توصيه به ديگران
۰
پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۰:۵۱
هنگامهٔ ی ظهورِ رئوفیّت خداست // امشب شب ِ تجلیِّ یا ایها الرضاست
مُهرِ شناسنامه من رنگِ طوسی است // روشن دلم ز جلوهٔ شمس الشموسی است // از من نگیر سیر و سلوک عوام را // بوسیدن ضریح ، همان دست بوسی است
هنگامهٔ ی ظهورِ رئوفیّت خداست // امشب شب ِ تجلیِّ یا ایها الرضاست
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز؛ یازدهم ذیقعده مصادف است با سالروز میلاد با سعادت سلطان طوس، ماواى دل‏شکستگان و تکیه‏ گاه درماندگان، هشتمن نور ولایت، شمس الشموش، خسرو اقلیم طوس، مولانا علی ابن موسی الرضا علیه آلاف و تحیت و الثنا می باشد.

ضمن عرض تبریک و شادباش این میلاد بزرگ به محضر مولا و ولی نعمتمان حضرت بقیت الله العظم حجت ابن الحسن العسکری روحی و ارواح العالمین له الفداه و نایب بر حقش و شما خوانندگان عزیز اشعار زیر را تقدیم نگاهتان می نماییم:







#ولادت#امام_رضا_علیه_السلام



در مسلک ایرانیان سلطان رضاجان است
شاهی‌که بی‌لشگرکشی سلطان ایران است

آرامِ‌جان ماست آقایی که دامانش
تنها توسل‌خانه‌ی آهوی حیران است

مهمان‌نواز است آنقدر که زائرش هربار
مانند صاحب‌خانه‌ها در صحن، مهمان است

هرجای ایران نام او را بر لب آوردیم
دیدیم روی هرلبی بعد از رضا، "جان" است

وقتی ضریحش را بغل کردم دلم وا شد
در وقت دل‌تنگی فقط آغوش درمان است

از بس که اینجا آه درهم می‌شود تکرار
انگار در صحن و رواق آیینه بندان است

انگار سائل پادشاهی می‌کند اینجا
انگار در درب ورودی شاه، دربان است

از آب سقاخانه می‌نوشند و خوشحال‌اند
کمتر کسی اینجا گرفتار غم نان است

درماندگان راهی به‌جز مشهد نمی‌بینند
تنها پناه بی‌پناهان در خراسان است

#میثم_کاوسی







#ولادت#امام_رضا_علیه_السلام



هنگامهٔ ی ظهورِ رئوفیّت خداست
امشب شب ِ تجلیِّ یا ایها الرضاست

لب وا نکرده حاجتِ یک عمر می دهد
بیهوده نیست خنده به روی لبِ گداست

در صحن انقلاب؛ نمازم درست شد
تعظیم ؛ رو به گنبد سلطان رکوع ماست

آقای مهربان به کسی "نه"نگفته است
از دور هم صدا بزنم حاجتم رواست

بوسیدن ِ ضریح؛ تقرُّب می آورد
حتی نگاه کردنِ گنبد گِرِه گشاست

 مشهد ،کسی که یک شبِ خود را سحرکند
او همنشین فاطمه در عرش کبریاست

جاروکشان خانه سلطان ملائکند
گرد و غبار ِ خانه آقام  کیمیاست

گرد و غبارِ این حرم از جنس تربت است
باب الجواد وقت ِ غروبش چه  با صفاست

سوگند بر قدم به قدم راه ِ اربعین
از خانه امام رضا راهِ کربلاست

دربین حجره تاکه زمین خورد ناله زد
آتش گرفته این جگرم ، دلبرم کجاست

لب تشنه جان سپرد ولی نیزه ای نخورد
هنگام دست و پازدنش  سینه اش رهاست

شب‌های جمعه مادر اگر داد می زند
دیده  تن ِ بدون ِ سری زیر دست و پاست

من یک سوال از عمرِ سعد می کنم
جای عزیز فاطمه در بین بوریاست

حتی وحوشِ دشت همه آب خورده اند
لب تشنه رأس شاه دوعالم به نیزه هاست

از آن حسین ؛ قدرِ کفِ دست مانده بود
فرمود خواهرش که ذبیحِ قلیلِ ماست

#قاسم_نعمتی








#ولادت#امام_رضا_علیه_السلام


#سه_جا_فقط
سویت نیامدم که بیایی سه جا فقط
خواهم شوم همیشه مرید شما فقط
قلبم به عشق هرکس وناکس نمی تپد
بر خانواده ی تو شده مبتلا فقط
آهو نمی شوم که به لطفت رها شوم
وقتی شوم اسیر تو گردم رها فقط
تکیه زده به کرسی شاهانه روی عرش
آن کس که بوده در حرم تو گدا فقط
الحق شده ست پنجره فولاد صحن تو
بر درد لاعلاج مریضان دوا فقط
باید شوی طبیب تمام خلایق و
عالم بگیرد از حرم تو شفا فقط
از گوشه ی ضریح تو شش گوشه خواستیم
در دست توست تذکره ی کربلا فقط
آقا کنار مقتل جدت چه می کند؟!
آن کس که داشت همره خود یک عصا فقط
آقا اگر نشد بدن جدّ تو کفن
چیزی نبود چاره شده بوریا فقط
از بهر کشتن تو نیازی به سم نبود
کافی ست درد مجلس شام بلا فقط

✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)






#ولادت#امام_رضا_علیه_السلام


کلامش نور، فعلش خیر، نامش دلنشین باشد
دلیل عالم ایجاد باید اینچنین باشد

یکی از معجزات حضرت موسی بن جعفر اوست
علیِ سوم و دست خدا در آستین باشد

هوالاول، هوالاخر، هوالظاهر، هوالباطن
رضا آئینه‌ی فضل امیرالمؤمنین باشد

"رضی الله عنهم و رضوا عنه است" شأن او
به قرآن بهترین مصداق آیات مبین باشد

حدیث سلسله پای دلم را قرص و محکم کرد
ولای حضرتش تنها مرا حصن حصین باشد

شبیه تک تک اجداد خود باب نجاتم شد
نخی از ریشه‌ی سجاده‌اش حبل المتین باشد

به جز او چه کسی با حُسن رفتار و صمیمیت
سر هر سفره با جمع غلامان همنشین باشد؟!

کجا رد می‌کند از محضر خود سائلانش را
کسی که دامنش باب الحوائج آفرین باشد

ادب شرط قدم برداشتن در نزد آقایی‌ست
که دربان حریمش حضرت روح الامین باشد

شکوه بارگاهش را که دیدم با خودم گفتم
بهشتی هم اگر روی زمین باشد همین باشد

از اینجا دل به سوی آسمان‌ها راه پیدا کرد
حریمش مهبط الوحی و به نوعی مهد دین باشد

تلاقی می‌کند اینجا نگاه سائل و سلطان
چرا که آستان‌اش نقطه‌ی عطف زمین باشد

گره وا می‌شود از کارها با یک "امین الله"
به قدر یک سر سوزن اگر در دل یقین باشد

اگر مولا سراغم را نگیرد روز وانفسا
بدون شک حسابم با کرام الکاتبین باشد

منِ بد را ضمانت می‌کند جای تعجب نیست
تعجب می‌کنم روزی اگر که غیر از این باشد

همیشه وقت پابوسی تمام ترسم از این است
مبادا این زیارت... این سلامِ آخرین باشد

کسی از عهده‌ی مدح و ثنایش بر نمی‌آید
همیشه سهم بیت آخر من نقطه چین باشد...

#علیرضا_خاکساری







#ولادت#امام_رضا_علیه_السلام


جام ِجهان نماست در این قطعه از بهشت
آرامِ جان ماست در این قطعه از بهشت

فوج فرشتگان به نیایش نشسته‌اند
آوای «ربّنا»ست در این قطعه از بهشت

آیینۀ شكوه ِ«كلیم» است و «کوه طور»
آن نور و آن صداست، در این قطعه از بهشت

هر دل كه زنده است به انفاس موسوی
هم‌صحبت خداست، در این قطعه از بهشت

خورشید شاهد است، كه نقش كتیبه‌ها
«والشمس والضحی»ست، در این قطعه از بهشت

عطر مدینه، نور نجف، رنگ كاظمین
اشراق كربلاست، در این قطعه از بهشت

هرگاه سعی در طلب معرفت كنی
هم مروه، هم صفاست، در این قطعه از بهشت

عشاق، در «طواف حرم» موج می‌زنند
حجّ من و شماست، در این قطعه از بهشت

جان ِجهان كجاست؟ در این عرش آستان
محرابِ دل كجاست؟ در این قطعه از بهشت

در چشم عارفان سحرخیز، آسمان
آبی‌تر از دعاست، در این قطعه از بهشت

صدق و صفا، خلوص و یقین، عشق و آرزو
باران واژه‌هاست، در این قطعه از بهشت

فولاد، پای پنجره‌اش آب می‌شود
اسرار كیمیاست، در این قطعه از بهشت

روشن‌تر از ستاره، به مژگان نشسته است
اشكی كه بی‌ریاست، در این قطعه از بهشت

جای دگر، سراب فریب و غمِ فناست
سرچشمۀ بقاست، در این قطعه از بهشت

در خلوتِ خیالِ خود از خویشتن بپرس
از ما «رضا» رضاست، در این قطعه از بهشت؟

ما را به باغ و گلشن و صحرا چه حاجت است؟
تا حجّت خداست، در این قطعه از بهشت

اذن ورود ما به حرم چیست غیر اشک؟
وقتی قرار ماست، در این قطعه از بهشت

زائر در این حریم مطهر، غریب نیست
بیگانه، آشناست، در این قطعه از بهشت

تذهیب‌نامۀ عمل عاشقان، «شفق»!
امضای مرتضاست، در این قطعه از بهشت
 
✍ #محمدجواد_غفورزاده






#ولادت#امام_رضا_علیه_السلام


آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده...

لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده...

تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جانسوز به آهم بده

لشکر شیطان به کمین من است
بی‌کسم ای شاه پناهم بده

از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری یار و سپاهم بده

در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطابخش همه عالمی
جملۀ حاجات مرا هم بده

آنچه صلاح است برای «حسان»
از تو اگر هم که نخواهم بده

✍ مرحوم #حبیب_الله_چایچیان







#ولادت#امام_رضا_علیه_السلام


این قلبِ بی‌اراده فقط با علی بود
تا انتهای جاده فقط با علی بود

از دست پختِ فاطمه یک عمر می‌بَرد
هرکس که صاف و ساده فقط با علی بود

تاریخ  گفته است به اهل فرارها  
آنکس که ایستاده فقط با علی بود

اشکال منکران علی جای دیگر است
آری حلال زاده فقط باعلی بود

مستیم از هوای  نجف هرچه باد باد
وقتی که باد و باده فقط با علی بود

هستیم در نجف همه مهمان فاطمه
ای جان ما فدای رضا جان فاطمه

زلفش به اختیار پریشانی‌ام نوشت
چشمش امیدوار مسلمانیم نوشت

می‌خواستم شبی بروم جای دیگری
یک عمر سرگذشت پشیمانی‌ام نوشت

گفتم کی آمدم به در خانه‌اش؟..ازل
شب تا به صبح قصه‌ی طولانی‌ام نوشت

دیدند بی کسیم  و نداریم هیچ کس
دستم خدا گرفت و خراسانی‌ام نوشت

گفتم علی، فمن یمت یرنی را به نامه‌ام
زهرا برای لحظه‌ی پایانی‌ام نوشت

گیرم گره شدیم خراسانِ ما که هست
ایوان طلای حضرت سلطان ما که هست

در عمر خویش تجربه کردم به سال‌ها
جایی که مشهد است چه جای ملال‌ها

گیرم بلا ببارد و غم آورد چه غم
با تو شدیم ما هم از آن بی‌خیال‌ها

اشک و شفا و درد و دل است و مکاشفه
این صحن‌ها پُر است از این حس و حال‌ها

باید تو را میان دلم جستجو کنم
تو در دل منی، نه در این قیل و قال‌ها

گفتم به سوی مکه روم یا به سوی توس
حافظ رسید و بُرد تفال به فال‌ها

"ای دل، غلام شاه جهان باش و شاه باش
پیوسته در حمایت لطف اله باش"

یک تکه دل برای کبوتر شدن بس است
یک بال تا مقرب این در شدن بس است

هرجا رویم صحبت لطف تو می‌بریم
زائر شدن برای پیمبر شدن بس است

فیروزه‌ها به سنگ حرم غبطه می‌خورند
در پای زائران تو مرمر شدن بس است

بین شلوغی حرم آرام می‌روم
حتی در این مسابقه آخر شدن بس است

گفتم وصیتی به من ای کیمیا فروش
گفتی برای تا به ابد زر شدن بس است

"آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
جاروب کن خانه سپس میهمان طلب"

چشمان جبرئیل به حیرت نشسته است
یک گوشه با کتابِ زیارت نشسته است

بالا سرت هزار قیامت به پا شده است
پایین پا به خاک، قیامت نشسته است

گریان، میان صحن تو حتی  شرورِ شهر
آنکه رسیده بود تهِ خط نشسته است

دیروز رو به گنبد تو روی سیم برق
دیدم که یک کلاغ  به حسرت نشسته است

امروز دیدمش که روی گنبد طلات
بین کبوتران حریمت نشسته است

تقصیر لطف تو ست که سربار آمدیم
هربار آمدیم طلبکار آمدیم

حالش خراب و حال مرا هم خراب کرد
طفل مریض داشت... دو چشمش پُر آب کرد

تا که دخیل پنجره فولاد شد، غمش
فولاد آب دیده آن را مذاب کرد

زد آنقدر به این در و آن در خودش شکست
از بس طبیب دختر او را جواب کرد

دختر شفا گرفت در این صحن و روضه‌خوان
گفت از یتیمی و جگرم را کباب کرد

"در شام شامِ دختر تو تا زیانه بود
عمه تمامِ خرج سفر را حساب کرد"

از خواب می‌پرم که مبادا مرا زند
نامحرمی که خنده به حال رُباب کرد

می‌خواستم برای لبان تو جان دهم
زجر آمد و دعای مرا مستجاب کرد
 
عمه بگو که نیزه ی مهمان من کجاست
پا درد دارم آه عموجان من کجاست

#حسن_لطفی
کد مطلب : 344199