توصيه به ديگران
۰
شنبه ۲۲ تير ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۴۸
درویش بی‌نوای توام یاابالحسن(ع) // چون کمترین گدای توام یاابالحسن(ع)
11 ذیعقده روز اتمام نعمت خدا بر مردم جهان و مخصوصا ایرانیان است که در آن نور خورشید وجود علی ابن موسی الرضا علیه آلاف و تحیت و الثناء قدم به عرصه گیتی گذاشت.
درویش بی‌نوای توام یاابالحسن(ع) // چون کمترین گدای توام یاابالحسن(ع)
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز 11 ذیعقده روز اتمام نعمت خدا بر مردم جهان و مخصوصا ایرانیان است که در آن نور خورشید وجود علی ابن موسی الرضا علیه آلاف و تحیت و الثناء قدم به عرصه گیتی گذاشت.

از صفات و اخلاق آن حضرت این بود تا امام رضا (علیه السلام) تنها بود و برای او غذا می آوردند آن حضرت غلامان و خادمان و حتی دربان و نگهبان را بر سر سفره اش می نشاند و با آنها غذا می خورد.
 
یکی از یاران امام رضا علیه السلام می گوید: در مجلس حضرت رضا علیه السلام بودم و جمعیت بسیاری در مجلس حضور داشتند و از آن حضرت سؤال می کردند و از احکام حلال و حرام می پرسیدند و امام رضا علیه السلام پاسخ آنها را می داد. در این میان، ناگهان مردی بلند قامت و گندم گون وارد مجلس شد و سلام کرد و به امام هشتم علیه السلام عرض نمود: من از دوستان شما و پدر و اجداد شما هستم. در سفر حج، پولم تمام شده و خرجی راه ندارم تا به وطنم برسم. اگر امکان دارد، خرجی راه را به من بده تا به وطنم برسم. خداوند مرا از نعمت هایش برخوردار نموده است، وقتی به وطن رسیدم، معادل آنچه به من داده ای ، از جانب شما صدقه می دهم، چون خودم مستحق صدقه نیستم.
 
امام رضا علیه السلام به او فرمود: بنشین، خدا به تو لطف کند. سپس امام رو به مردم کرد و به پاسخ سؤال های آنها پرداخت. مدتی بعد، همه مردم رفتند و تنها آن مرد مسافر، من، سلیمان جعفری و خثیمه در خدمت امام ماندیم. امام علیه السلام به ما فرمود: اجازه می دهید به اندرون خانه بروم؟ سلیمان عرض کرد: خداوند امر و اذن شما را بر ما مقدم داشته است. حضرت برخاست و وارد حجره ای شد و پس از چند دقیقه بازگشت، و از پشت در فرمود: آن مرد مسافر خراسانی کجاست؟ خراسانی برخاست و گفت: اینجا هستم. امام از بالای در، دستش را به سوی مسافر دراز کرد و فرمود: این دینارها را بگیر و خرجی راه خود را با آن تأمین کن، و این مبلغ مال خودت باشد، دیگر لازم نیست از ناحیه من، معادل آن را صدقه بدهی، برو که نه تو مرا ببینی و نه من تو را ببینم. مسافر خراسانی، پول را گرفت و رفت.
 
سلیمان به امام رضا علیه السلام عرض کرد: فدایت گردم که عطا کردی و مهربانی فرمودی، ولی چرا هنگام پول دادن به مسافر، خود را نشان ندادی؟! فرمود: مخافة ان اری ذُلَّ السؤال فی وجهه لقضائی حاجته؛ از آن ترسیدم که شرمندگی سؤال را در چهره او بنگرم از این رو که حاجتش را برمی آورم. و آیا سخن رسول خدا صلی اللّه علیه وآله را نشنیده ای که فرمود: المستتر بالحسنة تعدل سبعین حجّة، و المذیع بالسَّیّئة مخذول، و المستتر بها مغفور له؛ پاداش آن کس که کار نیکش را می پوشاند، معادل پاداش هفتاد حج است، و آن کس که آشکارا گناه می کند، مورد طرد خداست، و آن کس که گناهش را می پوشاند، در صورت توبه مورد آمرزش خدا قرار می گیرد.


