توصيه به ديگران
۰
شنبه ۸ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۹:۴۹
کیست این عبد صالح؟
آن حضرت، صابر، صالح، امين و كاظم لقب يافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به جهت كثرت زهد و عبادتش معروف به العبد الصالح و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به الكاظم(ع) گرديد.
کیست این عبد صالح؟
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز ابو الحسن موسى بن جعفر(ع)، امام هفتم از ائمه اثنى عشر عليهم السلام و نهمين معصوم از چهارده معصوم(س) است. آن حضرت در ابواء(منزلى ميان مكه و مدينه) در روز يكشنبه هفتم صفر سال ۱۲۸ يا ۱۲۹ ه.ق. متولد شد.

آن حضرت، صابر، صالح، امين و كاظم لقب يافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به جهت كثرت زهد و عبادتش معروف به العبد الصالح و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به الكاظم(ع) گرديد.

كنيه آن حضرت ابو ابراهيم بوده ولى به ابو على نيز معروف بوده ‏اند. مادر آن حضرت حميده كنيزى از اهل بربر(مغرب) يا از اهل اندلس (اسپانيا) بوده است و نام پدر اين بانو را «صاعد بربرى» گفته‏ اند. حميده به «حميدة البربرية» و «حميدة المصفاة» نيز معروف بوده است. برادران ديگر امام از اين بانو اسحاق و محمد ديباج بوده ‏اند.

امام موسى الكاظم(ع) هنوز كودك بود كه فقهاى مشهور مثل ابو حنيفه از او مسأله مى ‏پرسيدند و كسب علم مى‏ كردند. بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (۱۴۸ ه.ق.) در بيست سالگى به امامت رسيد و ۳۵ سال رهبرى و ولايت شيعيان را بر عهده داشت.

حضرت امام موسى كاظم(ع) عابدترين و زاهدترين، فقيه ترين، سخى ترين و كريمترين مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپيده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى كه وقت نماز صبح فرا مى رسيد، بعد از نماز شروع به دعا مى كرد و از ترس خدا آن چنان گريه مى كرد كه تمام محاسن شريفش به اشك آميخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پيرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند.
 
شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد : " او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت. اين جمله را زياد تکرار مي کرد: « اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب » 
(خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار )".
 
هراس حکومت هارون

از بارزترین نکات دردناک در زندگانی امام کاظم(ع)، زندانی شدنهای مکرر و طولانی آن حضرت در عصر هارون الرشید است.

امام کاظم(ع) در شرایط دشوار حکومت عباسیان می زیست که دستگیری و آزار هواداران اهل بیت(س)، سیاست رایج خلفا بود و طبیعی بودکه آن حضرت نیز، از سوی هارون الرشید، دچار زندان و شکنجه گردد.

به گواهی تاریخ، امام موسی بن جعفر(ع)، قربانی بیم و هراسی شد که هارون نسبت به از دست دادن حکومت خویش داشت، نیز قربانی سخن چینی ها و گزارشهای دروغ بدخواهان و متملقان گردید.

به نقل برخی مورخان، سبب آمدن موسی بن جعفر(ع) به بغداد، آن بود که هارون الرشید می خواست خلافت را برای پسرش «محمد امین » استوار سازد.

در سال 179 به حج رفت و به همه نواحی فرمان صادر کرد و به همه فقیهان،عالمان، قاریان و امیران دستور داد که در موسم حج در مکه حضور یابند و خود، راه مدینه را در پیش گرفت.

از جمله کسانی که نسبت به امام کاظم(ع)، سخن چینی می کرد، یحیی بن خالد (وزیرهارون) بود و این سعایت را از طریق جعفر بن محمد اشعث انجام می داد. به هارون گفت: من پیشتر از اخبار جعفر و مذهب او به تو می گفتم و نمی پذیرفتی، اینک این خبر را بشنو که:
هیچ مالی از هیچ جا به جعفر نمی رسد مگر آنکه خمس آن را برای موسی بن جعفر(ع)می فرستد.

هارون الرشید به سبب این گزارش، شبانه مامور فرستاد تا صحت گزارش را تحقیق کند. وقتی دروغ بودن آن آشکار شد، اطمینان هارون به امام زیادتر شد، ولی یحیی بن خالد پیوسته می کوشید تا پاپوشی برای امام درست کند و او را ساقط کند و ازاین رهگذر، ضربه اصلی را به امام کاظم(ع) بزند. امام، حتی از سعایت و سخن چینی بستگان خویش نیز در امان نبود. یکی از برادرانش (محمد بن جعفر که زیدی مذهب بود) روزی نزد هارون الرشید رفت و پس از سلام، گفت: فکر نمی کردم که روی زمین دوخلیفه باشد، تا آنکه برادرم موسی بن جعفر را دیدم، که به حضورش می آیند و به عنوان خلیفه بر او سلام می دهند.

