توصيه به ديگران
۰
پنجشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۵۹
امام صادق(ع) و نهضت علمى جهان اسلام
از دیگر فعالیت هاى امام صادق(ع) مبارزات علمى ایشان با جریان ها و فرقه هاى مختلف که در جامعه اسلامى آن زمان در پى تساهل و تسامح بوده اند و از سوى حاکمیت وقت حمایت می شده اند.
امام صادق(ع) و نهضت علمى جهان اسلام
Share/Save/Bookmark
به گزارش عصر امروز،  امام صادق(ع) در طلیعه حرکت و نهضت علمى اسلام، همزمان با انتقال خلافت، از سلسله بنی امیه به آل عباس، یکى از چهره هاى درخشان و مورد توجه و محل رجوع علماى  اسلام بوده است. کاوش و بررسى ابعاد وجودى و علمى آن امام، بسیارى از حقایق پنهان، در کیفیت رشد و گسترش و شکل گیرى فرهنگ و علوم اسلامى را، روشن مى نماید. امام صادق(ع) در این حرکت عظیم در ابعاد مختلف علمی چون فقه، حدیث، کلام، تفسیر و علوم بشرى دیگر و... نقش داشته است.

 
 ایشان شاگردانی تربیت کرده است که در دانش هاى گوناگون تبحر داشته اند. از دیگر فعالیت هاى امام صادق(ع) مبارزات علمى ایشان با جریان ها و فرقه هاى مختلف که در جامعه اسلامى آن زمان در پى تساهل و تسامح  بوده اند و از سوى حاکمیت وقت حمایت می شده اند.

 
کلیدواژگان

 
 امام صادق، علوم، فقه، حدیث، کلام، نجوم، کیمیا، نهضت علمى، مرجئه، غلوّ، جبرگرایى، اختیار، امر بین الامرین

 
مقدمه

 
بدیهى است هر نهضت علمى نیازمند به مجموعه اى از امکانات است. متأسفانه ائمه(ع) آن امکانات را در اختیار نداشته اند، در عین  حال در فرصت هاى مناسبى که پیش مى آمد هر کدام، از آنان در ترویج معارف اسلامى در ابعاد مختلف مى کوشیدند.

 
امام صادق(ع) در دوره اى مى زیست که شرایط اجتماعى و فرهنگى آن دوره در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است، زیرا آن  دوره از نظر سیاسى، دوره ضعف و تزلزل حکومت بنی امیه و فزونى قدرت بنى عباس بود و این دو گروه، مدتى در کشمکش و مبارزه بودند. از آن جا که بنی امیه در این مدت گرفتار مشکلات سیاسى فراوان بود، لذا فرصت ایجاد فشار و اختناق نسبت به امام و شیعیان را نداشتند.

 
عباسیان نیز پیش از دست یابى به قدرت در پوشش شعارِ طرفدارى از خاندان پیامبر(ص) و انتقام خون آنان عمل مى کردند و فشارى از ناحیه آنان مطرح نبود. دوران آرامش و آزادى نسبى امام صادق(ع) و شیعیان فرصت بسیار خوبى براى فعالیت علمى و فرهنگى آنان  به شمار مى رفت.

 
در زمان امام صادق(ع) شور و شوق علمى بى سابقه اى در جامعه به وجود آمده بود. از این جهت علوم مختلفى چون قرائت، تفسیر،  حدیث، کلام، طب، فلسفه، نجوم، ریاضیات و... پدید آمده بود، بنابراین تشنگى علمى عجیبى در مسلمانان احساس مى شد و نیاز داشت که امام به بسیارى از پرسش ها در زمینه هاى مختلف پاسخ دهد.

 
امام در عصر خود بزرگ ترین دانشگاه اسلامى را در مدینه گشود و مسجد پیامبر(ص) را محل تدریس خویش قرار داد، به گونه ای که همه فنون در آن تدریس مى شد. مجموع شاگردان امام صادق(ع) در این زمان بالغ بر چهار هزار تن بوده است. (العاملى، ص 78)

 
ایشان باب علم را در کلام، ریاضیات، شیمى و... گشود. مفضل بن عمرو، مؤمن الطاق، هشام ابن حکم و هشام ابن سالم را در علم کلام تربیت نمود و زراره، محمد ابن مسلم، جمیل ابن دراج، حمران بن اعین، ابوبصیر و عبدالله بن سنان و... را در فقه و اصول و تفسیر و جابر ابن حیان را در ریاضیات و شیمى پرورش داد.

 
درباره جابر ابن  حیان گفته شده که وى در فنون غریبه تبحر داشته و داراى چندین تألیف بوده که از امام صادق(ع) اخذ نموده است،  جرج زیدان مى گوید: تعجب است در مورد این شخص که اروپایى ها توجه بیشترى نسبت به او از مسلمان ها دارند و درباره او و کتاب هایش تحقیقات فراوان نموده اند. وى در ادامه مى گوید: «جابر ابن حیان حجت است از شرق در برابر غرب تا ابد». (خویى، ج 4، ص 100)

 
گستردگى دانش امام صادق(ع)

 
وسعت علومى که امام صادق(ع) از آن ها برخوردار بود بر کسى پوشیده نیست. محققان شیعى و اهل سنت آن حضرت را پیشوا و  پیشگام در بسیارى از علوم مى دانند. نقش آن حضرت در نشر علوم مختلف و ترویج حدیث، از گفتار و نوشتار و نیز تربیت شاگردانش پیداست. (ابن الحدید، ج 1، ص 18)

 
به طورکلی مطالعه سیره و تاریخ ائمه(ع) و توجه به آثار علمى که از آنان به جا مانده است، نشان مى دهد آن بزرگواران در تمام رشته هاى مورد نیاز علوم بشرى تبحر داشته اند، امام على(ع) در توصیف دانش آل محمد(ص) مى فرماید: «هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ اَمْرِهِ وَ عَیبَه عِلْمِهِ وَ مَوْیلُ حُکْمِهِ وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ وَ جِبَالُ دِینِهِ: آنان جایگاه سر خداوندى و پناهگاه فرمان الهى و مخزن علم خدا و مرجع حکم او و نگهبان کتاب هاى آسمانى و کوه هاى همیشه استوار دین خدایند». (نهج البلاغه، خطبه دوم)

 
امام صادق(ع) نیز عترت رسول خدا(ص) را مرکز حکمت و رحمت الهى دانسته، مى فرماید: «نَحْنُ شَجَرَه النُبُوَّه وَ بَیتُ الرَّحْمَه وَ مَفَاتِیحُ الْحِکْمَه وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ: ما خاندان پیامبر(ص) درخت نبوت و خانه رحمت و کلیدهاى حکمت و سرچشمه دانش هستیم».(صفار، ص 77)

 
بى شک ائمه(ع) در عرصه علم و دانش سرآمد و برخواردار از علوم بى پایان بودند. امام صادق(ع) بنیانگذار دانش هایی بوده است که  جامعه بشرى به آن ها نیازمند مى باشند. دانش پزشکى، کلام، فلسفه، تربیت، اخلاق، عرفان، حدیث، فقه، تفسیر، شیمى، تشریح، روان شناسى، حیوان شناسى، لغت، ادبیات، سیاست و حکومت، ازجمله دانش هایى هستند که پیشواى ششم به مشتاقان معارف آموخته است. (ر.ک: مغز متفکر جهان شیعه) در این زمینه کتاب هاى مستقلى از سوى پژوهشگران و نویسندگان تدوین شده است که به برخى  از آن ها اشاره مى گردد:

 
1.   «الاخلاق عند الامام الصادق(ع)» نوشته محمد امین زین الدین، در بیان سخنان اخلاقى امام صادق(ع).

