توصيه به ديگران
۰
پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۳۷
برخیز که حجت خدا می آید // رحمت ز حریم کبریا می آید // از گلشن عسکری گذر کن که سحر // بوی گل نرگس از فضا می آید
شکوفه زد غزل و روی لب هجا گل کرد // ردیف و قافیه در صورت دعا گل کرد // سحر رسید و اذان آمد و خدا گل کرد // بهار فاطمه در صبح سامرا گل کرد
برخیز که حجت خدا می آید // رحمت ز حریم کبریا می آید // از گلشن عسکری گذر کن که سحر // بوی گل نرگس از فضا می آید
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز؛ نیمه شعبان المعظم سالروز ولادت شکوفه ی باغ احمدی، آخرین باقیمانده از نسل امام حسین (علیه السلام)؛ زیبا پسر حضرت نرجس خاتون، روشنای چشم منتظران، اجابت دعای ملتمسان، مبشر عدالت و آزادی، قائم زمان، مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهم اجمعین می باشد.

ضمن هزاران بار تبریک و تهنیت به قدوم مبارکش و نایب بر حقش و شما خوانندگان عزیز اشعار زیر را تقدیم نگاه منتظرتان می نماییم:







#ولادت_امام_زمان_عجل الله _ تعالی فرجه _ الشریف



در حوالیِّ نیمه شعبان بود
عطرِ یاسی عجیب می‌آمد
سامرا بود و خانۀ پدری
باز طفلی نجیب می آمد

باید اسپند، دود می‌کردند
نوهء ماه، می‌رسید از راه
حاملِ پرچم ابالفضل و
ذوالفقارِ علی ولی الله

گل نرگس که زیرِ پاهایش
باغِ گل فرش شد همان اول
مثلِ جدَّش حسین، قنداقش
شرفِ عرش شد همان اول

بر غمِ اهل بیت در حُکمِ
جرعه‌ای آب بود بر آتش
از همان کودکی به دوشش بود
پرچمِ سرخِ یالثاراتش

وَ ورق خورد صفحۀ تقویم
تا که هنگامِ غیبتش آمد
آسمانِ وجود، ابری شد
دوری از ماه، نوبتش آمد

بیشتر از هزار و صد سال است
جمعه‌ها را شمرده‌ایم آقا
دردش اینجاست بعدِ این مدت
از فراقت نمرده‌ایم آقا

ظاهراً زخمیِ فراقیم و
منتظرهای یازده صده‌ایم
شَرم داریم این همه جمعه
ندبه‌ات را فقط ورق زده‌ایم

در سخن، عهد خوانده‌ایم و فرج
در عمل، کم صداقتیم آقا
مثلِ بحرالعلوم‌ها کم بود
غالباً بی لیاقتیم آقا

از تو غافل شدیم از بس که
ماتِ غربیم و خیره‌ی شرقیم
یادمان می‌رود که تو هستی
بس که در روزمَرِّگی غرقیم

مثل حیدر برای پیغمبر
مردِ بدر و اُحُد نداری تو
سیصد و سیزده نفر، حتی
دور و اطرافِ خود نداری تو

من بمیرم، غریب یعنی تو ...
تو که تنها شدیّ و بی لشگر
نه کنارِ تو زینبی هست و
نه ابالفضل و نه علی اکبر

نکند پایِ سفره‌های ظهور
میهمانِ اضافی‌ات باشیم
پسر فاطمه دعایی کن
مثلِ مرحوم کافی‌ات باشیم

باز هم غیرتِ قدیمی‌ها...
اندکی از گناه، پرهیزی
عصرِ جمعه، و یا سه‌شنبه غروب
یک سَماتی، توسلی، چیزی

الغرض، سهله، کوفه یا عرفات
یا که خلوت نشینِ سردابی
هر کجایی خدا نگهدارت
غایبِ قصه‌های بی تابی

دلِ ما تنگِ این دو تا رنگ است
دلِ ما را تو کهکشانی کن
گنبد زرد، گنبد آبی
کربلاییّ و جمکرانی کن