بازخوانی چند مفهوم اخلاقی از زندگانی امام کاظم (ع)
 اهمیت صله رحم


امام کاظم (ع) اهتمام فراوانی به مسئله صله رحم داشتند. ایشان چون پدر بزرگوار خویش همواره نزدیکان خویش را حتی در بدترین شرایط گرامی می داشت و رعایت آن را به دیگران نیز توصیه می نمود.

امام صادق (ع) به سختی نفس می کشید و در بستر شهادت آرمیده بود. زهری به او خورانیده و حضرت را مسموم کرده بودند و امام لحظات واپسین عمر شریف خود را می گذراند. جمعی از یاران، بستگان و دوستان امام جمع بودند و همگان در فراق پیشوای دانشمند و فرزانه خود می گریستند.

امام به سختی به فرزند خود امام کاظم (ع) فرمود: به «حسن افطس» هفتاد دینار بدهید، به فلانی این مقدار و... سپس وصیت خود را به فرزند خود کرد. یکی از خدمتکاران امام به اسم «ساعد» با گریه به امام گفت: آیا به کسی پول می دهید که به روی شما شمشیر کشیده و قصد کشتن شما را داشت؟ امام چشمانش را به طرف او گردانید و فرمود: آیا دوست نداری من از کسانی باشم که پروردگار در مورد آنان می فرماید: «وَ الَّذین یَصِلُونَ ما أمَرَ اللّهُ بِهِ اَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»
«آنان [مؤمنان] کسانی هستند که پیوندهایی را که خداوند به آن امر کرده است برقرار می کنند و از پروردگارشان می ترسند و از سختی روز حساب بیم دارند». (رعد: 21).

آری ای ساعد! خداوند بهشت را آفرید و بوی آن را خوب و مطبوع گردانید. بوی دل انگیز بهشت که از فاصله دو هزار سال به مشام می رسد به مشام دو دسته نمی رسد: دسته ای که عاق پدر و مادر شده اند و دسته ای که صله رحم را قطع کرده اند.

در راه انجام وظیفه ی امر به معروف


روش تبلیغ و راه و رسم امر بمعروف و نهی از منکر امام (ع) شیوه مخصوص داشت که امکان نداشت نفس گرم و مسیحائی او بر قلب مستعدی دمیده گردد و او از گناه خود بر نگردد.

داستان زیر می تواند نمونه بارزی از این مقوله بشمار آید.
«بشر بن حارث حافی» از اهالی مرو بود و مدتی از عمرش را به گناهکاری و شهوات گذرانده بود.روزی حضرت موسی بن جعفر (ع) از کوچه ای که خانه «بشر» در آن بود عبور میفرمود، موقعی که به در خانه «بشر» رسید اتفاقا در باز شد و یکی از کنیزکان بشر از خانه بیرون آمد کنیز حضرت را شناخت و آن حضرت هم میدانست که این خانه ی بشر است از کنیز سئوال فرمود : آقای تو آزاد است یا بنده؟
پاسخ داد: آزاد است.فرمود: چنین می نماید که گفتی، زیرا اگر بنده بود به شرایط بندگی عمل میکرد و از آقای خود اطاعت می نمود.
حضرت این سخن را فرمود و راه خود را در پیش گرفت و رفت.کنیز به خانه برگشت و گفته امام را برای بشر بازگو کرد.سخن حضرت در نهاد وجود او طوفانی بر پا کرد و سخت منقلبش نمود. او با عجله ی تمام از جا برخاست و با پای برهنه از خانه بیرون دوید و خود را به امام رساند و با دست مبارک او توبه کرد و گناهان خود را ترک گفت و راه و رسم اطاعت و بندگی را پیش گرفت.چون موقعی که بحضور امام شرفیاب شد و توبه کرد پا برهنه بود به احترام حفظ آن لحظه ی سعادت بخش تا پایان عمر کفش نپوشید و همیشه با پای برهنه راه می رفت لذا معروف شد به بشرحافی: یعنی پابرهنه
چون امام راه و رسم تبلیغ را می دانست که با چه زبانی با فرد آلوده سخن گوید بشری که چندین سال با گناه و ناپاکی آلوده بود با یک جمله کوتاه او را متنبه ساخت و چنان منقلب نمود که از گذشته ی خود استغفار نمود و باقیمانده ی عمر خود را با پاکی و درستکاری سپری ساخت و یکی از مردان نامی و معروف تاریخ گردید بحدی که خطیب بغدادی در تاریخ خود از یکی از علمای آن عصر بنام ابراهیم حربی نقل میکند که او گوید «شهر بغداد عاقل تر و متین تر از بشر بن حارث را در خود نپرورانده است گوئی که در هر موی او عقل و تدبیری نهفته است»
کد مطلب : 97988