 
2.   «فلسفه الامام الصادق» تألیف محمدجواد جزایری، در مسائل فلسفى و آراء آن امام.

 
3.   «الهیه و الاسلام» از سید هبه الدین شهرستانى، در اندیشه هاى نجومى و فلکى آن حضرت.

 
4.   «الامام الصادق ملهم الکیمیاء» از محمد یحیى هاشمى، در موضوع شیمى.

 
5.   «طب الامام الصادق(ع)» از حکیم نامدار جهان عرب، محمد خلیلى، در بیان رهنمودهاى پزشکى امام ششم(ع).

 
6.   «الصحیفه الصادقیه» تألیف باقر شریف قرشى، در دعاها و مناجات امام ششم(ع).

 
7.   «الفائق فى اصحاب الصادق(ع)» در معرفى درس آموزان مکتب جعفرى(ع)، نمونه هایى از دانش بى کران صادق آل محمد(ع) را به  تشنگان کوثر زلال معارف عرضه کرده اند.

 
8.   «مغز متفکر جهان شیعه»؛ این کتاب  ترجمه آقاى ذبیح الله منصورى است که براى اولین بار در فروردین ماه 1354 هجریه شمسیّه توسّط سازمان انتشارات جاویدان به طبع رسید و همان طور که مترجم در مقدّمه آن مى گوید: از مرکز مطالعات اسلامى استراسبورگ یافته است.

 
امام صادق در نگاه اندیشمندان اسلامى

 
دانشمندان و بزرگان جهان اسلام درباره شخصیت علمى و معنوى امام صادق(ع) سخن ها گفته اند که ذکر همه آن ها در این مختصر  نمى گنجد، اگر همه آن ها را در یک مجموعه گردآوری شود، کتاب پر حجمى خواهد شد، در عین حال در حد گنجایش این نوشتار به سخنان چند تن از شخصیت هاى علمى مطرح اشاره مى گردد:

 
1. ابوحنیفه شاگرد و معاصر امام صادق(ع) درباره جایگاه علمى امام صادق(ع) مى گوید: «او دانشمندترین مردم، آگاه ترین آن ها به اختلاف مردم در فتاوا و مسائل فقهى است».(مجلسى، ج 47، ص 217؛ اسد، ج 4، ص 335) در جاى دیگر از او چنین نقل شده است که گفت: «ما رَأیتُ اَفْقَهَ مِنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحْمَّدٍ» من دانشمندتر از جعفر بن محمد ندیده ام. (ذهبى، ج 1، ص 166 و مناقب ابى حنیفه، ج 1، ص 1722)

 
2. مالک بن انس پیشواى مذهب مالکى مى گوید: «مدتى نزد جعفر بن محمد رفت و آمد مى کردم، او را همواره در یکى از سه حالت دیدم: یا نماز مى خواند یا روزه بود و یا قرآن تلاوت مى کرد و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند». (عسقلانى، ج 1، ص 88) و اضافه مى کند: «ما رَاَتْ عَینٌ وَلا سَمِعَتْ اُذُنٌ وَلاخَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَرٍ اَفْضَلُ مِنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ عِلْما وَ عِبادَه وَ وَرَعا: در علم و عبادت و پرهیزکارى، برتر از جعفربن محمد هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و به قلب هیچ بشرى خطور نکرده است».(اسد، ج 1، ص 53؛ ذهبی، ج 2، ص 104؛ عسقلانی، ص 21)

 
3. ابن خَلِّکان مورخ مشهور مى نویسد: «او یکى از امامان دوازده گانه در مذهب امامیه و از بزرگان خاندان پیامبر است که به علت راستى و درستى در گفتار، وى را صادق مى خوانند. فضل و بزرگوارى او مشهورتر از آن است که نیاز به توضیح باشد». (ابن خلکان، ج 11، ص 3277)

 
4. عبدالرحمان بن ابى حاتم رازى مى گوید: از پدرم شنیدم که همیشه مى گفت: «جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثِقَه لایسْئَلُ عَنْهُ؛ جعفر بن محمد فرد مورد اعتمادى است که هرگز از آنچه مى گوید و نقل مى کند مورد پرسش قرار نمى گیرد». (رازی، ج 2، ص 487) یعنى، هرچه مى گوید و نقل مى کند درست و مطابق واقع است.

 
5. ابو حاتم محمد بن حیان (354 هـ.ق) مى گوید: «جعفربن محمد کانَ مِنْ ساداتِ اَهْلِ الْبَیتِ فِقْها وَ عِلْما وَ فَضْلاً: جعفر بن محمد از بزرگان اهل بیت از نظر فقاهت و دانش و فضیلت بود».(اعلام الهدایه، ج 1، ص 22)

 
6. ابو عبدالرحمان اسلمى (412- 325 هـ.ق) مى گوید: «فاقَ جَمیعَ اَقْرانِهِ مِنْ اَهْلِ الْبَیتِ علیهم السلام وَ هُوَ ذُو عِلْمٍ غَزیرٍ وَ زُهْدٍ بالِغٍ فِى الدُّنْیا وَ وَرَعٍ تامٍّ عَنِ الشَّهَواتِ وَ اَدَبٍ کامِلٍ فِى الْحِکْمَه: جعفربن محمد بر تمامى نزدیکان خویش از اهل بیت برترى داشت و او داراى علم فراوان، زهد کامل نسبت به دنیا و پرهیزگارى تمام از شهوات و تمایلات و ادب کامل در حکمت بود». (اسد، ج 1، ص 58؛ اعلام الهدایه، ج 1، ص 222)

 
7. محمد بن طلحه شافعى (م 652 هـ.ق) درباره اوصاف و جایگاه و عظمت امام صادق(ع) کلام جامع و زیبایى دارد. او مى گوید: «جعفر  بن محمد از بزرگان اهل بیت علیهم السلام و رؤساى آنان بود. قرآن زیاد تلاوت مى کرد، در معانى آن جستجو مى کرد و گنج هایى از دریاى آن استخراج نموده و شگفتى ها و عجایب قرآن را به نمایش مى گذاشت. او اوقات خویش را بر اقسام طاعت و بندگى تقسیم نموده بود، به گونه ای که نفس خویش را بر آن حسابرسى مى نمود. او کسى بود که دیدنش انسان را به یاد آخرت مى انداخت و شنیدن کلامش باعث بى رغبتى نسبت به دنیا مى شد و پیروى از هدایت او بهشت را به دنبال دارد.

