توصيه به ديگران
۰
شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۴۲
اصغر فرهادی عامل جمهوری اسلامی یا اپوزیسیون بی خطر!
باید او را کارگردانی دانست که بیشتر به جمهوری اسلامی نیاز دارد تا جمهوری اسلامی به او زیرا بخوبی می داند که تا زمانی غربی ها او را در فستیوال های خود شرکت خواهند داد که در ایران بتواند هویت کاریزمایی برای خود ساخته و آنرا حفظ کند در غیر اینصورت مانند بسیاری دیگر از هم مسلکانی چون محسن مخلباف و نوری زاده و.... فراموش شدن، سرنوشت محتوم او خواهد بود.
اصغر فرهادی عامل جمهوری اسلامی یا اپوزیسیون بی خطر!
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس فرهنگ و جامعه عصر امروز اینروزها یک جنگ رسانه ای در سایه در جریان است که بیش از آنکه مردم در جریان آن باشند و یا اصولا اهمیتی هم برایشان داشته باشد در حال رخ دادن است.

اصغر فرهادی کارگردان شبه روشنفکر نام آشنایی که نامش با سیاه نمایی جامعه ایرانی در فستیوال های بین المللی و البته با استقبال دولت ها و مسئولان این رویدادهای هنری بین المللی نیز همراه است گره ایی ناگسستنی خورده است بگونه ای که هر کسی حتی بیگانه با موضوعات فیلم و سینما هم که باشد با شنیدن نامش درک می کند که با کارگردانی تحول خواه با نگاه افراطی و کاملا سیاسی به غرب روبروست.

اما موضوع آنجا جالب می شود که داود مرادیان را که بیشتر با مستندهای اقتصادی‌اش می‌شناسیم و چندی پیش در حکمی مدیریت گروه مستند بنیاد روایت فتح را بر عهده گرفت در مطلبی درباره اصغر فرهادی اظهار نظری کرد و نظر خود با واژه هایی مانند: 1- نعل و میخ فرهادی/ 2- مچ‌بند سبز فرهادی در فتنه 88  /3- با شمقدری فالوده خوردن./ 4- به جمهوری اسلامی لگد زدن./ 5- فرش قرمز زیر پا./ 6- فریم سانسور در آثارت نیست ./ 7- ردیف اعتباری برای ساخت آثارت در ایران./ 8- خودزنی برای اسکار گرفتن./ 9- آشفتگی درونی../ 10- ترس از فاش شدن حقیقت./ 11- مدیران فرهنگی خوش‌خیال این مرزوبوم./ 12- پول نفت جمهوری اسلامی ایران/ 13- تمام ارشاد در اختیارش بودن./ 14- حاشیه امن دوگانه‌سوز بودن. / همراه کرد که فریاد فرهادی را با غیض و غضب و صدور جوابیه ای در پی داشت که بسیار بیشتر از مطالب مرادیان بهت خوانندگان را در پی داشت.

این القاب که در سخنان مبسوط داود مرادیان جاری شده است با تندی بیشتری از سوی فرهادی پاسخ داده شده و چنان فریادی برآورده که انسان احساس می کند مرادیان او را وادار کرده است تا افکار درونی اش را بیرون بریزد.

به گزیده سخنان فرهادی توجه کنید تا صحت این موضوع آشکار شود:  
من از شما بیزارم / مرا منتسب به حکومتی می‌کنید که رسانه‌های تندرویش از هیچ تلاشی برای تخریب و حاشیه سازی و انگ زدن به من در سال‌های قبل فروگذار نکرده‌اند/ حکومتی که نظرم را به صراحت درباره مصائبی که همه این سال‌ها موجبش شده، گفته‌ام؛ نوشته‌ها و گفته‌هایم درباره تمام آنها موجود است/ از دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ تا فاجعه تلخ و نابخشودنی مسافران کشته شده هواپیمای اوکراینی/ از تبعیض‌های ظالمانه بر زنان و دختران تا بردن کشور به مسلخ کرونا/ بارها در فرودگاه پاسپورت من را جلب کرده‌اید و جلسات بازجویی گذاشته‌اید؟/ من نه هیچ‌گاه کوچک‌ترین قرابتی با منش و تفکر واپسگرای شما داشته‌ام و...

این سخنان فرهادی در حالی بر نوشتار وی جاری می شود که وی در یک بازی دوگانه در هر دو طرف بازی کرده است اگر نیاز بوده با بیگانگان نرد عشق و دوستی داشته و اگر در داخل نیاز داشته با زبان بدن و گفتار خود اینگونه نشان داده است که مورد حمایت نظام  سیاسی کشور است.

 وی در یک مصاحبه چنین می گوید: ایران کشوری سرکوب‌گر است که در آن شما آزادی برای سخن گفتن و بیان تفکرات‌تان ندارید/ به نظرم تندروها خیلی مشابه هستند، بدون توجه به کشور یا سیستم‌های سیاسی. البته که بودن جو بایدن کل دنیا را جای بهتری می‌کند.( خبر گزاری مهر/23 تیرماه 1400/ کد خبر : 5257430).

اما آن چیزی که قبول صداقت و صحت ادعای فرهادی را دشوار می کند این است که چگونه وی در کشوری که سرکوبگر است و آزادی بیان در آو وجود ندارد وی براحتی:
1- تمام مکنونات درونی خود را عصبی گونه و یا چهره ای کاپرایی بیرون می ریزد.

2- در کشوری سرکوبگر براحتی نظام سیاسی را به سرکوبگری متهم می کند اما در فرودگاه پاسپورتش را می گیرند و خودش را مورد باز جویی قرار می دهند لاکن باز هم ترددات وی در کشور براحتی صورت می گیرد و وی در مراسمات مختلف حضور دارد بدون اینکه مسئولیتی درباره سخنانش بر وی مترتب باشد.

لذا بنظر سخنان مرادیان را بیشتر وفق حق و حقیقت می بینم ولی فرهادی را بازیگری می دانم که بخوبی صحنه و هنر بازیگری اپوزیوسیونی را می شناسد و از آن بهره می برد اما انتظار هم ندارد که بقول مرادیان: نورافکنی بر سیستم حیات هنری او انداخته‌ شود و به همین خاطر وی عصبی گونه و تند پاسخ مرادیان را می دهد.

جالب اینجاست که تقریبا جوابی به مطالب مرادیان نمی دهد بلکه بنوعی تلاش برای تنش رسانه ای می کند تا مطالب مرادیان را با رزومه هنری و اسکار خود به گوشه رینگ ببرد و وی را وادار به تسلیم سازد.

باید او را کارگردانی دانست که بیشتر به جمهوری اسلامی نیاز دارد تا جمهوری اسلامی به او زیرا بخوبی می داند که تا زمانی غربی ها او را در فستیوال های خود شرکت خواهند داد که در ایران بتواند هویت کاریزمایی برای خود ساخته و آنرا حفظ کند در غیر اینصورت مانند بسیاری دیگر از هم مسلکانی چون محسن مخلباف و نوری زاده و.... فراموش شدن، سرنوشت محتوم او خواهد بود.  

رضا احمد زاده
کد مطلب : 305059