جاری و ساری بوده و او را همراهی می کند.

در مجموع بوی گندم را می توان اثری دیالوگ محور و بدون خط منطقی فیلمنامه دانست که با محوریت سوپر استار مونث و سه جوان بازیگر مذکر، ریتمی شهوانی یافته و سعی بر آن دارد تا با ترسیم و تقبح روابط سنتی و رذالت آمیز رایج دختر-پسری، نوعی از روابط منوالفکرانه ی جنس مونث و مذکر غیر محرم را در پوشش عرفانی خود ساخته، به جامعه ی مذهبی ایران حقنه نماید؛ روابطی که در پرتو دیالوگهای ظاهرا عمیق عرفانی و فلسفی (که بعضا به نحوی شهوانی همراه با نماهای بسته از بازیگران، مخاطب عامی را درگیر خود می سازد)، سوای چنگ اندازیهای معمول این قبیل آثار (همچون دیالوگ گندم با پدر خود با مضمون: مامان که رفت ما دیگه شکار شدیم و شکارچی نبودیم) به عرصه ی حکومت و نظام اسلامی ایران؛ نوعی جبرگرایی را در روح و جان مخاطب به ودیعه نهاده و گسترش عرفانهای کاذب را در میان نسل جوان تبلیغ می نماید.
کد مطلب : 97236