توصيه به ديگران
۰
يکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۸
تو را خبر بُوَد امشب چه دل‌پذیر شبی است؟ // بلی بلی؛ شب میلاد دخت دخت نبی است
می آید از پس پرده دوباره دلبری اکنون // می آید دلبر اما در لباس خواهری اکنون // می آید خواهری که می برد دل از برادرها // اسیر طرز لبخندش نگاه مادری اکنون // شمیم کوثری دارد به مریم برتری دارد // خدا ارزانی اش کرده مقام سروری اکنون
تو را خبر بُوَد امشب چه دل‌پذیر شبی است؟ // بلی بلی؛ شب میلاد دخت دخت نبی است
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز؛ پنجم جمادی الثانی مصادف است با سال روز ولادت بانوی بزرگ اسلام، پیام‌رسان کربلا، اسوه صبر و استقامت، حضرت زینب کبری سلام الله علیها.

ضمن عرض تبریک و شادباش به محضر مقدس حضرت بقیت الله العظم روحی و ارواح العالمین فداه و نایب بر حقش و شما خوانندگان عزیز اشعار زیر را تقدیم حضورتان می نماییم:


ولادت#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها


تو را خبر بُوَد امشب چه دل‌پذیر شبی است؟
بلی بلی؛ شب میلاد دخت دخت نبی است

مه جمادی الاولی و پنجمین شب و روز
چه ماه مهر فروزی! چه روزی و چه شبی است!

رسیده مولد بانوی آسمان و زمین
چه مهر پرده نشینی! چه ماه مُحتجبی است!

چه بانویی! که عقیله میان هاشمیان
لقب گرفت و سزاوار این چنین لقبی است

ز بس به خاطر او شد روا حوائج خلق
به هر که می‌نگرم، فکر حاجت و طلبی است

اگر خدای تو را خوانده زین اب، زینب!
دگر که باخبر از آن مقام «زین ابی» است؟

چه خوش سروده! هر آن کس که بوده امّا حیف!
ندانم آن که چه کس شاعر است و از چه لبی است:

«هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن کمال بی‌ادبی است»

#جواد_هاشمی_تربت



ولادت#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها



می آید از پس پرده دوباره دلبری اکنون
می آید دلبر اما در لباس خواهری اکنون
می آید خواهری که می برد دل از برادرها
اسیر طرز لبخندش نگاه مادری اکنون
شمیم کوثری دارد به مریم برتری دارد
خدا ارزانی اش کرده مقام سروری اکنون
دوباره پشت مرحب مثل درب قلعه می لرزد
که دارد می رسد از نسل حیدر حیدری اکنون
هوادار علی امد پرستار علی امد
و حق مادری دارد به بابا دختری اکنون
یقینا جعفر از خوشحالی امشب پر در اورده
که از لطف خدا دارد عروس محشری اکنون
یکی از آیه های سجده دار خانه ی زهراست
که از رحمت نگاهش می کند روشنگری اکنون
دوباره با نگاه نافذ و گیرای خود ما را
مسلمان می کند با شیوه ی پیغمبری اکنون
دهم مژده تمامی گنهکاران عالم را
که از باغ بهشت آید شفیع دیگری اکنون

شبیه مادرش او هم شفیع روز وانفساست
تمام عمر ذکرم "اشفعی لی زینب کبری" ست

می آید فاطمه قنداقه ای را در بغل دارد
چنان خورشید تابانی که در دامن زحل دارد
بپرس از لذت مادر شدن از حضرت زهرا
ببین ام ابیها ذکر احلی من عسل دارد
نباشد دختری همواره بابایی تر از زینب
عجب مصداق پر اوازه ای ضرب المثل دارد
مبادا خواهری آشفته باشد تا برادر هست
برای گریه ی زینب حسینش راه حل دارد
سواران نه گلوبند شترها محو فریادش
جگر دارد همان اندازه که شیر جمل دارد
زمین از عطر او خوشبوست زمان مخلوق این بانوست
ابد از اوست این بانو که دستی در ازل دارد
بگیرد آه زینب روز محشر دامن او را
هر ان کس دشمنی با بیرق و سنج و کتل دارد
جهانی بر سلیم و او به زینب زینبش نازد
هر ان کس زینبی شد شهره در بین الملل دارد
برای مدح او گفتن قلم گنگ و زبان الکن
در این وادی چه بیت جالبی شیخ اجل دارد

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی

کمک می خواستم از غیب دستان فواد آمد
گرفت از لطف دستم را و این مصرع به یاد آمد
"شد از برج عبودیت عیان شمس ربوبیت "
نویدش تا زمین بر شانه های ابر و باد آمد
هزاران فرسخ از مشی و مرام زینبی دور است
بر این ابیات رخت شعر آئینی گشاد آمد
کمی سردرگمم اما همین اندازه می گویم
که بر زهرا مرید آمد که بر مریم مراد آمد
میان سینه اش دارد نهان علم لدنّی را
معلمه نمی خواهد عقیله با سواد آمد
مدال سبز کوثر زادگی دارد به گردن او
الا یااهل العالم زینب زهرا نژاد امد
به امضای علی با دست خط حضرت زهرا
برای عمه ی سادات حکم اجتهاد امد
حیاتش اوج سربازی مرامش مغنیه سازی ست
بسیجی وار پس باید نوشت اُمُّ الجهاد امد
گدایی کردم و دیدم به کم دستش نمی گیرد
چنان بخشید از  لطفش که در آخر زیاد آمد
زیارت میکنم در رحلت زینب ؛ حسینش را
 نپرس از علتش از من که در زادالمعاد آمد
کسی جز او حریف سیلی و شلاق و زندان نیست
برای شرح کاف و ها و یا و عین و صاد آمد