شاه بیتِ همه غزل‌هایم
همه کار و کسم بیا برگرد
به بدیِّ دلم نگاه نکن
جان زهرا قسم بیا برگرد

#مهدی_مقیمی




#ولادت_امام_زمان_عجل الله _ تعالی فرجه _ الشریف


شبی خمار غزل گرم گفتگو بودیم
به وجد و شور و نشاط و به های و هو بودیم
مدام در طلب باده و سبو بودیم
تمام مستی شب را به جستجو بودیم

ندا رسید که امشب طلوع خواهد شد
کسی می آید و فردا شروع خواهد شد

شکوفه زد غزل و روی لب هجا گل کرد
ردیف و قافیه در صورت دعا گل کرد
سحر رسید و اذان آمد و خدا گل کرد
بهار فاطمه در صبح سامرا گل کرد

((رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند))

امین وحی خدا با خودش خبر آورد
خبر برای وصی پیامبر آورد
که نخل عسکری از فیض حق ثمر آورد
عروس فاطمه و مرتضی پسر آورد

جمال مهدویش آنچنان که پیغمبر
ز هیبتش چه بگوییم ، وارث حیدر

زمان به قدرت او اعتراف خواهد کرد
و زیر سایه ی او اعتکاف خواهد کرد
و تیغ دشمن او را غلاف خواهد کرد
و کعبه دور قد او طواف خواهد کرد

بخوان که حضرت صاحب به راه می افتد
که حق می آید و باطل به چاه می افتد

ببخش کوچه ی ما را که مثل میکده است
گلوی شاعرت آقا اسیر عربده است
ز ما هرآنچه نباید اگر چه سر زده است
تمام حسرت ما جمعه ی نیامده است

دخیل بسته ی این نیمه های شعبانیم
به جان فاطمه سوگند که پشیمانیم

#محسن_ناصحی








#ولادت_امام_زمان_عجل الله _ تعالی فرجه _ الشریف


پلکی زدی و صبح زمستان بهار شد
خورشید در حرارت چشمت غبار شد
تقدیر خاک روشنی انتظار شد
تیغ نگات خاطره ی ذولفقار شد
چشم تو بهترین هنر آفرینش ست
نامت همیشه تاج سر آفرینش ست

عصر سیاه رنج به پایان رسیده است
بر دست باد زلف پریشان رسیده است
جان جهان و حضرت جانان رسیده است
دیگر چه غم که صاحب دوران رسیده است
دنیا رسیده است به پایان خط خون
ای رستگاری دل تنهای مؤمنون

چشمت بهشت را به تماشا گذاشته ست
آیینه ای برابر زهرا گذاشته ست
نقاش دهر نقش تو یکتا گذاشته ست
با تو چه منتی سر دنیا گذاشته ست
ای نام دلربای تو تسبیح فاطمه
ذکر قنوت و جان مفاتیح فاطمه

ای انتظار سبز تمام پیمبران
تنها امید و روزنه ی آخرالزمان
باز است با تو پنجره ای رو به آسمان
جاءَالحقِ خدا زَهقَ الباطلی بخوان
ای مرهم جریحه ی اعصار بردگی
بشکن خلیل معجزه دیوار بردگی

کوه گناه در غم عشقت مذاب شد
سقف بلند دلهره هایم خراب شد
خال سیاه روی لبت آفتاب شد
یک قطره از وضوت چکید و شراب شد
"ساقی به نور عشق برافروخت جام ما
تو آمدی و کار جهان شد به کام ما"

ماییم تا همیشه ریزه خور رحمت شما
سلطان تویی و ما همگی رعیت شما
احسان_عروج آدمیان_عادت شما
حیف است جان ما نشود قسمت شما
قلبم فقط به یاد تو آرام می شود
هر روز با خیال تو همگام می شود