نام مارا نوشته اند "غلام" ، نام فامیلمان "امام رضا"
به دل ماست روح "امام حسین" ، به تن ماست جان "امام‌ رضا" 
 
مادرم جای شعر لالایی ، همه شب از کرامتش میگفت
پدرم زیر گوش من خوانده ، لابه لای اذان امام رضا 
 
کودکی های من کنار تو بود ، بین این صحن ها بزرگ شدم
سالها با کبوتران حرم ، خورده ام آب و نان امام رضا
 
کودکی ام چقدر زود گذشت، دل من تنگ شد برای خودم
من حسابی عوض شدم اما ، تو همانی همان امام رضا 
 
حرم تو همیشه غوغا بود ، آخرین خانه ی امید همه
هفتمین قبله گاه زائرها ، هشتمین آسمان امام رضا
 
بین آغوش صحن ها بودند ، زائرانی که گریه میکردند  
دختری لال ، ناله زد بینِ ، اشک و لکنت زبان امام رضا
 
مادرش بین صحن ها افتاد ، پدرش گریه کرد و داد کشید
یا امام رئوف ممنونم ، حضرت مهربان امام رضا
 
پیرمردی که اهل باران بود ، چشمه ای داشت بین چشمانش
با نوای کریمخانی خواند ، خادم روضه خوان امام رضا
 
من که روی سیاه آوردم، کوله بار گناه آوردم 
به تو آقا پناه آوردم ، بده برگ امان امام رضا 
 
احمد ایرانی نسب


#امامرضا #مدح امام_رضا
#دهه_کرامت 
 
مدینه غرق هیاهو مدینه غرق خبر
خبر خبر که رسیده دوباره فوق بشر
رسیده قبله ی خورشید و قبله گاه قمر
رسیده حضرت باران در این خجسته سحر
 
خبر خبر که بهار عطای ذوالمنن است
شب تولد سلطان دین ابوالحسن است
 
بهشت می وزد امشب ز خاک کوی رضا
ملائکند یکایک به گرد روی رضا
زدند خیل فرشته می از سبوی رضا
جهان معطر و خوشبو شده ز بوی رضا
 
چه نازنین پسری روی دامن موساست
که او مسیح مسیحای حضرت عیساست
 
به شوق مشهد او بیقرارم از این راه
به روی لب همه دم ذکر یارم از این راه
سر از بهشت رضا برندارم از این راه
به سینه دست ادب می گذارم از این راه
 
سلام می دهم و می شوم مسافر او
به اشک دیده بگویم که ضامن آهو
 
تو کیستی که جهان پر شد از عنایت تو
که هست شرط قبولی دین ولایت تو
چنان گرفته جهان را تب کرامت تو
نشسته بر دل فیروزه ها محبت تو
 
تویی که کعبه به دور سر تو می گردد
به شوق دور سر مادر تو می گردد
 
در این هوای کرامت کرامت تو خوش است
خدا گواست که ما را زیارت تو خوش است
بر این مسافر خسته عنایت تو خوش است
دل رمیده ی ما را ضمانت تو خوش است
 
بیا بیا و کرم کن که اربعین بروم
من از نجف به دم یا رضا رضا به حرم
 
اگر چه روسیهم دلخوشم تو را دارم
دلی به شوق حریم تو مبتلا دارم
غریبه ام که فقط چون تو آشنا دارم
که با تو من نجف و با تو کربلا دارم
 
تویی همان که حریمت پناه زائرهاست
همان که مشهد تو کعبه ی مسافرهاست
 
تو ضامنی و دلم شد به راه آهوها
تویی نفس نفس و آه آه آهوها
نوشته در صفحات نگاه آهوها
تو آمدی و شدی جان پناه آهوها
 
تو ای جمال خدا و علی میانه ی قاب
دل رمیده ی ما را چو آهوان دریاب
 
شاعر: #ناصر_شهریاری



#امامرضا #مدح امام_رضا
#دهه_کرامت 
 
 
المنت لله که شدم شیعه ایران
تنها کس و کارم شده آقای خراسان
فخرم شده همسایگی ِ حضرت سلطان
یک عمر نشستم سَر ِ این سفره ی احسان
 
من آخر خط بودم و او داد پناهم
روی سیهم دید ، ولی کرد نگاهم
 
در مدح تو محکوم ، به حیرانی ام آقا
پابوسی تو برد پریشانی ام آقا
ای چاره ی هر بی سر و سامانی ام آقا
آخر کُنَد عشق تو خراسانی ام آقا
 
دیوانه مشهد شدم و حال و هوایش
داده است به من جان ، حرم و خاطره هایش
 
هر چند به جز آه به پیمانه نداریم
سرمایه به جز این دل دیوانه نداریم
در خانه اگر سفره ی شاهانه نداریم
جز صحن گوهرشاد تو میخانه نداریم
 
میخانه ی ما مست کننده است خیالش
هر کس که در آن مست نشد وای به حالش
 
ای سایه ی بالاسرم ای راه نجاتم
ای قبله و قرآن من و صوم و صلاتم
ای آب حیاط حرمت ، آب حیاتم
جز تو که به دادم برسد وقت وفاتم
 
