توصيه به ديگران
۰
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۱۱:۵۰
دستگیرِ هر دو عالم دست‌هایش بسته بود // گفت: افتادی به روی خاک زهرا جان چرا!؟
گر پهلویم شکست فدای سرت علی // محسن به خون نشست فدای سرت علی // یک تار موی تو به دو عالم نمی دهم // هستی هر آنچه هست فدای سرت علی
دستگیرِ هر دو عالم دست‌هایش بسته بود // گفت: افتادی به روی خاک زهرا جان چرا!؟
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز؛ سیزدهم جمادی الاول، بنابر روایتی مصادف است با سالروز شهادت بهانه خلقت آفرینش، دردانه عصمت، ام ابیها حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها.

ضمن عرض تسلیت به ساحت فرزند برومندش بقیت الله العظم ارواحنا فداه و نایب بر حقش و شما خوانندگان عزیز اشعار زیر را تقدیمتان می نماییم:




#فاطمیه#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها



پروانه سوخت، روی زمین پیچ وتاب خورد
مسمار روی بال و پرش  با  شتاب  خورد

او بار شیشه داشت  و  گفتا امان  دهید
اما به پهلویَش  لَگَدی  در  جواب  خورد

سیلی  اگر چه  پیش  نگاه  علی  نَخورد
بر بازویَش غَلاف ولی بی حساب  خورد

تنها   میان  شعله  دِفاع   از   علی  نَکرد
زهرا   تَمام   عمر  غمِ  بوتراب   خورد

نامرد  بود  ثانی  و   بعد  از  شرارتَش
با قُنفذ و مُغیره  نِشَست و شَراب  خورد

هر چند  در  سَقیفه  بنایش  نَهاده  شد
از برکه ی غدیر خُم این کینه  آب  خورد

علی اصغر یزدی






#فاطمیه#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها



هق هقِ هرشب من تا به ثریا رفته
حیف... دیگر خوشی از زندگی ما رفته

از دوصد ضربه‌ی شمشیر مرا بدتر کشت
آن لگد که به روی چادر زهرا رفته

هردم و بازدم فاطمه زحمت دارد
چه کنم من؟! نفسش باز خدایا رفته!

چشم در چشم علی دست به پهلو نگرفت
تا که من فکر کنم دنده او جا رفته

به روی آن در چوبی که نبی می‌بوسید
غاصب حق من و فاطمه با پا رفته

در و همسایه ز من حال تورا می‌پرسند
که بگو فاطمه زنده‌ست علی یا رفته...؟!

 #سیدپوریا_هاشمی







#فاطمیه#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها



تا خورد با غصبِ فدک مادر به دیوار
با گریه حک شد سورۂ کوثر به دیوار

زد سیلی آن نامرد و یک آن بیهوا خورد-
پیش حسن(ع) محکم سرِ مادر به دیوار

با بی حیایی بر سر زهرا(س) تشر زد
جبریل می زد آه بال و پر به دیوار

روی زمین افتاد تا که گوشواره
با گریه عالم تکیه زد مضطر به دیوار

از صبحِ خلقت تا به صبح روزِ محشر
لعنت فرستاده ست پیغمبر(ص) به دیوار

لعنت بر آن دستانِ هیزم آوری که
هر لحظه میزد آتشی دیگر به دیوار  

سر را علی(ع) شرمنده می انداخت پایین
می رفت بالا شعله ها از در به دیوار

شد بیشتر از پیش هر چه درد پهلو
نزدیک میشد بیشتر بستر به دیوار

«عجّل وفاتي» شد اجابت تا حسینش(ع)
زل زد شبانه با دو چشم تر به دیوار

تابوت را میساخت پنهانی و کم کم
چون تکیه میزد گوشه ای دختر به دیوار

در خانه تیغِ ذوالفقارش می کشید آه
در کوچه میشد خیره تا حیدر به دیوار!