بی اختیار قلب خرابم دچار توست
هر چند سر به کار ولی بی قرار توست
"با تو سفر نکرده ولی در کنار توست"
عاشق که می شوم به خدا کار کار توست
عاشق که می شوم نفسم خوب می زند
نبضم فقط به یاد تو مطلوب می زند

بر خاک تا که گوشه ی چشمی نشان دهی
جان جهان بی حرکت را تکان دهی
از کعبه با صلابت حیدر اذان دهی
لرزه به قاب هرزگی دشمنان دهی
ما زنده ایم صبح ظهور تو را بگو؟
غائب نمی شویم حضور تو را بگو؟

با ندبه ی فراق نفس تازه می شود
فرزند مهزیار پر آوازه می شود
قران به محض نور تو شیرازه می شود
معیار دین به مهر تو اندازه می شود
ماییم و رنج برزخ این آخرالزمان
محتاج یک نگاه تو الغوث و الامان

بی تو شب جهان به تألم گذشته است
دریای درد از سر مردم گذشته است
دور از نگات دور تفاهم گذشته است
امواج حادثه ز تلاطم گذشته است
ای عشق خسته جان همه منزلت کجاست؟
آقای مهربان من امشب دلت کجاست؟

دیگر بس است هر چه که بی تو به سر شده است
عمری که بی تو لحظه به لحظه هدر شده ست
قلبی که در خیال سفر در به در شده ست
این زندگی برای همه درد سر شده است
بی تو گذشته حال و هوای جوانی ام
"شرمنده ی جوانی از این زندگانی ام"

دیگر هوای عشق تحمل نمی شود
بذر امید هیچ کسی گل نمی شود
چشمی دوباره خیس توسل نمی شود
دستی برای آمدنت پل نمی شود
یعقوب وار نیست دلی بی قرار تو
یوسف چرا نکشته مرا انتظار تو؟

ذکر قیام فاطمه یا صاحب الزمان
کار علی ست زمزمه یا صاحب الزمان
شعر امیر علقمه یا صاحب الزمان
باشد امید ما همه یا صاحب الزمان
دریاب این زمانه ی از بد گذشته را
اندوه بی کرانه ی از حد گذشته را

مادر کنار راه تو را میزند صدا
تنها و بی پناه تو را میزند صدا
با بازوی سیاه تو را میزند صدا
خون ناله های چاه تو را میزند صدا
جان حسین و لحظه ی آخر شتاب کن
جان گلوی کوچک اصغر شتاب کن

#حسن_کردی








#ولادت_امام_زمان_عجل الله _ تعالی فرجه _ الشریف


دامن باد صبا با گُل لبخند آمد
لب تقویم به پابوسی اسفند آمد
نفس آینه از دیدن او بند آمد
آخرین سوره‌ی توحید خداوند آمد

می چکد آیه‌ی تطهیر از این آبِ حیات
مَقدم گُل‌پسر حضرت نرجس صلوات

سِرِّ مجنونی عشاق عیان خواهد شد
هرچه ناگفته ‌ی عشق است..،بیان خواهد شد
در زمین صحبت آقای زمان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

تو شروعی ، تو طلوعی ، تو چراغ‌افروزی
تو نگاری ، تو بهاری ، تو خودِ نوروزی

لوح ایمانِ مُزیَّن به دعا یعنی تو
در دل صور یقین زنگِ صدا یعنی تو
پُل نزدیک به دیدار خدا یعنی تو
کُلُّهُم؛ پنج‌تن آل عبا یعنی‌ تو!