عمرم شده با نوکری خوب کسی سر
فریاد رسم گر تویی از مرگ چه بهتر ؟
 
 
افسوس خورم تا ابد از بی سر و پایی
نه فرشچیان گشتم و نه شیخ بهایی
نه دعبلم و روی لبم شعر رسایی
نه خوب غلامی بلدم من نه گدایی
 
اما تو نگفتی که نیا در حرم آقا
مثل پدری دست کشیدی سرم آقا
 
ای در حرمت ناشدنی ها ، شدنی ها
از عشق تو هستیم اویس قرنی ها 
مدیون تو این روضه و این سینه زنی ها
ای صحن رویای بقیع حسنی ها
 
در صحن تو هر کس که به لب داشت حسن جان
حس کرد که در قلب بهشت است به قرآن
 
ای صاحب بی چون و چرای وطن ما
ای جان جهان ، خسرو شیرین دهن ما 
مدیون ِکرم خانه ی تو مرد و زن ما
کار که به جز توست حسینی شدن ما ؟
 
لطف نظر توست فقط قبله عالم !
این قصه وابستگی ما به مُحرّم 
 
ما قوم عجم بی سر و سامان حسینیم
از لطف دعای تو پریشان حسینیم
چی بهتر از این است که گریان حسینیم
دیوانه داغ لب عطشان حسینیم
 
از مرد و زن شیعه گرفته سر و سامان
گودال ِ پر از نیزه شکسته ، لب عطشان
 
شاعر: #محمدحسین_رحیمیان



مدح و توسل به حضرت امام رضا علیه السلام 
  
شاعر: #حاج افشین بابک اردبیلی 
 
ای طبیب دردمندان یا رضا 
ای حریمت باب احسان یا رضا 
 
ای خجل ماه از جمال انورت 
آمدم بهر گدایی بر درت 
 
سوره والیل تار موی تو 
والقمر هم طلعت نیکوی تو 
 
روی تو زیبا و کارت دلبریست 
وین گدایی در حریمت سرویست 
 
خاک پاکت قبله اهل دل است 
نام نیکت چاره هرمشکل است 
 
درد را عشق تو درمان می کند 
مور را لطفت سلیمان می کند 
 
سرمه چشم ملایک طوس تو 
عالمی در حسرت پابوس تو 
 
آمدم همچون غباری بردرت 
کن قبول ای شاه جان مادرت 
 
آمدم بر آستانت رو نهم 
سر به پای ضامن آهو نهم 
 
خاک راهم من نگاهم کن رضا 
با نگاهی رو براهم کن رضا 
 
یوسفا خواهم که دلدارم شوی 
باعث گرمی بازارم شوی 
 
میروم من سوی ایوان طلا 
گشته ذکرم یارضا و یارضا 
 
گشته ام عمریست زارو خسته ات 
ای فدای گنبد و گلدسته ات 
 
خانه تو خانه آل عباست 
پنج تن هم زایر قبر رضاست 
 
پاسدار حُرم دین و مذهبی 
یادگاری از حسین و زینبی 
 
ما که دوریم از دمشق و کربلا 
بوی گل را از که جوییم؟از رضا 
 
گرچه (بابک)عاشق کرب وبلاست 
هرکجا باشد شعارش یا رضاست 
 
#رضویه_مدح


#امام رضاعلیه_السلام 
#ولادت 
 
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم
 
نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
 
نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
 
به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم
 
سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم
 
تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
 
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم:
که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم
 
#سیدحمیدرضابرقعی


#امامرضاعلیه_السلام 
#ولادت 
#غزل 
 
درویش بی‌نوای توام یاابالحسن
چون کمترین گدای توام یاابالحسن
 
من حلقه کوب درگه میخانهات شدم
مست از خم ولای توام یاابالحسن
 
ذیقعده است ماه طلوع جمال تو
شادم که در ثنای توام یاابالحسن
 
سلطان تویی وحکم توبرجزء وکل روان
خاک در سرای توام یاابالحسن
 
شاهی بود غلامی دربارت ای رضا
من بنده رضای توام یاابالحسن
 
زانو زنان پنجره فولاد تو منم
افکنده سر به پای توام یاابالحسن
 
خواندی مرابه سفره احسان خودمدام
شرمنده عطای توام یاابالحسن
 
زهرجفا چو بردل وجانت شرر فکند
سوزان دل از برای توام یاابالحسن
 
عنقا به قاف فقرتوباشد شکسته‌بال
پران کجا به سرسرای توام یاابالحسن
 
#عباس_عنقا
کد مطلب : 265358