توصيه به ديگران
۰
سه شنبه ۲۲ فروردين ۱۴۰۲ ساعت ۱۵:۰۵
بیا بگیر ز اسم خودت مدد، برخیز // هنوز هم که هنوز است، پهلوانی تو
اين مرد كه در گوشه‌ی بستر نگران است // واللهِ كه مظلوم‌ترين مردِ جهان است // از زندگى پُر غَمِ خود سير شد امشب // خيبرشكن از غصه زمين‌گير شد امشب
بیا بگیر ز اسم خودت مدد، برخیز // هنوز هم که هنوز است، پهلوانی تو
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز؛ شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان فرا رسید و یتیمی شیعیان همه غصه، قصه ما گردید. امشب زمان، از حرکت می ایستد و چگونه توصیف کنیم لحظه هایی را که در هیچ واژه ای نمی گنجد. راستی، مگر علی(ع) چه کرد و چه گفت که مستحق شمشیر زهرآگین شد؟

با قطعه نوشته ای از استاد شهید مطهری ابیاتی را در وصف مولای متقیان تقدیم شما خوبان و همراهان می نماییم.

و اما علی (ع) را چه کُشت؟!

یک وقت می‌گوییم علی(ع) را "که" کُشت و یک وقت می‌گوییم "چه" کُشت؟

اگر بگوییم علی را "که" کُشت؟!
البته عبدالرحمن ابن ملجم، و اگر بگوییم علی را "چه" کُشت، باید بگوییم "جمود"، "خشک مغزی" و "خشکه مقدّسی"؛ همین هایی که آمده بودند علی را بکشند، از سر شب تا صبح عبادت می‏ کردند، واقعاً خیلی تأثّرآور است...

علی به جهالت و نادانی این ها ترحّم می‌کرد، تا آخر هم حقوق این ها را از بیت المال می‌داد و به این ها آزادی فکری می‌داد...

ابن ابی الحدید می‌گوید، اگر می‌خواهید بفهمید که جمود و جهالت چیست، به این نکته توجه کنید که این ها وقتی که قرار گذاشتند این کار را بکنند، مخصوصاً شب‏ نوزدهم رمضان را انتخاب کردند و گفتند: "ما می‌خواهیم خدا را عبادت بکنیم و چون می‌خواهیم امر خیری را انجام بدهیم، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شب های عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم...!"

از کتاب اسلام و نیازهای زمان، ج ١|نوشته #شهید_مطهری




#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت

دلت هوای اجل کرده نیمه‌جانی تو
در انتظار و هوایی آسمانی تو

بیا بگیر ز اسم خودت مدد، برخیز
هنوز هم که هنوز است، پهلوانی تو

امان ازین همه غربت به تازگی مَردم_
شده‌ست باورشان که نمازخوانی تو

چه قدر دل نگرانی برای قاتل خود
فدای این همه لطفت، چه مهربانی تو

گرفته صبر مرا، رنگ چهره‌ی زَردت
بهار من چه شده زخمیِ خزانی تو

دوباره "فاطمه یا فاطمه"ست روی لبت
به یاد محسن و مادر چه بی امانی تو

سر شکسته نکرده‌ست رو به قبله تو را
شهید روضه‌ی زهرای قد کمانی تو

شبیه مادرمان فاطمه دم رفتن
برای پیکر صد پاره روضه‌خوانی تو

امان از آن سر بر نیزه، وای از گودال
امان ز کوفه و زینب، اگر نمانی تو...

✍️ #محمدحسین_رحیمیان




#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_ع



باز امشب منادی کوفه، از امامی غریب می خواند
گوشه ی خانه دختری تنها، دارد اَمن یجیب می خواند

مثل این که دوباره مثل قدیم، چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا، باز بیمار بستری دارد

چادر پُر غبار مادر را، سر سجاده بر سرش کرده
بین سر درد امشب بابا، یاد سر درد مادرش کرده

آه در آه، چشمه در چشمه، متعجب زبان گرفته! پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو، در گلوم اُستخوان گرفته پدر

آه بابا به چهره ات اصلاً،زخم و درد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت، هر چه کردم به هم نمی آید

باز سر درد داری و حالا، علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان، چه قَدَر شکل مادرم شده ای

سرخ شد باز اَز سر این زخم، جامهٔ تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته، نحوه راه رفتنت بابا

پاشو اَز جا کرامت کوفه، آن که خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد، که شما باز هم زمین خوردی

دیشب اَز داغ تا سحر بابا، خواب دیدم وَ گریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد، کَفنی باز دست و پا کردم

کاملاً در نگاه تو دیدم، مثل این که مسافری این بار
گر شما می روی برو اما، بهر ما فکر معجری بردار

کودکانی که نانشان دادی، روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد، بی وفا مثل گرگ می گردند

یا زمین دار گشته و آن روز، همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا، تیرهای سه شعبه می آرند

وای اَز مردمان بی احساس، دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و، نعل اسبی که می شود تازه

وای اَز دست های نامَحرم، آتش و دود و چادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها، سنگ باران قاری قرآن...