بدوزم بر کراماتش دو چشمی را که تر کردم
شب جشن است و من از روضه اش صرف نظر کردم

مصابیح الدجی زینب و اعلام التقی زینب
تویی حصن حصین زینب تویی کهف الوری زینب
نبی سیرت نبی صولت نبی طینت نبی شوکت
سلام ما به تو ذریه ی بدرالدجی زینب
نبودی در کنار پنج تن زیر عبا اما
یقینا ذکر خیرت بود در زیر کسا زینب
علی را می شناسد شیعه با زِین اَب اش حالا
علی را بعد از این باید صدایش زد ابازینب
به یحیی مازنی همسایه ات هم نیز ثابت شد
خداوند عفافی و خداوند حیا زینب
به وقت نافله هر شب دعاگوی حسینش هست
چه غم دارد حسین بن علی در فتنه با زینب
غروب روز عاشورا ز خیمه تا لب گودال
علی الظاهر خودت بودی امام کربلا زینب
دو تا از دستبوسانت علی اکبر و قاسم
برادرزاده هایت را تو هستی مقتدا زینب
خداقوت بگو امشب فدایی های راهت را
به جان مادرت امشب بیا در جشن ما زینب
وصیت می کنم در بین روضه بچه هایم را
که بردارند تابوت مرا با ذکر یا زینب

به لطف زینب کبری همه با آبرو هستیم
حسینی بودن خود را همه مدیون او هستیم

#علیرضا_خاکساری



ولادت#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها


نه ، هیچ کس ندید بلندای قامتش
سرو است و با شکوه قیام قیامتش

باید که می‌شکست کمر زیر بار غم
او ایستاد و کوه شکست از صلابتش

عزت ببین که بود اسارت ذلیل او
زینب نبود و نیست اسیر از اسارتش

زینب نه یک اسیر ، سفیر حسین بود
کنج خرابه بود بنای سفارتش

زیباترین قصیده عالم به نام اوست
شد ما رأیت هر غزلی از روایتش

از سایه‌اش نپرس که خورشید هم ندید
پای نسیم هم نرسیده به ساحتش

عشق غیور را چه به نامحرمان دهر
قلب صبور را چه به دنیا و غربتش

عقلی کجا که فهم کند از حیای او
عفت دریچه‌ای است به وسع نجابتش

تیغ کلام را ز پدر ارث برده است
از فاطمه است هرچه عمیق است حکمتش

عصر دهم گذشت و علمدار زینب است
او ماند و تا همیشه در اوج است رایتش

او‌ ماند و ماند  تا ابد الدهر نام او
از دشمنش نماند اثر جز حقارتش

ما به مدافعان حرم غبطه می خوریم
فردا اگر که حکم نماید شهادتش

یارب گواه باش که فردای رستخیز
ما نیز در صفیم به شوق شفاعتش

#محسن_ناصحی



ولادت#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها



آمده زینب شود، زهرا شود، کوثر شود
بین فرزندان عصمت، بهترین دختر شود

دختر انسیة الحورا چه می‌دانی که چیست
آمده مریم شود، حوا شود، هاجر شود

آمده تا پله‌ای از هر چه مریم، بیشتر
آمده تا پله‌ای از فاطمه کمتر شود

آمده تا در بلاغت مثل زهرا گل کند
آمده تا در فصاحت حیدری دیگر شود

وارث نهج البلاغات و فصاحات خداست
مثل جدش می‌تواند صاحب منبر شود

خاندان وحی دارد معجزاتی این چنین
زن ندیدم در ابهت مثل پیغمبر شود

#ایوب_پرندآور



ولادت#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها


کلیدقُفل عالَم بودزینَب
چراغ راه آدَم بودزینب
به دریای حَوادث همچوکوهی
مُقاوم بودومحکم بودزینَب
به مَکتَب خانهٔ عشق خدائی
هَمان عشق مُجَسَّم بودزینب
حُسَین گَرزینَت عرش خدابود
سُتون عَرش اَعظَم بودزینَب
اَگرچه درشب میلاددیدند
دلش لَبریزمأتم بودزینب
ولی دَرمَحفل پُرنورعترَت
زهرشخصی مُقَدَم بودزینب
چراغ راه هرگُم کَرده راهی
دراین دنیای پُرغَم بودزینب
زداغ حنجربُبریده میسوخت
دوچشمش چشم زمزم بودزینب
زداغ نَخل های سَربُریده
قَدسَروَش ولی خم بودزینب
زروزاَوَّل میلاد«شیدا»
سیه پوش مُحَرَّم بودزینَب
خسروی فَر
کد مطلب : 348433