توصيه به ديگران
۰
سه شنبه ۱ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۵۶
ندا رسید که امشب شب جوانان است // شب بلند سرور همـه دل و جان است
طنین عشق به مافوق کهکشان می رفت // صدای شورِ بشر تا به لامکان می رفت // نفس نفس پر و بال فرشتگان می رفت // خبر به دست ملائک به آسمان می رفت // تمام عرش ز شوق شنیدش پا شد // خبر رسید به بالا..،حسین بابا شد
ندا رسید که امشب شب جوانان است // شب بلند سرور همـه دل و جان است
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تایخ و حماسه عصر امروز دهم شعبان المعظم مصادف است با سالروز ولادت اشبح الناس به پیامبر صلی الله و علیه و آله، حضرت علی اکبر علیه السلام.

ضمن تبریک این میلاد به حضرت بقیت الله العظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و نایب بر حقش و شما خوانندگان عزیز؛ اشعار زیر را تقدیم نگاه شما خوبان می نماییم:




#ولادت#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام


ندا رسید که امشب شب جوانان است
شب بلند سرور همـه دل و جان است

میان خانـه مـولا گلـی نـمـایـان شد
ز برکت قدمش عالمـی چـراغـان شد

دوبـاره جلـوه نموده جـمـال پیغمبر
به خلق و صورت و سیرت مثال پیغمبر

علی ست نام نکویش بُود علی اکبـر
عـلیِ اکبـر مـولا نگـو بگـو حـیـدر

شباهتی ست علی را به جده اش زهرا
شباهتش بشـود آشـکـار در صحـرا

ستاره ای شده پیدا در آسمان حسین
تمام هستیِ مولا، علی جوان حسین

عمو حسن عمو عباس بیـقـرار توأند
هـزار شاخه گل یـاس بیـقـرار توأند

تـو یاس مـادری و فـاتح دل پدرت
خدا کـشیـد تو را از شمـائـل پدرت

به گرد توست چو پروانه عمه ات زینب
به یاد مادر خود بوسه می زند بر لب

به روی دست تو را ناز میدهد همچين
ز عمه دل تو ربودی چه چیز بهتر ازاین

تو را کشید در آغوش مثل یک قفسی
تو را گرفت و گمانم نمیدهد به کسی

حسین دوم دنیـا تـویـی علی اکبـر
عصـای پـیـری مولا تویی علی اکبـر

به روز کرب و بـلا تکـیـه گـاه بابایی
تو هم شبـیـه عمویت سپــاه بابایی

موذنی تـو به روز دهم به کرب و بـلا
اذان بگو تـو بـرای اهـالــی دنـیــا

بگو خدای ، بزرگ است و بعـدِ الاّ الله
ببر تـو نـام رسـول و علـی ولـی الله

به گوش های کر خلق این خبر برسان
علی ولی خدا هست و مـرد با ایمان






#ولادت#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام




طنین عشق به مافوق کهکشان می رفت
صدای شورِ بشر تا به لامکان می رفت
نفس نفس پر و بال فرشتگان می رفت
خبر به دست ملائک به آسمان می رفت

تمام عرش ز شوق شنیدش پا شد
خبر رسید به بالا..،حسین بابا شد

به رودخانه تمنای وصل دریا داد
به جبرئیل کمی فرصت تماشا داد
به دست مریم اربابمان،مسیحا داد
خدا ودیعه ی خود را به ام لیلا داد

عروس فاطمه با یک ‌گُلَش بهار آورد
برای دلبر کُون و مکان نگار آورد

گلاب های جهان مست عطر شب‌بویند
هزار شانه‌به‌سر لابه‌لای گیسویند
تمام بیشه به دنبال ناز آهویند
به شیرزاده به غیر از علی چه می گویند؟!

حسین در بغل خویش لای‌لایش کرد
برای بار نخستین علی صدایش کرد

ستاره تا که نگاهی به قرص ماه انداخت
نماز بندگی عرش را به راه انداخت
هزار یوسف دلداده را به چاه انداخت
تمام آینه ها را به اشتباه انداخت

دو تیغ ابروی اکبر به مرتضی رفته
چِقَدر خُلقاً و خَلقاً به مصطفی رفته

خبر دهید به خُم ها شراب ناب آمد
به چشمه‌سار بگوئید روح آب آمد
به گوش شب برسانید آفتاب آمد
کریم زاده ای از نسل بوتراب آمد