مرضیه عاطفی







#فاطمیه#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها



گر پهلویم شکست فدای سرت علی
محسن به خون نشست فدای سرت علی

یک تار موی تو به دو عالم نمی دهم
هستی هر آنچه هست فدای سرت علی

ماهِ رخم که سایه ی خورشید را ندید
حالا که نیلی است فدای سرت علی

غصه مخور اگر پی احقاق حق، عدو...
... راهم به کوچه بست فدای سرت علی

از چه نشسته ای به برم" شملةالجنین"
این جای ضرب شصت فدای سرت علی

حسین رضایی







#فاطمیه#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها


رخت می‌شستی به دستی و جراحت داشتی
کاش می‌دیدم  کمی هم استراحت داشتی

از سرِ شب تا دم صبح آه بود و زینبت
کاش بی گریه  بگوید خوابِ راحت داشتی

بستر و پیراهنت از لکه‌های خون پُر است
واای از این سرفه‌ای که این دو ساعت داشتی

هرچی گفتم چشم گفتی، هرچه دیدم خنده بود
کاش می‌شد از علی قدری شکایت داشتی

نه عروسیِ حسین و نه عروسی حسن...
آرزوهایی برای بچه‌هایت داشتی

بعد این هفتاد شب گیسوی زینب شانه شد
مثل این نُه سال امشب هم محبت داشتی

خواستی قدری از این پهلو به آن پهلو شوی
خوب می‌دانم که یک ساعت مصیبت داشتی

آآآه، از آن شعله‌ی نامرد و میخ لعنتی
ورنه تو در پشت آن در استقامت داشتی

شیشه‌ات گر بد ترک خورده‌است تقصیر علی است
گُر گرفتم، سوختم، از بس حرارت داشتی

روی تو در بود، از آن در چهل تن رد شدند
باز هم نام مرا بین جماعت داشتی


دختران را می‌سپارم دست عباسِ حرم
آنکه از او بارها ذکر مصیبت داشتی ؛


بر سر تو ریختند و ریختی در بین راه
حیف علمدارم زمانی قد و قامت داشتی

تا بیایم رد پا نه، رد خون نه، بر زمین
پاره‌هایی از تنت در این مسافت داشتی

بر سر تو آمدم دیدم هزاران تیر را
بر سر تو آمدم وقتی به زحمت داشتی...

...پای خود را جمع می‌کردی کنار مادرم
باز هم از مادرم از من خجالت داشتی

خوب شد زینب نمی‌بیند که مژگانت چه شد
چشم و ابرویی عزیزم قبل غارت داشتی

(حسن لطفی ۴۰۴/۰۸/۱۱)





#فاطمیه#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها


با نسیمی غنچه پرپر می‌شود طوفان چرا!؟
در غباری کرده‌اند آیینه‌ را پنهان چرا!؟

"لایُضیفُ الضَّیفَ الاّ كُلُّ مُؤمن"*، جای خود
با هجوم شعله‌ها در می‌زد این مهمان چرا!؟

"در" همینکه سوخت به زهرا پناه آورده بود
تازه فهمیدم که از لولا شد آویزان چرا!

آن دری که "ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِين"
از خجالت سوخت که اینگونه شد ویران چرا!

دستگیرِ هر دو عالم دست‌هایش بسته بود
گفت: افتادی به روی خاک زهرا جان چرا!؟

فاطمه هرروز اشک و مرتضی هرروز اشک
سرزده در ساحت آیینه‌ها باران چرا!؟

حال زینب را چنان مویش پریشان می‌کند
می‌شود با شانه کردن شانه‌اش لرزان چرا!؟
.
با حضور فاطمه حتی کفن گل می‌دهد
مثل درد او ندارد، خون او پایان چرا!؟


*«پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»:
لایُضیفُ الضَّیفَ الاّ كُلُّ مُؤمنٍ.
هر مؤمنی باید که مهماندوست و مهمان‌نواز باشد. (مستدرک، ج ١٦، ص ٢٥٧)

#احمد_ایرانی_نسب
کد مطلب : 348588