 
 داراى نورى بود که پیشانى او شهادت مى داد که از سلاله نبوت است و پاکى رفتارش ظاهر مى ساخت که او از نسل رسالت است. جماعتى از پیشوایان مذاهب و بزرگان از او حدیث نقل کرده اند و از محضر او استفاده برده اند و این استفاده علمى را شرافت و فضیلتى برای خود مى دانستند. مناقب و اوصاف او به حدی است که شمارشگر از شمارش آن عاجز است و فهم انسان بیدار بینا در آن حیران». (اسد، ج 1، ص 23)

 
8. امام بخارى نویسنده کتاب مشهور صحیح بخارى مى نویسد: «اِتَّفَقُوا عَلى جَلالَه الصّادِق وَ سِیادَتِهِ: همه (امّت) بر بزرگى و آقایى صادق اتفاق نظر دارند».(اعلام الهدایه، ج 1، ص 24)

 
9. ابن حجر هیثمى مى نویسد: «به قدرى علوم از او (جعفر بن محمد) نقل شده است که زبانزد مردم گشته و آوازه آن در همه جا پخش شده است و بزرگ ترین پیشوایان فقه و حدیث مانند یحیى بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثورى، سفیان بن عیینه، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سجستانى از او حدیث نقل کرده اند».(هیتمى، ص 201)

 
10. ابو بحر جاحظ، یکى از دانشمندان مشهور قرن سوم مى گوید: «جعفر بن محمد کسى است که علم و دانش او جهان را پر کرده است و گفته مى شود که ابوحنیفه و هم چنین سفیان ثورى از شاگردان او هستند و شاگردى این دو تن در اثبات عظمت علمى او کافى است». (اسد، ج 1، ص 555)

 
دانشگاه امام صادق(ع)

 
دانشگاه که توسط امام باقر و امام صادق(ع) در مدینه ایجاد گردید بى شک در نهضت علمى و تمدن شگرف و بزرگى که بعداً در جهان  اسلام پا گرفت، نقش اساسى و محورى داشته است. این دانشگاه بزرگ در تربیت نیروى انسانى از نظر کیفى و کمى قابل توجه بوده است، شاگردان که در محضر امام صادق(ع) تربیت یافته اند، چهار هزار نفر گفته اند. شیخ مفید مى گوید: «اِنَّ اَصْحابَ الْحَدیثِ قَدْ جَمَعُوا  الرُّواه عَنِ الصّادِقِ(ع) مِنَ الثِّقاتِ عَلى اِخْتِلافِهِمْ فِى الآْراءِ وَالْمَقالاتِ فَکانُوا اَرْبَعَه آلافٍ: اهل حدیث کسانى را که از امام صادق(ع) روایت نقل کرده اند جمع آورى نموده اند و تعداد افراد ثقه و مورد اطمینان آن ها على رغم اختلافشان در نظریات و گفتار، به چهار هزار نفر مى رسند». (شیخ مفید، ص 271) 

 
شهید اوّل نیز تصریح کرده است که شاگردان معروف آن حضرت از اهل حجاز و شام و عراق به چهار هزار نفر مى رسیدند. (العاملى، ص 78) و همه آن ها داراى کتاب بوده و یادگارى از خود به جا گذاشتند. (العاملى، ص 78) «وشّاء» مى گوید: «تنها در مسجد کوفه، نُهصد شیخ حدیث گو را دیدم که «حدّثنى جعفر بن محمد» مى گفتند». (العاملى، ص 87) نامدارترین شاگردان آن حضرت در حوزه شیعى عبارت اند از؛ جمیل بن دراج، عبدالله بن مسکان، عبدالله بن  بکیر، حماد بن عیسى، حماد بن عثمان، ابان بن عثمان، هشام بن الحکم، مفضل و... که این شاگردان کتب بسیارى را از خود آن حضرت نقل نموده اند و یا خود تألیف کرده اند.

 
ازجمله شاگردان امام صادق(ع) ابوخالد حبیب بن المعلى سجستانى است که از شاگردان برجسته مکتب علمى آن حضرت بوده و یکى از بزرگ ترین دانشمندان علم نجوم در دوره اسلامى به شمار مى رود. او در نجوم بسیار چیره دست و ماهر بوده است. (کشى، ص 612 و سید بن طاووس، ص 131) او ازجمله منجّمانى بوده است که در مقابل نظریه زمین مرکزى، تلاش هاى علمى زیادى به انجام رسانید و نظریه گردش زمین به دور خورشید را مطرح نمود. (نعمه، ص 332) 

 
شاگردان امام صادق(ع) به حوزه شیعه محدود نمى گردد بلکه از بزرگان و  پیشوایان اهل سنت نیز افراد شاخص و سرشناس هستند که از محضر علمى ایشان استفاده برده اند و به بزرگى و تفوق و برترى او اتفاق نظر داشته اند. (اعلام الهدایه، ج 1، ص 228) که به برخى از آن ها اشاره مى گردد:

 
1. نعمان بن ثابت معروف به امام ابوحنیفه پیشواى مشهور حنفى ها. طبق نقل ابن حجر، شیخ سلیمان قندوزى، ابن صباغ و آلوسى، او دو سال از حضرت صادق(ع) بهره برده است. (اعلام الهدایه، ج 1، ص 229)

 
2. مالک بن انس پیشواى فرقه مالکى از مذاهب چهارگانه اهل سنت، متوفاى 179 هـ.ق از محضر امام صادق(ع) بهره برده است.(اعلام الهدایه، ج 1، ص 229)

 
3. سفیان بن سعید بن مسروق ثورى کوفى، متوفاى 161 هـ.ق شاگرد امام صادق(ع) بوده و مسائلى از ایشان روایت نموده و حضرت نیز به او توصیه هاى گران بهایی دارد و درباره زهد با حضرت گفتگو نموده است. (اعلام الهدایه، ج 1، ص 2299)

 
4. سفیان بن عیینه بن ابى عمران الکوفى المکى، متولد 107 هـ.ق در کوفه و متوفاى 198 هـ.ق در مکه نیز در جوانى طبق تصریح عده اى از علماى اهل سنت و شیعه از محضر امام صادق(ع) بهره علمى برده است. (اعلام الهدایه، ج 1، ص 2300)

 
5. یحیى بن سعید بن قیس الانصارى که قاضى دستگاه منصور دوانیقى در مدینه بود و سرانجام قاضى القضات دستگاه شد و در سال 143 هـ.ق از دنیا رفت، از شاگردان آن حضرت بوده است. (اعلام الهدایه، ج 1، ص 230)

 
6. عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح المکى معروف به ابن جریح متولد 80 هـ.ق و متوفاى 149 هـ.ق، از دیگر شاگردان امام صادق(ع)از بین علماى اهل سنت است. (اعلام الهدایه، ج 1، ص 230)

 
7. محمد بن اسحاق بن یسار صاحب المغازى و سیر متوفاى 151 هـ.ق که شیعه و سنی فراگیرى علم او از امام صادق(ع) را نقل کرده اند. (اعلام الهدایه، ج 1، ص 2311)

 
8. شعبه بن الحجاج الازدى که از بزرگان و سرشناسان اهل سنت به حساب مى آید و طبق گواهى گروهى از اهل سنت و کتب رجالى شیعه، از شاگردان امام صادق(ع) بوده است. (اعلام الهدایه، ج 1، صص 232-231)