نبی که نیست ولیکن نبوتش علنی است
اصول تربیت او حسینی و حسنی است

از آن زمان که گِلم را به عشق اَفشُردند
مرا به دست کسی غیر یار نسپردند
تمام شهر ز خوانش طعام می بُردند
هزار جُون سر سفره اش نمک خوردند

فقیرهای درش گرم سروری هستند
غلام های حسین از دم اکبری هستند

به آفتاب بگو خلوتی اجاره کند
به ذره گر نظر لطف،ماه‌پاره کند
اگر به خاک سر کوی خود اشاره کند
به آسمان رود و عرش را نظاره کند

هنوز برکه ی ما عکس ماه را دارد
گدای پشت درش حکم شاه را دارد

شکوه کوه حرا شانه های شهزاده
عبای سبز محمد عبای شهزاده
قیامتی است نماز عشای شهزاده
بلال ها همه مات صدای شهزاده

علی به کنگره ی شهر تا اذان می گفت
حسینِ فاطمه در هر فراز..،جان می گفت

نسیم با سر زلفش همیشه درگیر است
غلاف آهنی اش جایگاه شمشیر است
لب تشهدی اش پرتگاه تکبیر است
درست مثل اباالفضل این پسر،شیر است

همیشه شانه به شانه کنار عباس است
به نام حضرت زهرا چقدر حساس است

عقاب از نفس کرکسی نمی ترسد
و باغ یاس ز خار و خَسی نمی ترسد
رقیه در بغلش از کسی نمی ترسد
ز درد و غصه و دلواپسی نمی ترسد

رشید اهل حرم،رهبر سپاه حسین
پناه فاطمیات است جان‌پناه حسین

بنا بر این شده مثل عمو علم بزند
تمام لشکر کفار را بهم بزند
و قبل از آنکه دمِ رفتن از حرم بزند
کمی برای پدر جانِ خود قدم بزند

چِقَدر با قد و بالاش عشق می کرده
حسین وقت تماشاش عشق می کرده

مخدّرات برایش نقاب آوردند
برای نور جبینش حجاب آوردند
حنای سرخ به قصد خضاب آوردند
برای باز شکاری عقاب آوردند

تمام خیمه در این لحظه اضطراب گرفت
پدر برای علی‌اکبرش رکاب گرفت

دلاورانه به کشتار خصم تیغ گشود
به ضربه ای سر و دست از عدوی پست ربود
به کوری همه ی آن حرامیان حسود
حسین با رجز او به وجد آمده بود

شبیه صاعقه بر فرق کفر می بارد
علی علیِ علی‌اکبر آفرین دارد

چه می شود که کسی ناگهان کمین بخورد
چه می شود که پری تیرِ سهمگین بخورد
چه می شود اگر ابروی ماه چین بخورد
خدا نیاورد این مصطفی زمین بخورد...

قد بزرگ عشیره دم حرم تا شد
خبر رسید که شهزاده ارباًاربا شد

لهوفِ ماه گرفتار پنجه ی شب شد
ورق ورق همه ی دشت از او لبالب شد
رشید خیمه لگدمال سم مرکب شد
چگونه پیکر او در عبا مرتب شد؟!

نپرس اینکه چه آمد به روز اکبر او
هنوز مثل معماست شکل پیکر او

#بردیا_محمدی







#ولادت#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام



در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بی‌جهت نیست که اسمش علی اکبر شده است

چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست

حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بوده‌ست مگر یا لیلا؟

با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چقدر تازه مسلمان دارد

ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
«پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست»

سنگ در دستش از اعجاز قمر می‌گردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد

جان علی، جسم نبی، جلوۀ کوثر بوده
سرّ لولاک، از اول علی اکبر بوده

هر زمان عطر حضورش به هوا برمی‌خواست
نفس پنج تن آل عبا برمی‌خواست

ذاتش آیینه در آیینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته...

بی‌نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به اباالفضل قسم قامت او دیدنی است

چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجۀ شیراز نوشت:

«شاه شمشادقدان، خسرو شیرین‌دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان»

زلفش آن‌روز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر مؤذن‌زاده

کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنۀ صوت اذان علی اکبر شده بود

أشهدُ أنّ... به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت

جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است

باد آورده به همراه، شمیم #صلوات
می‌وزد بر سر کوی تو نسیم صلوات

ابر رحمت تویی و تشنۀ الطافِ تو دشت
مشک از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت

کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات..
 