حسنی‌زاده‌ترین احمد مختار تویی
فاطمه‌وارترین حیدر کرار تویی

تو همان کشتی در عرش شناور هستی
گل خوشبوی بهشتی که معطر هستی
بهترین نسخه ‌ی یک مرد دلاور هستی
وارث تیغ دو دَم‌ ، وارث حیدر هستی

ظرف میلاد تو مَظروفِ علی را دارد
پای تو کعبه گریبان بدرد..،جا دارد

چارده شاخه‌ی گُل جمع شده در باغت
هر سحر حضرت جبریل شود مشتاقت
مکّه‌ی قلب مرا فتح کند اخلاقت
تکیه بر کعبه بزن..،دل ببر از عُشّاقت

ما عجم ها..،همه سلمانِ مسلمان توایم
خادم مرقد سلطان خراسان توایم

لحظه ی دیدن خورشید ، نویدِ فرداست
آخرِ جاده ی این رود ، شکوهِ دریاست
شوق دیدار تو از برق نگاهم پیداست
سامرا؛ صحنه‌ی پیدایش زیبایی هاست

به همان تربت اعلات قسم..، جانِ منی!
همه‌ی دلخوشی نیمه‌‌ی‌ شعبان منی

دشت خشکیده ی ما چشم به باران دارد
یوسف مصری ما میل به کنعان دارد
کم کن این فاصله ها را..،اگر امکان دارد
مادرم سخت به برگشت تو ایمان دارد

وای از این در به دری ، وای از این خون‌جگری
پدرم پیر شد و از تو نیامد خبری

حس تردید نشسته است به روح و جانم
هُرم کفر است که آتش زده بر ایمانم
رونقی نیست در این کاسبیِ دکانم
گره کور ظهور تو منم..،میدانم!

با همین وضع دلم..،بس که شما آقایی
بخدا شنبه هم آدم بشوم..،می آیی!

بغض دیروزی تو ، گریه ی فردای من است
روی دیوار وصالت رد خون‌های من است
دیگران را مَنِشان پشت درت..،جای من است
مسجد تو همه ی لذت دنیای من است!

جمکران؛ گریه‌ی بسیار فقط می چسبد
روضه‌ی مشک علمدار فقط می چسبد

دشت در همهمه ی نیزه و شمشیر افتاد
دست کفتار‌صفت ها بدن شیر افتاد
در دل کاسه‌ی چشمان یلی..،تیر افتاد
ساقی اهل حرم بین کمین..،گیر افتاد

دست افتاد..،دلش سوخت..،پرش هم پاشید
آن عمود آمد و ترکیب سرش هم پاشید

#بردیا_محمدی







#ولادت_امام_زمان_عجل الله _ تعالی فرجه _ الشریف


در گلشن سرسبز دین، یک لاله ی زیبا شکفت
گلخند شادی بر لب، پیغمبر و زهرا شکف
خورشید ازشادی لبش، با یک جهان معنا شکفت
آری گلی خوشرنگ و بو، از گلشن طاها شکفت

ای آسمان شادی نما، جشنی مؤیّد آمده
روز سرور و شادی، آل محمد آمده

ای شیعیان ای شیعیان، جشن امامت آمده
از بهر بیداری ما، نور  هدایت آمده
ابر سخا، عشق و صفا،  بحر عنایت آمده
هنگام شادی و طرب، تا بی نهایت آمده

در دستِ پاکش رایت، انّی انا المهدی بود
از حنجر هر عاشقی، آوای هم عهدی بود

بعداز پدر مهدی به ما، از حق امامت می کند
بر دوستان و شیعیان، لطف و کرامت می کند
تاج ولایت بر سرش، ما را حمایت می کند
با یک نگاه خویشتن، در دل قیامت می کند

هدیه برای دوستان، فتح و ظفر آورده است
نخل تنومند ولا، نیکو ثمر آورده است

با دست قدرتمند خود، پرچم فرازی می کند
مرده دلان را زنده با، صوت حجازی می کند
آرام با اخلاق خوش، هر تُرکتازی می کند
بر خوان احسانش ز ما، مهمان نوازی می کند

حکم زعامت را خدا، تقدیم مهدی کرده است
دارو ندار خویش را، تسلیم مهدی کرده است

به به چه روزی با صفا، بر ملّت قرآن رسید
دریای احسان و کرم، فخر همه دوران رسید
بنیانگزار عدل و داد، حامی محرومان رسید
آری امام منتظر، ناحیه هر انسان رسید