 
9. ایوب بن ابى تمیمه السجستانى البصرى از دیگر شاگردان حضرت صادق(ع) در میان علماى اهل سنت است. (اعلام الهدایه، ج 1، ص 232)

 
و غیر از این ها، افراد دیگرى نیز در میان اهل سنت بوده اند که از محضر امام صادق(ع) بهره برده اند. (المظفر، صص 130-127)

 
تنوع شاگردان امام صادق

 
غالب کسانی که در مقام تعلیم علمى برآمده اند، در یک رشته خاص و یا حداکثر در دو سه رشته توانسته اند قدرت علمى خویش را نشان دهند. هرچه مقدار رشته ها و شاخه هاى علمى بیشتر شود، قدرت علمى افراد نیز کمتر و کم رنگ تر مى شود؛ اما عظمت علمى امام صادق(ع) هم در فقه در اوج قرار دارد و شاگردان بى شمارى را تربیت نموده و هم در تفسیر، هم در کلام و هم در فلسفه،  نهایى ترین نظریات را ارائه مى دهد و هم در سلوک و عرفان کوتاه ترین راه پیمودنى را پیش روى عارفان قرار مى دهد و در علم جبر و شیمى و علوم غریبه نیز نظریات شگرفى را بیان نموده است.

 
این قدرت علمى از دیدگاه تشیع که امامان خویش را معصوم و منبع علم آن ها را الهامات الهى و ارث پیامبرى مى دانند، جاى هیچ شگفتى ندارد؛ اما از نظر کسانی که چنین اعتقادى ندارند، مسئله فوق العاده عجیب و شگرف خواهد بود.

 
آرى امام صادق(ع) در فقه بهترین نظریات را ارائه نموده که هم اکنون روایات فقهى او در کتب اربعه (تهذیب و استبصار شیخ طوسى،  کافى کلینى و من لا یحضره الفقیه صدوق) و وسائل الشیعه حر عاملى و... گردآورى شده است و شاگردانى چون جمیل بن دراج، عبدالله بن مسکان، حماد بن عثمان و... در فقه تحویل جامعه اسلامى داده است.

 
و هم در کلام محکم ترین آراء را بیان نموده و شاگردانى چون هشام بن الحکم و مفضّل بن عمر را تربیت نموده است و در تفسیر نیز ژرفاى قرآن را بیان نموده و شاگردانى چون ابوحمزه ثمالى پرورش داده است.

 
آثار منتسب به امام صادق(ع)

 
برخى از آثار منتسب به امام صادق(ع) از این قرار است:

 
1. «الا هلیلیجه فی التوحید» که آن را حضرت در رد منکران ربوبیت حضرت بارى تعالى نگاشت. (مجلسی، ج 3، صص 156-152) کتاب «التوحید» که حضرت املا کرد و مفضل بن عمر آن را تحریر نمود. (مجلسی، ج 57، ص 152) این کتب در دسترس است بعداً در مورد آن توضیح داده خواهد شد.

 
2. رساله «اهوازیه» که در پاسخ والى اهواز نوشته شد. (مجلسی، ج 77، ص 189) «رِسالَه الاِمامِ اِلى اَصْحابِهِ» که راهنمایى براى سلوک یارانشان مى باشد.(کلینی، ج 8، صص 14-2) «رِسالَه فِى الْغَنائِمِ» که پاسخ هاى حضرت پیرامون خمس و غنایم است.(حرانی، ص 331)«رساله فى وجوه معایش العباد» که پیرامون انواع حرفه ها، تجارت، صنعت و... مى باشد. (حرانی، ص 331) «الجعفریات» که مجموعه روایاتى است به ترتیب ابواب فقه که امام کاظم(ع) آن را نقل نموده است. (تهرانی، ج 2، ص 109.) همین کتاب به نام «اشعثیات» معروف است که به نام راوى آن محمد بن الاشعث شهرت یافته است.

 
3. «نثر الدرر» صحیفه اى است در کلمات قصار حضرت که گویا به صورت مجموعه اى واحد بوده و ابن شعبه حرانى آن را در «تحف العقول» یکجا آورده است. (حرانی، صص 324-315) «کتاب الحج» که ابان بن عبدالملک آن را نقل کرده است . (النجاشى، ص 14) به جز این ها نوشته هاى دیگرى نیز به آن حضرت منسوب است. (حسینى جلالى، صص 172-167) کتاب هایى که توسط شاگردان حضرت تألیف شده بسیار است، تعداد آن ها چهارصد بلکه بیشتر نیز گفته شده است. نویسنده کتاب «سیر حدیث در اسلام» (میرخانى، صص 204-109) سیصد و هفتاد و سه تن را با ذکر تألیف و نوشته آنان ذکر کرده که از میان آنان بیست نفر کسانى اند که بیش از یک تألیف دارند. (میرخانی، ص 2066)

 
نگاهى به توحید مفضل

 
«توحید مفضل» که امروز در دست  است، نمونه ای از احاطه امام صادق(ع) به دانش هاى گوناگون است. این اثر همچون یک معجزه  علمى براى جهان تشنه علم و صنعت به حساب مى آید؛ همچنان که «نهج البلاغه»، «صحیفه سجادیه» این گونه است.

 
امام صادق(ع) در این اثر با ارزش به رازهاى نهفته جهان هستى اشاره دارد و مشخص مى کند که به تمام اسرار آفرینش کاملاً احاطه  دارد. آن حضرت همانند فیلسوفى متالّه، متکلمى زبردست، پزشکى ماهر، تحلیلگرى قوى، تشریح کننده ای موشکاف، کارشناسى برجسته در امور کشاورزى و درختکارى، حیوان شناسى عمق نگر و آگاه ترین فرد در زمینه معدن، آب، فیزیک، شیمى، ریاضیات، هوا و فضا و نجوم از ریزه کارى ها و رازهاى شگفت انگیز عالم طبیعت پرده برمى دارد و در سطح فهم مخاطب سخن مى گوید. (توحید مفضل، ص 29) در پدیده هاى مختلف آسمان و زمین، وجود آفریدگار را گوشزد مى کند.

 
توحید مفضل تفسیر این آیه قرآن است که فرمود: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِى الْآفَاقِ وَ فِى اَنْفُسِهِمْ حَتَّى یتَبَینَ لَهُمْ اَنَّه الْحَقُّ اَوَلَمْ یکْفِ بِرَبِّکَ اَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَى ءٍ شَهِیدٌ: به زودى  نشانه هاى روشن خود را در اطراف هستى و در وجودشان به آنان نشان خواهیم داد تا براى آنان آشکار گردد که او حق است. آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟»(فصلت: 533)

 
مهم ترین امتیاز گزارش هاى علمى امام صادق(ع) از اسرار هستى، این است که به همراه ارائه نکات علمى و تحقیقى، درس توحید و  خداشناسى و هدایت انسان به سوى حق را مد نظر قرار مى دهد و همانند کلام وحى افراد را به تدبر و تحقیق و تفکر در صنع الهى دعوت مى کند.