✍ مسعود یوسف پور







#ولادت#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام



بلند مرتبه بود و بلند بالا بود
امامزاده ی آقا چقدر آقا بود

کدام واژه تواناست وصف دریا را
که آنچه بود به اکبر شبیه ، دریا بود

پیمبر است ؟ نه. آیا امام ؟نه ، هردو
که نیم حیدر و یک نیمه نیز طاها بود

همیشه بر سر دیدار او جدل می شد
برای دیدن رویش همیشه غوغا بود

علیّ اکبر لیلاست این ، که مجنون هم
برای دیدن او در صف تماشا بود

علیّ اکبر زهراست این که یوسف هم
به عشق نوکریش خسته از زلیخا بود

برای بردن نامش وضو بگیر ای شعر
قلم بایست که وصفش نه حدّ املا بود

برای گفتن أن علی ولی الله
بگو کدام مؤذّن چنین توانا بود

عصای دست حسین است این پسر اما
شکسته دیدمش آنجا که عشق تنها  بود

کدام گرگ ؟ چگونه درید یوسف را ؟
که تکّه تکّه ی او در تمام صحرا بود

حسین بود و عبایی پُر از علی اکبر
حسین بود و عصایی که إرباً إربا بود

#محسن_ناصحی







#ولادت_حضرت_علی‌اکبر_علیه‌السلام

 

دریا شُدی حسین گُوهَر در بیاوَرَد
طوبیٰ شدی که عشق ثَمَر در بیاوَرَد
از آسمانِ حُسن ، قمر در بیاوَرَد
وقتی زِ رازِ چشم تو سر در بیاوَرَد

امشب پدر کنارِ تو پَر در بیاوَرَد


سر تا به پا حسن شده ، پا تا به سر حُسین
از هر طرف پیمبری از هر نظر حسُین
با برگ و بار و رویِ تو شد باروَر حُسین
شیرین‌تر از عسل شده‌ای تا مگر حُسین

با بوسه از لبِ تو شکر در بیاوَرَد


جبریل آمده به سلامِ شما رِسَد
شاید به فیضِ حَضِ کلامِ شما رِسَد
جایی نداشت تا سرِ بامِ شما رِسَد
خواهد اگر به پایِ غلامِ شما رِسَد

باید که چند بالِ دگر در بیاوَرَد


محرابِ اَبروانِ تو شد قتلگاهِ ما
شد مُشتَبه زِ قبله به میخانه راهِ ما
ای بهتر از هزار یقین اشتباهِ ما
در دستِ چشمِ توست تمامِ صَلاحِ ما

تا جانِ ما به نیم‌نظر در بیاوَرَد


پیغمبرانه خَلقاً و خُلقاً فقط تویی
اعجازِ بیت‌های مُطَنطَن فقط تویی
طوفانِ تند بادِ تَهَمتَن فقط تویی
کابوسِ سختِ زَهره‌یِ دشمن فقط تویی

تیغت کجاست تا که جگر در بیاوَرَد


تفریح میکنی به همین تار‌ و مار‌ها
بگذار تا کمی بنشیند غُبار‌ها
تا بنگرم که پُر شده خاک از مزارها
پیچیده است ناله‌ی‌ شان اَلفَرار‌ها

حیدر رسیده است پدر در بیاوَرَد


ای در سُرادِقاتِ الٰهی مَحافِلَت
سجّاده‌یِ حسین شکوهِ نوافِلَت
ای جلوه‌یِ جمالی‌اش اخلاقِ کامِلَت
ای جذبه‌یِ جلالِ خدا در حَمایِلَت

از ما نگاه توست که زَر در بیاوَرَد


از پُشتِ در ببین که گدا سر به شانه است
از پُشتِ در ببین که بهانه اِعانه است
از پشتِ در ببین که گدایی بهانه است
در غیبتِ پدر پسر آقایِ خانه است

ارباب دستِ معجزه‌ گر در بیاوَرَد
 

عرشی شدیم با نفسِ جاودانه‌ات
با بویِ سیبِ زمزمه‌هایِ شبانه‌ات
از اشک‌هایِ نیمه شبِ عاشقانه‌ات
تو در دعا و دامنِ تو بینِ خانه‌ات

صدها شکوفه وقتِ سحر در بیاوَرَد


ما را که کُشته کربُبَلایت هنوز هم
ما را به خون نشانده صدایَت هنوز هم
پایینِ پا فقط شده جایَت هنوز هم
ارباب زاده‌ای و گدایَت هنوز هم
 
سر را گرفته است که بر در بیاوَرَد

حسن لطفی
کد مطلب : 333590