کعبه ز داغ تارک حیدر به هم ریخت // کوثر بیا که ساقی کوثر به هم ریخت
11 فروردين 1403 ساعت 21:01
فرقش شکافت ، رُکنِ زمین و زمان شکست // یک ضربه زد ولی کمرِ آسمان شکست // نالید فاطمه که نزن نانجیب زد // از فرق تا به اَبروی او ناگهان شکست
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز؛ نوزدهم ماه مبارک رمضان و ضربت خوردن مولی الموجین حضرت امیرالمومنین علیه السلام و اولین شب قدر در حالی به پایان رسید که دشمنان این سرزمین تمام تلاش خود را برای دور ماندن مردم از شب زنده داری و احیاء گرفتن به کار بسته اند.
بنا بر این گزارش تمام شواهد از حضور گسترده مردم مومن و روزه دار ایران اسلامی در شب قدر گذشته حکایت دارد که حکایت از این دارد که تیر دشمنان این مردم و در راس آنها اصلاح طلبان جاهل به سنگ خورده است.
ضمن تسلیت ایام سوگواری مولی الموجدین جضرت امیرالمومنین غلیه السلام به ساحت فرزند برومندش صاحب العصر و زمان و نایب بر حقش، اشعار زیر را در این ماتم عظما تقدیم شما می نماییم:
#ضربت_خوردن#حضرت_امیرالمومنین_صلوات_الله_علیه
بخشنده ی غریب شبانگاه کوچه ها
برخیز خانه پر شده از آه کوچه ها
خرما و نان کوفه زمین مانده یاعلی
ای ناشناس نیمه شب کوچه ها علی
حالا که می روی دل من را نظاره کن
رحمی به قلب سوخته ی پر شراره کن
زردی صورت تو نشان از جدایی است
حرف دلم دوباره امان از جدایی است
مرهم که بر شکاف سرت بی جواب شد
دنیا دوباره بر سر زینب خراب شد
خیبر گشا چرا ز زمین پا نمی شود؟
چشمت_امید زندگی ام_وا نمی شود
میلی به زندگی به دلت نیست واضح است
این بی قراری ات پدر از چیست؟ واضح است
از زخم تیغ زخم دلت بیشتر شده ست
چشمت به یاد یاس شکسته ست تر شده ست
زخم سرت کشیده دلم را مدینه و...
دیوار و آتش و در و مسمار و سینه و...
شد زنده یاد ضلع شکسته برابرم
ذکرم کنار تو شده ای وای مادرم
سیلیِ کوچه بال و پرت را شکسته است
شمشیر آن قلاف، سرت را شکسته است
کوه کمر شکسته ی بشکوه یا علی
ای داغدار کوثر مجروح یا علی
کمتر به فکر نان یتیمان کوفه باش
بابا دوباره جانِ یتیمان کوفه، باش
قصدت به رفتن است که مرهم اثر نکرد
در عزم رفتنت غم من هم اثر نکرد
حالا که می روی به من از کربلا بگو
از کاف و ها و یا و از آن ماجرا بگو
با من که غرق عشق حسینم، از او بگو
از تیغ های تشنه به خون گلو بگو
از بوسه های من به رگ گردنش بگو
از پاره پاره ریخته های تنش بگو
از کهنه پیرهن بگو و غارتش پدر
از لحظه های آخر و از غربتش پدر
رنگت چرا عوض شده ای غیرت حرم؟
وقتی که حرف می زنی از داغ معجرم
من را ببین که سوخته از بی قراری ام
حالا که می روی به چه کس می سپاری ام؟
#حسن_کردی
#ضربت_خوردن#حضرت_امیرالمومنین_صلوات_الله_علیه
بگو به خواب که آید به چشم بیدارش
دلا بسوز که مولا تمام شد کارش
سریعتر بدنش را به خاک بسپارید
که در بهشت، علی وعده کرده با یارش
زمینیان غمیگین آسمانیان خوشحال
که بیقراردلی میرسد به دلدارش
برای دیدن دست کبود فاطمهاش
به عرش رفته یدالله دست حق یارش
خدا کند ز علی باز رو نگیرد؛ آه
خدا کند برود ابر از شب تارش
دوباره دست به پهلوی خود نگیرد کاش
دوباره گل نکند کاش زخم مسمارش
خلاصه باز علی جان دهد اگر آید
دوباره فاطمهٔ زخمیاش به دیدارش
علی که سیر شد از کوفه زینبش هم رفت
چه کوفهای که تمامی نداشت آزارش
چه کوفهای که دوباره کشاند زینب را
نه بین مجلس تفسیر بین انظارش
رواست کوفه خودش را فرو برد در خاک
که رفت دختر غیرت میان بازارش
گرفت كوفه كس و كار دخت حيدر را
امان ز مردم نامرد بی کس و کارش
#محمد_علی_بیابانی
#ضربت_خوردن#حضرت_امیرالمومنین_صلوات_الله_علیه
فرقش شکافت ، رُکنِ زمین و زمان شکست
یک ضربه زد ولی کمرِ آسمان شکست
نالید فاطمه که نزن نانجیب زد
از فرق تا به اَبروی او ناگهان شکست
راحت علی به خاک نمیخورْد ، میخ در...