 
فقه و اجتهاد

 
امام صادق(ع) شاگردان ممتاز خود را به اجتهاد و تفقه در دین دعوت مى کرد و به آنان مى فرمود: «اِنَّمَا عَلَینَا اَنْ نُلْقِى اِلَیکُمُ الْاُصُولَ وَ عَلَیکُمْ اَنْ تُفَرِّعُوا: همانا برماست که اصول کلى احکام شرع را به شما بیان کنیم و بر شماست که فروعات شرعى را طبق آن اصول به دست آورید». (اعلام الهدایه، ج 8، ص 2400)

 
آن حضرت در مورد شرایط یک فقیه کامل و جایگاه او مى فرمود: «مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلَالَنَا وَ عَرَفَ اَحْکَامَنَا فَلْیرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَاِنِّى قَدْ جَعَلْتَهُ عَلَیکُمْ حَاکِماً فَاِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یقْبَلْهُ مِنْهُ فَاِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللَّهِ وَ عَلَینَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَینَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ: هر کسی که از میان شما حدیث ما را روایت و در حلال و حرام ما دقت کند و احکام ما را بشناسد، پس باید او را به عنوان حاکم و مجتهد بپذیرند که من وى را بر شما حاکم قرار مى دهم. هر گاه طبق نظر ما حکم کرد و کسى آن را از او نپذیرفت همانا که حکم خدا را سبک شمرده و فرمان ما را رد کرده است و رد کننده ما، رد کننده بر خدا مى باشد». (طوسی، ج 6، ص 218)

 
علم حدیث

 
آثار به جاى مانده در زمینه حدیث از امام صادق(ع) بیشتر از سایر معصومین(ع) است. هیچ کتاب فقهى و حدیثى و تفسیرى شیعه خالى از کلام امام صادق(ع) نمى تواند باشد. شاید از این که مذهب شیعه را جعفرى نامیده اند، در این باشد که آن حضرت فرصت بیشترى براى تدوین و ارائه اندیشه هاى ناب اهل بیت(ع) داشته است.

 
امام صادق(ع) در حوزه علم حدیث و آیات الاحکام و فقه بیشترین فرصت را یافته و توسط چهار هزار نفر از شاگردان خود تفکرات شیعى  را به اقصا نقاط عالم منتشر ساخته است. هر یک از شاگردان آن حضرت نیز خود خدمات بزرگ فرهنگى و علمى را در مناطق مختلف عهده دار بوده اند.

 
تفسیر و علوم قرآنى

 
امام صادق(ع) در بخش تفسیر قرآن از هیچ کوششى دریغ نمى کرد. آن حضرت علاوه بر تبیین و توضیح صحیح معانى آیات قرآن، از هرگونه لغزش و خطا نیز جلوگیرى مى کرد. امام صادق(ع) در مورد اهمیت آیات قرآن مى فرمود: «اِنَّ اللَّهَ اَنْزَلَ فِى الْقُرْآنِ تِبْیانَ کُلِّ شَى ءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَکَ اللَّهُ شَیئَاً یحْتَاجُ الْعِبَادُ اِلَیهِ اِلَّا بَینَهُ لِلنَّاسِ: خداوند متعال در قرآن همه چیز را بیان کرده است تا آنجا که به خدا قسم! هیچ چیزى را که بندگان به آن نیاز دارند، فروگذارى نکرده و تمام احکام آن را براى مردم بیان کرده است». (قمى، ج 2، ص 4511)

 
امام صادق(ع) خود به آداب و قواعد تلاوت اهمیت مى داد و آن را به دیگران مى آموخت. به حفظ کردن، آموزش دادن و عمل به آیات الهى نیز توصیه مى کرد. پایبند بودن به احکام و دستورات قرآن را به شدت تأکید مى کرد و مى فرمود: «وَ احْذَرْ اَنْ تَقَعَ مِنْ اَقَامَتِکَ حُرُوفَهُ فِى اِضَاعَه حُدُودِهِ: بپرهیز از این که در راه اقامه حروف و دقت در عبارات قرآن حدود و احکام آن را ضایع کنى!»(مصباح الشریعه، ص 28)

 
از پیشواى صادق شیعیان در علم تفسیر و سایر علوم قرآنى آن قدر حدیث و روایت به یادگار مانده است که هیچ تفسیر و حدیث شیعى را نمى توان از آن خالى دید.

 
امام صادق و علوم

 
در این بخش نمونه ای چند از مطالب مهم علمى که امام صادق(ع) نزدیک به چهارده قرن پیش بیان فرموده و در این اواخر به دست  دانشمندان بزرگ کشف شده است اشاره مى کنیم:

 
1- امام صادق(ع) هزار سال پیش از «کپلر» و «کپرنیک»، از حرکت وضعى زمین خبر داده و آن را موجب پیدایش شب و روز بیان کرده است. امام در مناظره اى با یکى از زندیقان زمان خود، که سؤالاتى از ایشان پرسیده بود، این گونه پاسخ گفته است: «...هر آینه اشیاى عالم بر پدید آمدن خود گواهى مى دهند؛ مثلاً، دوران فلک با هر آنچه که در اوست، به حرکت درآمدن زمین با هر آنچه که بر روى آن است و دگرگونى زمان ها و همه حوادثى که با کم و زیادش اتفاق مى افتند، دل و جان آدمى را بر این مى دارند که براى تمام عالم سازنده و تدبیرگرى است...»(طبرسى، ج 2، ص 336 / مجلسی، ج 10، ص 164) هزار سال پیش از «پریسلى» و «لاوازیه»، از اکسیژن و خواص آن سخن گفته، حتى نقش آن را در مورد سوختن بیان فرموده است.

 
2- دوازده قرن پیش از «بکرل» و «انیشتین» و «هاوارد هینکون» از قانون «نسبیت» بحث کرده و حتى «نسبیت زمان» را به شاگردش «جابر ابن حیان» تشریح کرده است.

 
3- سیزده قرن پیش، از مرکب بودن هوا بحث کرده است .

 
4- سیزده قرن پیش، از سنگین بودن اکسیژن بحث کرده فرمود: آن قسمت از هوا که عامل اصلى تنفس است و اشیاء را تغییر مى دهد، سنگین تر از دیگر عناصر موجود در هوا است. هزار سال بعد، به دست «پریسلى» و «لاوازیه» به ثبوت رسید که اکسیژن عامل اصلى تنفس است و تغییر اجسام و فاسد شدن  آن ها در اکسیژن هواست و اکسیژن سنگین تر از هیدروژن و ازت است.

 
5- سیزده قرن پیش، از هیدروژن بحث کرده فرمود: در آب چیزى هست که مى سوزد. جالب تر این که هزار سال بعد از او، هنگامى که «هانرى کاواندیش» توانست آب را تجزیه کرده، هیدروژن را به دست آورد، آن را «هواى قابل اشتغال» نام نهاد.