بعد از امام عسکری، مولای ما مهدی بود
ذکر لب هرشیعه ای، ‌آوای هم عهدی بود

فرمانروای کشور، دل های ما مهدی بود
ذکر شب و روز همه، آوای یا مهدی بود
فردا حساب ما همه، بی شبه با مهدی بود
آن کس که گیرد دست ما، پیش خدا مهدی بود

((شیدا)) نشسته روز و شب، در انتظار یک نگاه
بارد ز دیده اشک غم، هر دَم به یاد قتلگاه

#شیدا_نیشابوری








#ولادت_امام_زمان_عجل الله _ تعالی فرجه _ الشریف



عطر فردوس رسیده‌ست و دلم باز شده
ای اهالی جنون عاشقی آغاز شده
نغمه ی مستی هر میکده‌ای ساز شده
موسم شاعری خواجه شیراز شده
 
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
 
با من دلشده امشب به جز از یار مگو
با من مست به غیر از رخ دلدار مگو
جز رخ آن مه عاشق کش عیّار مگو
غیر شیرینی و دلچسبی دیدار مگو
 
من که با عشق و غمش کرده خدا بنیادم
نیست غیر از الف قامت او در یادم
 
جز غمش نیست در این سینه ی شیدایی ما
جز رخش نیست خیال شب رؤیایی ما
نیست جز یاد رخش مونس تنهایی ما
اوست آرام دل ما و شکیبایی ما
 
دل ما هرچه از آن یار تمنّا کرده
او به یک غمزه گره از دل ما وا کرده
 
دست ما و طلب گیسوی آن یار خوش است
مستی از عطر شمیم بوی آن یار خوش است
تا سحر وصفِ روی دلجوی آن یار خوش است
زخم از تیغ خم ابروی آن یار خوش است
 
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
در هوای رخ او نعره‌زنان باید رفت
 
طلعتش حضرت طاهاست خدا می‌داند
هیبتش هیبت مولاست خدا می‌داند
زاده ی حضرت زهراست خدا می‌داند
ثمر شاخه‌ ی طوباست خدا می‌داند
 
عالم از شور و شر شوق رخش سوخته است
دیده ی اهل نظر بر ره او دوخته است
 
حسنی است و حسینی‌ست تبار و نسبش
مثل حیدر تو بخوان فارس کلّ عربش
نه فقط قوم عرب بلکه عجم در عقبش
همگی منتظر نغمه ی بر روی لبش
 
آی! ای اهل جهان مهدی موعود منم
زاده ی خون خدا، کعبه‌ی مقصود منم
 
باد تسلیم من و نور به فرمان من است
رزق و روزی همه خلق به اَنبان من است
ضربان‌های زمان نیز به دستان من است
آب در سیطره دست عمو جان من است
 
زاده‌ ی نرجسم و نور دل عسکری‌ام
نجل زهرا و علی، فاطمی و حیدری‌ام
 
ای غریبان جهان ای همه ی منتظران
خسته‌های همه اعصار و قلوب نگران
ای اسیرانِ گرفتار به بندِ دگران
ای پریشان شده از دست و دلِ بدنظران
 
انتقام از همه ی بی صفتان می‌گیرم
داد مظلومیتِ اهل جهان  می‌گیرم
 
با سپاهی ز شهیدان خدا می‌آیم
روی دوشم علم کرب و بلا می‌آیم
من به خونخواهی آن رأس جدا می‌آیم
من به درمانگری تاول پا می‌آیم
 
من می‌آیم که به درمانده دوایی برسد
نیمه شب کودک جا مانده به جایی برسد
 
من خبر دارم از آن کوچه و از بیم و خطر
من خبر دارم از آن تشت پر از خون جگر
من خبر دارم از آن مادر و شش ماهه پسر
من خبر دارم از آن گودی و از خنجر و سر
 