#علی_زمانیان



#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام


تو را می‌شوید امشب دستِ دریا
تو را با اشکِ ما با اشکِ زهرا
نمیدانم چرا می‌گویم امشب
بریز آبِ روان آهسته اَسما
....
حسن زخمِ سرت را بست اُفتاد
لباسِ آخرت را بست اُفتاد
حسن حالِ مرا می‌دید پیشَت
دو چشمِ دخترت را بست اُفتاد
....
چگونه سَر کنم شب را عزیزم
چه سازم جانِ بر لب را عزیزم
بجای تو حسن ای کاش امشب
کفن می‌کرد زینب را عزیزم
....
به مادر گفتم ای جان رو مپوشان
شبیه فصلِ هجران رو مپوشان
خجالت می‌کشد بابا کنارت
تو پهلو را بپوشان رو مپوشان
....
حسن بگذار رویش را ببوسم
پریشانم که مویش را ببوسم
سفارش کرده بابا جایِ او هم
حسینش را گلویش را ببوسم
.....
دعایی کُن که بی بازو نگردد
لبِ گودال  از پهلو نگردد
زدم بوسه بر این حنجر ولی تو
دعایی کن که پشت و رو نگردد

#حسن_لطفی




#مولانا_امیرالمومنین_علیه_السلام


روح والای تو از جنس خدا می باشد
نفس سینه ی تو عقده گشا می باشد

نخ سجاده ی تو شهپر جبرائیل ست
چین پیشانی تو قبله نما می باشد

از تو می خواست خدا تا که بمانی چندی
که حساب تو در این خانه جدا می باشد

فارغیم از هوس سیر خیابان بهشت
خاک زیر قدمت جنت ما می باشد

سائلی آمده و از تو کرم می خواهد
ای که انگشتر تو فکر گدا می باشد

دل ما را بشکن گوهر اگر می خواهی
سیّدی امر نما قنبر اگر می خواهی

هم نشینت شرف و عزت موسا دارد
هم رکابت نفس حضرت عیسا دارد

هر که گردید گرفتار خم گیسویت
در گره باز نمودن ید طولا دارد

عرقی که سر پیشانی تو حلقه زده
پای هر نخل رطب قدرت دریا دارد

چاه آبی که خودت وقف یتیمان کردی
هرچه دارد ز سرْ انگشت تو مولا دارد

بی سبب نیست که با تیغ دو سر می جنگی
چون به یک قبضه تولا و تبرا دارد

نام تو زینت دنیاست خدا می داند
نقش انگشتر زهراست خدا می داند

منّت زلف تو دارم که گرفتارم کرد
گوهر مهر تو اینگونه خریدارم کرد

کافری بیش نبودم علوی ام کردی
نفس عشق شما بود که بیدارم کرد

کار و بار دلم از مهر شما سکه شده
عاقبت عشق ، مرا شهره ی بازارم کرد

تا قیامت به خدا گردن من حق دارد
آن کسی را که سر کوی تو بیمارم کرد

سایه ی لطف خودت را ز سرم کم نکنی
برکت سایه ی تو لایق دربارم کرد

کیمیایی بنما تا زر نابم سازی
اربعینی بطلب تا که شرابم سازی

ای علمدار خدا صاحب شمشیر دو سر
اسدالله ترین ای زرهِ پیغمبر

هر کسی در پی آن است به جایی برسد
سر نهادن به کف پای تو ما را خوش تر

یکی از پا به رکابان حریمت حمزه
گوشه ای از سَکَنات و وَجَناتت جعفر

ضربه ای را که تو در غزوه ی احزاب زدی
از عبادات ملک ، جن و بشر سنگین تر

کس جلودار تو ای حیدر کرار نبود
شاهد قدرت بازوی تو باب الخیبر

بی سبب نیست که عباس زره می پوشد
در دل علقمه می گفت انا ابن الحیدر

یل شمشیر زن قطب جهان می باشی
اسدالله زمین شیر زمان می باشی

قامتی نیست که در پیش قدت تا نشود
ملکی نیست که تا پیش قدت پا نشود

به خداوند قسم دور حریمت مریم
گر نیفتد ز نفس مادر عیسا نشود

هر کسی قنبرتان را به تمسخر گیرد
به زمینی تو بکوبیش دگر پا نشود

تا که تو آب بر این نخل رطب می ریزی
خار این نخل محال است که خرما نشود

من دخیل حرم شاه نجف می باشم
هو مدد گر گره ی نوکریم وا نشود

هر کسی خادم دربار تو در عالم نیست
می توان گفت که از سلسله ی آدم نیست

#علی_اکبر_لطیفیان