 
6- سیزده قرن پیش فرمود: نورى که از اشیاء به طرف چشم ما می آید، فقط قسمتى از آن به چشم ما مى رسد از این جهت اشیای دور را به خوبى نمى بینیم و اگر بتوانیم چیزى بسازیم که همه آن نور را به چشم ما برساند، ما اشیای دور را پنجاه برابر نزدیک تر خواهیم دید. هنگامى که نظریه امام صادق(ع) به اروپا رسید و توسط «راجر بیکون» منتشر گردید، «لیپرشى» اولین دوربین را بر  اساس آن اختراع کرد و به دنبال آن «گالیله» دوربین فلکى خود را ساخت. جالب توجه این که هنگامى که از گالیله در مورد دوربینش مى پرسند، همان نظریه امام صادق(ع) را به زبان می آورد.

 
7- نظریه امام صادق(ع) در مورد زمان و مکان، که آن ها را موجود تبعى دانسته نه ذاتى، کاملاً با نظریه دانشمندان فیزیکى عصر حاضر  مطابقت دارد.

 
8- تئورى حرکت، که «هرچه هست حرکت دارد، حتى جمادات نیز حرکت دارند» امروز جزء مسلمات علم است، ولى ابراز آن در 13 قرن پیش، از معجزات علمى به شمار مى آید.

 
9- یکى دیگر از معجزات علمى آن حضرت، بیان ایشان در مورد بدن انسان است که، فرمود: «آنچه در خاک هست در بدن انسان هم یافت مى شود، که چهار قسمت آن زیاد است و 8 قسمت آن کمتر و 8 قسمت دیگر خیلى کمتر از آن است». (ر.ک: مغز متفکر جهان شیعه)

 
مبارزات علمى امام صادق با انحرافات فکرى

 
روزى که امام صادق(ع) به مقام امامت رسید، فرهنگ هاى مختلف و مکتب هاى گوناگون، جان گرفته و با ترفندهای گوناگون، جوانان را  شکار مى کردند. این مکتب ها را مى توان تحت عناوین زیر مطرح نمود:

 
تجسیم

 
شکى نیست که حدیث رسول خدا به سان قرآن، حجت الهى است و بین آن دو از نظر حجیت کوچک ترین فرقى نیست، اما متأسفانه مسلمان نمایانى از اهل کتاب به خاطر نفوذى که در جامعه اسلامى یافته بودند توانستند قسمتى از عقاید و افکار خود را به عنوان حدیث در میان مسلمانان پخش کنند. که در میان اهل فن به اسرائلیات معروف است.

 
امام صادق(ع) در عصر خود با این گونه محدّثان رو به رو بوده که خدا را به صورت یک انسان معرفى مى کردند. کتاب «توحید صدوق» که روایات امام صادق(ع) در تنزیه خدا و نقد اقوال و آرا است، شاهد خوبى بر مبارزه جدّى امام صادق(ع) با این گروه به ظاهر محدث بوده  است.

 
امام صادق(ع) در مقام رد تشبیه و ترسیم چهره مذهب حق مى فرماید: «ان المذهب الصحیح فى التوحید ما نزل به القرآن من صفات الله عز و جل، فانف عن الله البطلان و التشبیه فلا نفى ولاتشبیه، هو الله الثابت الموجود».(کلینی، ج 1، صص 83 و 109 و 110؛ ابن بابویه، ص 102) و در مقام توضیح مى فرماید: خداوند جسم  نیست، صورت نیست، حس نمی کنند، حس نمى شود، با حواس به احساس نمى آید، عقول نمى توانند او را درک کنند دهرها از او نمى کاهد، زمان، او را تغییر نمى دهد، او بدون عضو بصیر و سمیع است، بلکه با ذات خود مى بیند و مى شنود (صدوق، صص، 35، 40، 47، 52، 61، 69، 76، 81 و 103)

 
جبرگرایى

 
امویان عقیده به جبر را تقویت مى کردند و کسانى را که معتقد به اختیار انسان بودند به عنوان بدعت گذار از بین مى بردند. یکى از انگیزه هاى آنان، استحکام بخشیدن به پایه هاى حکومتشان بود. آنان چنین  ترویج مى کردند که خداوند امویان را بر تمام دشمنانشان پیروز کرده و خلافت را به ایشان ارزانى داشته است.

 
شعراى دربارى، در ضمن اشعار خود خلافت امویان را الهى دانسته دشمنان آنان را متهم مى کردند که با اراده الهى به مخالفت برخاسته اند. این عقیده در فریب توده هاى مردم نقش مؤثرى داشت. یکى از نتایج این فکر آن بود که خلفا به جاى آن که خود را خلیفه پیغمبر بدانند، خود را «خلیفه الهى» معرفى مى کردند. نتیجه آن بود که خلافت خود را امرى قدسى در حد نبوت و امامت پیامبر(ص) نشان دهند.

 
آنان شهادت امام حسین(ع) و اسارت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را سرنوشتى جبرى تلقى نموده و بدین گونه در  باورهاى جامعه انحراف به وجود آوردند.

 
ابن زیاد در مجلسى که در کوفه فراهم آورده و اسراى اهل بیت علیهم السلام را در آن مجلس وارد کرده بود، بعد از سخن گفتن با زینب کبرى علیهاالسلام به سوى على بن الحسین(ع) متوجه گردید و گفت: «مَنْ هذا؟ فَقیلَ: عَلِى بْنُ الْحُسَین. فَقالَ: أَلَیسَ قَدْ قَتَلَ اللّهُ عَلِى بْنَ الحسین. فَقالَ عَلِى(ع): قَدْ کانَ لى أخٌ یسَمّى عَلِى بْنَ الْحُسَین، قَتَلَهُ النّاسُ. فقال: بَلِ اللّهُ قَتَلَه. فَقال على: اللّهَ یتَوَفَّى الأنْفُسَ حینَ مَوتِها والَّتى لَمْ تَمُتْ فى مَنامِها: این کیست؟ گفته شد: على بن الحسین. ابن زیاد گفت: مگر خدا على بن الحسین را نکشت؟! امام سجاد(ع) فرمود: من برادرى داشتم که نامش على بود و مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت. امام فرمود: خداوند جان ها را به هنگام مرگ آن ها و نیز آن را که در خوابش نمرده است مى گیرد». (ابن قتیبه، ج 1، ص 183)

 
هنگامى که ابن زیاد در مسجد کوفه خطبه مى خواند، گفت: خدا را سپاس مى گویم که یزید را بر حسین پیروز کرد. (ابن عساکر، ج 4، ص 340) و  زمانى که در مقابل زینب کبرى علیهاالسلام قرار گرفت، خطاب به آن بانوى بزرگ گفت: دیدى خدا با برادرت حسین چه کرد؟ امّا با موضع گیری منطقى و استوار دختر على(ع) مبنى بر نفى جبرگرایى رو به رو شد و سرافکنده گردید.

 
وقتى عمر سعد مورد اعتراض قرار گرفت که چرا براى تصاحب حکومت رى امام حسین(ع) را به قتل رسانیدى؟ گفت: این کار از جانب  خدا مقرّر شده بود!