من خبر دارم از آن لحظه که خم شد عمّه
ناله‌اش دلهــره انداخت به جان خیمه

#نصیر_حسنی







#ولادت_امام_زمان_عجل الله _ تعالی فرجه _ الشریف

خبر از کعبه می‌پیچد که می‌آید دلیل عشق
که می‌پیچد صدای آخرین پیغام ایل عشق
زمین سویش شتابان می‌رود با الرحیل عشق
محبت میشود، نفرت به دستان کفیل عشق

صدایش امتداد صوت حیدر می‌شود آری
جهان لبریز از الله اگبر می‌شود آری

سپاه عشق را تنهاترین سردار می‌آید
برای فتح خیبر حیدر کرار می‌آید
و با قدرت برای آخرین پیکار می‌آید
که مصداق اشدا علی الکفار می‌آید

عنان کار را از حاکمان پست می‌گیرد
همین‌که ذوالفقار حیدری در دست می‌گیرد

دوباره قصه‌ی بدر و جمل تکرار خواهد شد
جهان روی سر هر ظالمی آوار خواهد شد
زمین از خواب غفلت عاقبت بیدار خواهد شد
زمان مات فروپاشی استکبار خواهد شد

زمین می‌بیند آخر آن امام مهربانی را
که میکوبد در عالم پرچم صلح جهانی را

صدای مبهم شیپورهای جنگ می‌آید
دوباره عمرعاص فتنه با نیرنگ می‌آید
در این پیکار دشمن با هزاران رنگ می‌آید
به سمت آینه دارد سپاه سنگ می‌آید

برای جنگ ترکیبی بگو آیا سپر داری؟
تو سرگرمی به دنیا از امام خود خبر داری؟

بلی روز ظهور وعده‌ی انجیل نزدیک است
عذاب دردناک لشگر سجیل نزدیک است
افول سلطه‌ی دیرینه‌ی قابیل نزدیک است
سقوط پرچم ننگین اسراییل نزدیک است

امام عصر به خون‌خواهی طالوت می‌آید
زمان انتقام از جبت والطاغوت می‌آید

سکوت شیعه بعد از سال‌ها فریاد خواهد شد
می‌آید آن‌که زهرا با ظهورش شاد خواهد شد
که با دستان او صحن بقیع آباد خواهد شد
و از چنگال صهیون قدس هم آزاد خواهد شد

نوید روزهای بهتری از راه می‌آید
به شب‌های جهان خورشید آل الله می‌آید

بیابان‌ها گلستان می‌شود وقتی میاید او
و پایان زمستان می‌شود وقتی میاید او
گدا با شاه هم‌سان می‌شود وقتی میاید او
چنان نعمت فراوان می‌شود وقتی میاید او

که حتی یک نفر هم لنگ نان شب نخواهد بود
و دیگر هیچ‌کس از غصه جان بر لب نخواهد بود

دعای جمعه‌های ندبه‌خوانی می رسد از راه
امید ملت صاحب‌زمانی می‌رسد از راه
دلیل گریه‌های جمکرانی می‌رسد از راه
و از مکه صدایی آسمانی می‌رسد از راه

که آغاز ظهور وعده‌ی شیرین خوش عهدی‌ست
به‌گوش انتظار شهر گل‌بانگ اناالمهدی‌ست

می‌آید آنکه لبخندش شود حلال مشکل‌ها
همان‌کس که به یمن بودنش دل می‌شود دل‌ها
به محض دیدنش با شوق می‌گویند سائل‌ها
«الا یا ایهاالساقی ادرکاسا وناولها»

شراب چشم‌هایش عالمی را مست خواهد کرد
حضورش مردمان را یک‌دل و یک‌دست خواهد کرد

به پایان می‌رسد غمگین‌ترین چشم‌انتظاری ها
غم شب ناله‌ها و گریه کردن‌ها و زاری ها
به سر می‌آید این دل‌مردگی‌ها ، بی‌قراری ها
و غم ها ناله ها شرمندگی‌ها و نداری‌ها

زمین ازعدل لبریز و جهان از صلح مالامال
که حال مردم دنیاست با او احسن الاحوال

#گروه_یاقوت_سرخ
کد مطلب : 342363