شمشیر شد که باز زد و استخوان شکست
تا خورد بر زمین دلِ زهرا دو نیم شد
قلب حسین ، قلب حسن توأمان شکست
فریادِ جبرئیل که پیچید ، دخترش
بی اختیار در وسطِ آستان شکست
خون پاک میکند زِ روی خویش مرتضی
زینب دمِ در است ؛ ولی بی گمان شکست
اینبار روضه خواند علی پیشِ دخترش
از تشنهای که داغِ لبانش جهان شکست
از تشنهای که داغِ جوان ، داغِ طفل دید
در حلقههای هلهلهی این و آن شکست
از تشنهای که در وسط جمع گیر کرد
با سنگِ بی مُروّتِ این کوفیان شکست
وقتی رسید نیزهی خود را دوباره زد
وقتی که رفت نیزهی خود را سنان شکست
انگشت مانده بود و عقیقی... از آن بدن
انگشت مانده بود ؛ ولی ساربان شکست
حسن لطفی
#ضربت_خوردن#حضرت_امیرالمومنین_صلوات_الله_علیه
کعبه ز داغ تارک حیدر به هم ریخت
کوثر بیا که ساقی کوثر به هم ریخت
یکسو دوباره فاطمه دستش به پهلوست
یکسو میان عرش پیغمبر به هم ریخت
خون سرش پاشید تا که بین محراب
مولا به یاد خونِ میخ در به هم ریخت
دیگر توان راه رفتن در علی نیست
جوری زده که فاتح خیبر به هم ریخت
زیر بغل های امامم را گرفتند
سربسته گویم سر که نه، پیکر به هم ریخت
آمد به خانه بی کمک، از ترس زینب
با دیدن وضع پدر، دختر به هم ریخت
شمشیر تیزِ ابن ملجم بود کاری
ای خاک عالم بر سر من، سر به هم ریخت
ماندم بگویم یا نگویم، بین گودال
در دستهای شمر دون، خنجر به هم ریخت
ایکاش قبل از ذبح، خنجر تیز میشد
با کندی خنجر ولی حنجر به هم ریخت
آقای ما پنجه به روی خاک میزد
از طرز دست و پا زدن، مادر به هم ریخت
#محمود_اسدی_شائق
#ضربت_خوردن#حضرت_امیرالمومنین_صلوات_الله_علیه
حیف، مولا! مردم عالم تو را نشناختند
دم زدند از تو ولی یک دم تو را نشناختند
رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی تری
هم ملائک، هم بنی آدم تو را نشناختند
با تو قومی محرم و قومی دگر نامحرمند
ای عجب! نامحرم و محرم تو را نشناختند
هم به تخت جاه، هم ویرانه، هم دامان چاه
هم به شادی، هم به موج غم تو را نشناختند
انبیا بودند از آدم همه در سایه ات
لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند
با وجود آنکه یک آن با تو نشکستند عهد
بوذر و مقداد و سلمان هم تو را نشناختند
تو حجر، تو جان کعبه تو حیات زمزمی
هم حجر هم کعبه هم زمزم تو را نشناختند
عرشیان کز صبح خلقت با تو ساغر می زدند
فاش گفتم فاش می گویم تو را نشناختند
چون کتاب آسمانی حرمتت شد پایمال
ای یگانه آیت محکم تو را نشناختند
با دو دسته بسته می بردند سوی مسجدت
گوئی آنجا بودم و دیدم تو را نشناختند
چون فقیری کو تو را دشنام داد و نان گرفت
ای علی جان مردم عالم تو را نشناختند
در کنار خانه ات بر همسرت سیلی زدند
ای فدای غربتت گردم تو را نشناختند
ای شجاعت از تو تا صبح قیامت سر فراز
ای قدت از هجر زهرا خم تو را نشناختند
بارها در نخل میثم دوستان کردند سیر
حیف کآخرهمچنان «میثم» تورا نشناختند
کد مطلب: 334498
آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdci35apvt1ap52.cbct.html