 
ائمه اهل بیت(ع) و بالاخص امام صادق(ع) در مقابل این گروه قرار داشتند و پیوسته مردم را به اختیار و نفى جبر دعوت مى کردند و در عین حال فعل انسان را از خدا بریده نمى دانستند، در لسان علما آمده است: «الجبر و التشبیه امویان و العدل و التنزیه علویان»

 
احادیث زیادى در نفى جبر از امام صادق(ع) به ما رسیده است و به دو روایت اشاره مى شود:

 
1- «عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ وَ لَکِنْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ قَالَ قُلْتُ وَ مَا أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ قَالَ مَثَلُ ذَلِکَ رَجُلٌ رَأَیْتَهُ عَلَى مَعْصِیَه فَنَهَیْتَهُ فَلَمْ یَنْتَهِ فَتَرَکْتَهُ فَفَعَلَ تِلْکَ الْمَعْصِیَه- فَلَیْسَ حَیْثُ لَمْ یَقْبَلْ مِنْکَ فَتَرَکْتَهُ کُنْتَ أَنْتَ الَّذِى أَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِیَه جبر درست است و نه تفویض بلکه امرى است میان این دو امر، راوى گوید: گفتم امر میان دو امر چیست؟ فرمود مثلش اینست که مردى را مشغول گناه بینى و او را نهى کنى او نپذیرد و تو او را رها کنى و او آن گناه را انجام دهد، پس چون او از تو نپذیرفته و تو او را رها کرده اى نباید گفت تو او را بگناه دستور داده اى».(کلینی، ج  1، ص 155)

 
2- «عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ اللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُکَلِّفَ النَّاسَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یَکُونَ فِى سُلْطَانِهِ مَا لَا یُرِید: امام صادق(ع) فرمود: خدا بزرگوارتر از آنست که که مردم را بآنچه توانائیش را ندارند تکلیف کند و خدا نیرومندتر از آنست که در حوزه فرمانروائى او چیزى باشد که آن را اراده نکرده باشد».(کلینی، ج  1، ص 155)

 
مثال امام صادق(ع) راجع به ارتباط گناهست بخداى تعالى و این که نه جبر است و نه تفویض زیرا در همین مثال امام(ع) اگر شخصى  که گناهکار را مى بیند دست و پاى او را ببندد و نگذارد گناه کند مثال از براى مذهب جبر است و اگر او را ببیند و هیچ نگوید، مثال براى تفویض مى شود ولى آنچه امام(ع) فرمود مثال براى مذهب اختیار و امر بین امرین است و آنچه در قرآن و اخبار خذلان و اضلال بندگان  به خدا نسبت داده شده است دانشمندان طبق همین مثال معنى مى کنند و می گویند معنى گمراه کردن و خذلان نمودن خدا بندگانش را این است که خدا با زبان پیغمبر و امام و مبلغین خود و یا به وسیله کتب آسمانى و سایر طرق بندگانش را از گناه نهى مى کند و چون نشنیده گرفتند آن ها را بخودشان وامیگذارند.

 
مکتب اعتزال

 
گروه دیگرى که ائمه و خصوصاً امام صادق(ع) رو در روى آنان قرار گرفتند، گروه معتزله است، مکتب اعتزال در سال 105 هـ.ق پى ریزى شد و پس از فوت حسن بصرى (111 هـ.ق) شاگرد او واصل بن عطا (131-800 هـ.ق) این مکتب را تکامل بخشید و اصولى را به نام اصول خمسه پى ریزى نمود. خطر این مکتب، از دو نظر قابل ملاحظه بود:

 
الف. آنان در مقابل جبری ها به اختیار تامّ قائل شدند و تا آن حد پیش رفتند که انسان را وانهاده معرفى کردند و گفتند که خدا کار انسان را به خود او واگذار نموده است؛ و نیاز انسان در اصل وجود به خدا مسلّم و بى نیازى او در انجام کارها نیز چنین است. از لازمه نگرش آنان این است که انسان از نظر ذات نیازمند بوده و از نظر فعل، مستقل و واجب الوجود باشد!

 
ب. انحراف دیگر آنان این بود که بیش از اندازه بر عقل و خرد تکیه مى کردند و نصوص قرآن و حدیث را تأویل مى نمودند.

 
در روایات امام صادق(ع) نقد معتزله که به نام قدریه معروفند، فراوان به چشم مى خورد که نمونه اى رایادآور مى شویم:

 
یکى از خلفاى اموى به امام باقر(ع) نامه نوشت که یک فرد قَدرى در شام پیدا شده و در مناظره بر همه غلبه کرده و بالاخره توان را از ما سلب نموده است. از شما درخواست مى شود که به شام تشریف بیاورید و با او مناظره کنید. (مجلسی، ج 5، صص 56-55) امام باقر(ع) عذر خواست و به جاى خود فرزندش جعفر بن محمد(ع) را به شام روانه ساخت. خلیفه و همراهانش، از آمدن یک جوان، ناخرسند شدند  زیرا فکر نمى کردند که او بتواند بر مرد قدرى غالب شود.

 
به هر حال مجلس برپا شد و قَدرى عقیده خود را در این مورد بیان کرد و گفت: «ما، در وجود، نیازمند خدا هستیم و در فعل و کار، بى نیاز هستیم». امام در پاسخ فرمود: «اقرأ سوره الحمد: سوره حمد را بخوان». وقتى که او به «ایاک نستعین» رسید فرمود: «قف: صبر کن». آنگاه رو به او کرد و گفت: «ممّن نستعین: ما در این آیه ازچه کسى کمک مى خواهیم؟» تو اگر از خدا بى نیازى، از چه کسى هر روز دراین آیه کمک مى طلبى؟ در حالى که کار به تو واگذار شده است.

 
مبارزه با مکتب غلوّ

 
غلوّ یکى از گرایش هاى ویرانگر عصر امام صادق(ع) بود. غالیان با غلوّ در حق امامان اهل بیت(ع) از موقعیت آن ها مى کاستند و در اذهان مسلمین نسبت به ائمه اهل بیت تشویش ایجاد مى کردند، سردمدار این حرکت ابوالخطاب بود که امام صادق(ع) صریحاً او را لعن کرد. (کشى، ص 290) و به «مزارم» گفت: «توبوا الى الله فانّکم فساق کفّار: مشرکون؛ توبه کنند آنان، فاسق و کافر و مشرکند. (کشی، ص 292)

 
مکتب الحاد و زندقه

 
این حرکت رو در روى اسلام و به یک معنا رو در روى همه شرایع آسمانى بود، ریشه الحاد را باید در ترجمه کتاب هاى یونانى و رومى و غیره دانست که با پخش شبهاتى پیدایش این مکتب را جدى کرد. آنان در کنار قبر پیامبر(ص) و مسجدالحرام نیز مکتب خود را ترویج  مى کردند. سردسته این گروه ابن ابى العوجاء، جعد بن درهم و ابوشاکر دیصانى بودند. سید مرتضى در امالى مى نویسد: جعد بن درهم خاک و آب را در یک ظرف ریخت و کرم هایى در آن ظرف پدید آمد. او مى گفت: من خالق این کرم ها هستم. امام صادق(ع) فرمود: اگر او خالق است، از شماره آن ها و نر و ماده آن ها گزارش دهد. (صدوق، ص 688)

 
تفکر ارجاء و کاستن از اهمیت عمل

 
«مرجئه» فرقه اى بود که در اواخر قرن نخست پدید آمد و حقیقت این مکتب آن بود که مسلمانان را به رفاه و لذّت گرایى دعوت کرده و ایمان به اصول را در نجات کافى دانسته و به عمل و تکالیف اهمیت نمى دادند، علت این که این گروه را مرجئه مى گویند آن است که «ارجاء» به معنى تأخیر است، این گروه عقیده و ایمان را مقدس شمرده و مقدّم دانسته و عمل و تکالیف را به عقب انداخته بودند.

