توصيه به ديگران
۰
شنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۴۵
گل نازم بخواب لالالالایی // بخواب عمر رباب لالالالایی
تو خیمه ها گشتم ولی نمونده آبی// چه کار کنم مادر برات یه کم بخوابی // پسرکم آروم بگیر لالالالایی // من ندارم یه قطره شیر لالالالایی // گل نازم بخواب لالالالایی // بخواب عمر رباب لالالالایی
گل نازم بخواب لالالالایی // بخواب عمر رباب لالالالایی
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز هفتم محرم حزن عجیبی دارد زیرا به نام شش ماه ای خورده است که با دستان کوچکش گره های بزرگی را باز می کند.

علی اصغر یعنی بزرگترین سند مظلومیت
 
باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت ...چشم تاریخ، هیچ وزنه ‏ای را در شهادت، به چنین سنگینی ندیده است.

حضرت علی اصغر علیه السلام گر چه طفل رضیع و کودک کوچکی است، اما او را «باب الحوائج» می ‏دانند، زیرا مقامش نزد خدا والاست.

و در زیارت ناحیه مقدسه از قول امام زمان عجل الله تعالی درباره این کودک شهید آمده است:

«السلام على عبد الله بن الحسین،الطفل الرضیع،المرمى الصریع،المتشحط دما،المصعد دمه فى السماء،المذبوح بالسهم فى حجر ابیه،لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الأسدى وذویه...»

سلام بر عبد الله پسر حسین، کودک شیر خوار تیر خورده‌، به زمین افتاده‌، به خون غلتیده، که خونش به آسمان بالا رفت و در آغوش پدرش به وسیله‌ تیر ذبح شد...