#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت


از شـرار دل من چشـمِ تَرَم می‌سوزد
دل من بيش‌تر از زخـمِ سرم می‌سوزد

مثل نخلی كه فتـاده‌ست كنـار دريـا
دل گرفته شرر و چشم ترم می‌سوزد

بر غريبی حسين و حسن و زينب خـويش
هم چنان شمعِ دل شعلـه‌ورم  می‌سوزد

تا به رخساره‌ی عبـاس نگــاهـم افتـاد
ديدم از غصه وجـود پسـرم می‌سوزد

چون به زينب نگــرم يـادكنم از زهرا
گوئيا فـاطمه پيش نظـرم می‌سوزد

اين قـدر اشک نريزيـد عـزيــزان دلم
كه من از آتش اين غـم، جگرم می‌سوزد

قدری از بستر من فـاصلـه گيـريد همه
هريتيمی كـه بـُوَد دور و برم  می‌سوزد

بسته‌ام بار سفـر، ليک خــدا می‌دانـد
نگـرم چـون به شما بال و پرم می‌سوزد

ای «وفایی» به خدا تا ابديت همه شب
همچنان ماه، چراغ سحـرم می‌سوزد

✍️ #سیدهاشم_وفایی




#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت

دلت هوای اجل کرده نیمه‌جانی تو
در انتظار و هوایی آسمانی تو

بیا بگیر ز اسم خودت مدد، برخیز
هنوز هم که هنوز است، پهلوانی تو

امان ازین همه غربت به تازگی مَردم_
شده‌ست باورشان که نمازخوانی تو

چه قدر دل نگرانی برای قاتل خود
فدای این همه لطفت، چه مهربانی تو

گرفته صبر مرا، رنگ چهره‌ی زَردت
بهار من چه شده زخمیِ خزانی تو

دوباره "فاطمه یا فاطمه"ست روی لبت
به یاد محسن و مادر چه بی امانی تو

سر شکسته نکرده‌ست رو به قبله تو را
شهید روضه‌ی زهرای قد کمانی تو

شبیه مادرمان فاطمه دم رفتن
برای پیکر صد پاره روضه‌خوانی تو

امان از آن سر بر نیزه، وای از گودال
امان ز کوفه و زینب، اگر نمانی تو...

✍️ #محمدحسین_رحیمیان




#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت

اين مرد كه در گوشه‌ی بستر نگران است
واللهِ كه مظلوم‌ترين مردِ جهان است

از زندگى پُر غَمِ خود سير شد امشب
خيبرشكن از غصه زمين‌گير شد امشب

خورشيد، دلش خون شده و ماه، زمين خورد
سخت است بگويم: اسدالله زمين خورد

در بستر مظلوميت آقاى حُنين است
اين مردِ جگرسوخته باباىِ حسين است

طفلان همه با اشک سرازير رسيدند
واى از دل زينب همه با شير رسيدند

 واى از دل زينب چه كند زخم سرش را
اين پارچه‌ی خونى و چشمان ترش را

با زحمت علي امر به خيرالعملش كرد
هرطور كه شد زينب خود را بغلش كرد

بغض وسط حنجره‌ها زنده شد امشب
با گريه همه خاطره‌ها زنده شد امشب

دور و بر بستر همگى مرثيه خواندند
با روضه‌ی مادر همگى مرثيه خواندند

از آن در و ديوار علی خاطره دارد
از تيزي مسمار علی خاطره دارد

زردى رخش ياد همان روى كبود است
روى لب او روضه‌ی بازوى كبود است

سى سال غمش را اسدالله نگفته
مي‌گفت از آن درد كه با چاه نگفته

سخت است كه زن با لگد مرد بيفتد
در پيش نگاه همه با درد بيفتد

سخت است به ناموس كسى راه ببندند
سخت است كه بر گريه‌ی مظلوم بخندند

من مانده به يادم، زد و آيينه تَرَک خورد
زهرا سر من بود كه در كوچه كتک خورد
***
مي‌خواست كه در روضه‌ی احساس بماند
رفتند همه، گفت كه عباس بماند

هم آينه، هم آب، سپردم به تو عباس
من زينب بي تاب سپردم به تو عباس

مِن‌بَعد نگاه تو و چشمان عقيله
ساقىِ حرم! جان تو و جان عقيله

در كوفه مبادا بى علمدار بيايد
بى تو نكند بر سر بازار بيايد

سوگند به اين خونِ سر و روى خضابم
دلواپس ناموسم و آن بزم شرابم

✍️ #محمدجواد_پرچمی
کد مطلب : 322833