 
امام صادق(ع) پیوسته هشدار مى دادند که مبادا مسلمانان در دام این گروه بیفتند و مى فرمود: «بادروا اولادکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجه: پیش از آن که مرجئه کودکانتان را بفریبند، آنان را با احادیث ما آشنا کنید».(کلینی، ج 6 ص 47)

 
امام صادق(ع) با تدریس در مسجد رسول خدا(ص) به سان پدر بزرگوارش، اذهان مسلمانان را نسبت به این مکاتب انحرافى روشن  مى ساخت، امام توانست هویت اسلامى را تثبیت کرده و اسلام ناب محمدى را از لابلاى کتاب خدا و احادیث جدّ بزرگوارش روشن سازد. مجموع روایات امام صادق(ع) در مسائل عقیدتى و کلامى بیانگر مبارزات یک تنه آن حضرت با انحرافات است.

 
نتیجه گیرى

 
امام صادق(ع) از فرصت انتقال قدرت از بنی امیه به بنی عباس در جهت تقویت مبانى اسلام و شکوفایى علوم اسلامى نقش اساسى و محورى داشته و در این راستا با تربیت شاگردان مبرز در علوم و دانش هاى گوناگون حرکت علمى مسلمانان را شتاب بخشید و تمدن بزرگ اسلامى را پایه گذارى نمود، به جرأت مى توان گفت که تمدن پرزرق و برق امروزى غرب وامدار دانشگاه امام صادق(ع) در مدینه منوره است.

 
مراجع

 
منابع

 
1. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء التراث العربى، اول، 1378 ه.

 
2. ابن اثیر، عز الدین ابى الحسن على بن ابى الکرم، الکامل فى التاریخ، دارصادر، 1386 ق.

 
3. ابن بابویه، محمد بن على، التوحید، تصحیح سیدهاشم حسینى، نشر جامعه مدرسین قم، 1398 ه 1357 ش.

 
4. ابن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، دوم، 1404

 
5. ابن حجر هیتمى، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره، دوم، 1385 ه. ق.

 
6. ابن خلکان، وفیات الاعیان، تحقیق: دکتر احسان عباس، قم، منشورات الشریف الرضى، دوم، 1364

 
7. ابن صباغ المالکى، الفصول المهمه، نجف اشرف، حیدریه، بیتا.

 
8. ابن طاووس، رضى الدین ابى القاسم، فرج المهموم، قم، دارالذخائر. بیتا.

 
9. ابن عساکر، ابى القاسم، على بن الحسن، تاریخ مدینه الدمشق، بیروت، دارالفکر للطباعه و النشر، 1415 ق.

 
10. ابن قتیبه، ابى محمد عبد الله، الامامه و السیاسه، مؤسسه حلبى و شرکاه للنشر و التوضیح، بیتا.

 
11. امام الصدق، مصباح الشریعه، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، اول، 1400 ق.

 
12. امام على، نهج البلاغه، قم، اول، دارالذخائر، 1412 ه ق.

 
13. انصارى، مرتضى، کتاب المکاسب، الموتمرالعالمى، بمناسبه الذکرى المئویه الثانیه لمیلاد الشیخ الانصارى، 1415.

 
14. بستى، حافظ محمد بن حبان بن احمد ابى حاتم، الثقات، حیدر آباد دکن، اول، 1393 م.

 
15. تهرانى، آقا بزرگ، الذریعه، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق.

 
16. جعفى، مفضل بن عمر، توحید مفضل، بیروت، مؤسسه الوفاء، دوم، 1404 ق.

 
17. جلالى، سید محمدرضا حسینى، تدوین السنه، مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامى، دوم، 1418 ق.

 
18. حرانى، ابو محمد الحسن بن شعبه، تحف العقول، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، دوم، 1363.

 
19. حیدر اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، بیروت، دارالکتب العربى،

 
20. خضرى، محمد، تاریخ التشریع الاسلامى، بیروت، دارالکتب العربیه،1920 م.

 
21. خوارزمى، موفق بن احمد، مناقب ابى حنیفه، بیروت، الکتاب العربى، اول، 1401 ق.

 
22. ذهبى، محمد شمس الدین، تذکره الحفاظ، بیروت، دار احیاء التراث العربى،

 
23. رازى، ابى محمد عبدالرحمن، بن ابى حاتم، الجرح و التعدیل، بیروت، اول، دار احیاء التراث العربى، 13371 ق.

 
24. شافعى، محمد بن طلحه، مطالب السؤول، بى تا بى جا بى نا.

 
25. شیخ مفید، ابى عبد الله محمد بن محمد بن تعمان العکبرى، الارشاد، دوم، 1414 ق.

 
26. صدوق، ابى جعفر محمد بن على بن الحسین، الامالى، اول، 1417 ق.

 
27. صفار، محمد بن حسین، بصائر الدرجات، تهران، منشورات اعلمى، 1414 ق.

 
28. طبرسى، بومنصور احمدبن على، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضى، 1403 ق،

 
29. طبرسى، امین الاسلام ابى على الفضل بن الحسن، اعلام الورى، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، اول، 1417 ق.

 
30. طوسى، ابى جعفر محمد، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، دوم، 1364 ش.

 
31. عاملى، محمد بن مکى، ذکرى الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، اول، 1419.

 
32. عبداللّه نعمه، فلاسفه شیعه، ترجمه سید جعفر غضبان، تهران، علمى و فرهنگى، 1367.

 
33. قمى، محمد بن ابراهیم، تفسیر قمى، مؤسسه دارالکتاب للطباعه و النشر، دوم، 1404 ق.

 
34. قندوزى، شیخ سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، قم، اول، دارالاسوه، 1416 ق.

 
35. کشى، محمد بن عمر، رجال الکشى، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348،

 
36. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، پنجم، 1363 ش.

 
37. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، دوم، 1395 ه. ق

 
38. مظفر، محمدحسین، الامام الصادق، بى تا بى جا بى نا.

 
39. میرخانى، سید احمد، سیر حدیث در اسلام، دوم، تهران. بى تا بى نا.

 
40. نجاشى، ابوالعباس احمد بن على بن احمد، رجال النجاشى، ابوالعباس، قم، مکتبه الداورى، پنجم، 1416 ق.

 
41. اعلام الهدایه، مرکز جهانی اهل بیت، تهران، 1381.

 
نویسنده:

 
سیدمحمدمهدی میرجلیلى: دکتری علوم سیاسی وپژوهشگر اندیشه سیاسی اسلام

 
فصلنامه حبل المتین شماره 12
کد مطلب : 210269