#حضرت_علی_اصغر
 
 
چه رخ داده بین سپاه عدو
که هر کس به شکلی کند گفتگو
 
یکی گفت آمد چها بر سرش
حسین آمده با علی اصغرش
 
یکی گفت ریزد سرشک از دوعین 
به زانو در آمد در آخر حسین
 
یکی گفت معلوم شد بر همه
غریب است خیلی گل فاطمه
 
یکی گفت ماه تراب آمده
به دنبال یک جرعه آب آمده
 
یکی گفت با حرمله اینچنین
سپیدی زیر گلو را ببین
 
یکی گفت این غنچه پژمرده است
لبش از عطش بد ترک خورده است
 
یکی گفت نشکفته پرپر شده
یکی گفت این جوجه بی سر شده
 
یکی گفت پاشیده شد حنجرش
یکی گفت وای از دل مادرش 
 
یکی گفت قلبم شد از غم کباب
دم خیمه استاده مامش رباب
 
یکی گفت شه از چه حیران شده ؟
عزیز پیمبر پریشان شده
 
یکی گفت رنگ از رخ او پرید
حسین از عیالش خجالت کشید
 
یکی گفت آتش به دلها زنم
سر کوچکش را به نی ها زنم
 
🔸شاعر: #محمود_اسدی



#حضرت_علی_اصغر
 
 
چشم آسمانی اش هزار قمر داشت
زیر پا به جای خاک دُر و‌گهر داشت 
 
شاهزاده بود و در برابر دشمن
در نگاه خود نوید صبح ظفر داشت
 
سینه سپر کرده بود در دل میدان
او نوه ی شیر بود و میل خطر داشت
 
مثل علی بی زره به معرکه می رفت
حیدر کرار دگر بود ....جگر داشت
 
مثل عمو رفت به دیدار سه شعبه 
باز هر چه بود علمدار سپر داشت 
 
حرمله ای کاش تو را ذبح نمی کرد
کاش که از غربت حسین خبر داشت
 
🔸شاعر: #احسان_نرگسی_رضاپور



#حضرت_علی_اصغر
 
 
زندگی برگشته؛ با هوی مسیحایی که نیست
آب، آورد از فراتِ خشک، سقایی که نیست
 
چشم‌هایش گرم شد؛ گهواره می‌خواهد چه کار ؟!
طفلکم خوابیده، روی دست بابایی که نیست
 
دوختم پیراهنِ یک‌سالگی را پیش پیش
دلخوشم امروز، با رویای فردایی که نیست
 
تا بغل وا می‌کنم، با شوق، سویم می‌دَود
ایستاده روی پای خویش، آن پایی که نیست
 
لای‌لایی؛ خنده؛ بابا گفتنش؛ یا گریه‌اش
گوش‌هایم پر شده با این صداهایی که نیست
 
باز هم باران گرفت و مشک‌هایم آب شد
از عطش می‌ترسم از روز مبادایی که نیست
 
اشک‌هایم رود‌ شد تا که نمیرد ماهی‌ام
می‌رود این رود، در آغوشِ دریایی که نیست 
 
هر شبم با فکر مادر بودنم سر می‌شود
خون شده چشمانم از کابوسِ رویایی که نیست
 
زندگی بعد از علی دیگر برایم مردگی‌ست
قبر این بی‌شیرخوار آنجاست، هر جایی که نیست
 
مرده‌ام در کربلا؛ در روز عاشورای سرخ
زنده‌ در دنیای رویاهام، دنیایی که نیست
 
🔸شاعر: #رضا_قاسمی



#حضرت_علی_اصغر
 
 
ازحرم طفل رباب ِتازه ای برخاسته
شال بسته، با نقابِ تازه ای برخاسته
 
گرچه افتادند رویِ خاک ها خورشیدها
تازه مغرب، آفتابِ تازه ای برخاسته
 
باد دارد از مسیر ِ چشمهایش می وَزَد
لاجرم بویِ شرابِ تازه ای برخاسته
 
بیشتر شد تشنگی ها، او خودش  آب، آب بود
پشتِ پایش آب…آبِ تازه ای برخاسته
 
با همه پیغمبران، پیغمبری ام فرق کرد
رویِ دستم یک کتابِ تازه ای برخاسته
 
آن همه لبیک گفتن یکطرف، این یکطرف
پرسش ِ ما راجوابِ تازه ای برخاسته
 
ریخت برهم لشگری را تاکه بر دستم رسید
با حضورش بوترابِ تازه ای برخاسته
 
زود یا خوابش کنید و یا مُراعاتش کنید
تازه این کودک زخوابِ تازه ای برخاسته
 
این بلاتکلیفی ام ازناتوانی نیست نیست
تیر با یک پیچ و تابِ تازه ای برخاسته
 
گردنی که خشک باشد آخرش این میشود
تیر هم که باشتابِ تازه ای برخاسته
 
روی این دستم تنش؛ برروی این دستم سرش
آه بفرستم کدامش را برای مادرش
 
🔸شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان



زمزمه  شیرازی
 
تو خیمه ها گشتم ولی نمونده آبی
چه کار کنم مادر برات یه کم بخوابی
 
پسرکم      آروم بگیر      لالالالایی
من ندارم یه  قطره شیر   لالالالایی
 
گل     نازم بخواب         لالالالایی
بخواب     عمر رباب      لالالالایی
 
لالالالا  لالا   لالایی اصغر
 
بیهوش شدی یا بازی  چشماتو بستی
ناخن بکش معلوم بشه که زنده هستی 
 
چه آرزوهایی  داره تو  سینه مادر 
بزرگ بشی  دومادیتو  ببینه مادر
 
گل   نازم   بخواب      لالالالایی
بخواب  عمر  رباب      لالالالایی
 
لالالالا  لالا  لالایی اصغر 
 
غصه نخور علی عموت یه پهلوونه
میره و ان شاالله برات آب میرسونه
 
پسرکم‌    آروم بگیر    لالالالایی
من ندارم یه قطره شیر لالالالایی
 
لالالالا   لالا   لالایی اصغر
کد مطلب : 268509