توصيه به ديگران
۰
چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۲۳:۴۹
ستاره خاک نشینِ درِ سرای علی ست // ستاره هیچ، که عالم به زیر پای علی ست
وَ هُوَ الا مامُ الرَبّانى، وَ الْهَیْكَلُ النُّورانى، قُطْبُ الاقْطابِ، وَ سُلالَةُ الاْ طْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الامامَةِ.
ستاره خاک نشینِ درِ سرای علی ست // ستاره هیچ، که عالم به زیر پای علی ست
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز امشب شب ولادت مولا و آقایی است که دردانه آفرینش هستی صدیقه طاهره سلام الله علیها در خصوصش چنین فرموده است که:

وَ هُوَ الا مامُ الرَبّانى، وَ الْهَیْكَلُ النُّورانى، قُطْبُ الاقْطابِ، وَ سُلالَةُ الاْ طْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الامامَةِ.

او پیشوائى الهى و ربّانى است
تجسّم نور و روشنائى است
مركز توجّه تمامى موجودات و عارفان است
فرزندى پاك از خانواده پاكان مى‌باشد
گوینده‌اى حقّگو و هدایتگر است
او مركز و محور امامت و رهبریّت است.


#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام


از ابتدای سخن انتهاش معلوم است
هر آنکه گفت از ایشان بهاش معلوم است

رسیده ام به خدا چون رسیده ام به علی
که ارتباط علی با خداش معلوم است

پیمبرم شب معراج با تعجب دید
به جای جای جنان ردپاش معلوم است

میان جنگ نگاهش تن عدو لرزاند
هراس دشمن او در صداش معلوم است

چنان برای حضورش دونیم شد کعبه
هنوز هم که هنوز است جاش معلوم است

همان قَدَر که حرامیِ منکرش معلوم
حلال زادگی شیعه هاش معلوم است

نه اینکه چند مسیحی شدند دلداده اش
خود مسیح شده مبتلاش معلوم است

چه احتیاج به تخت و چه احتیاج به تاج
غلام‌حضرت حیدر بهاش معلوم است

#شهریار_سنجری




#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام


نه مراست قدرت آن که دم زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی

شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی ز بیان حال تو یا علی

نبرد به وصف تو ره کسی مگر از مقال تو یا علی

هله ای تجلی عارفان تو چه مطلعی تو چه منظری
هله ای موله عاشقان تو چه شاهدی تو چه دلبری

که ندیده ام به دو دیده ام چو تو گوهری چو تو جوهری
چه در انبیاء چه در اولیاء نه تو را عدیلی و همسری

به کدام کس مثلت زنم که بود مثال تو یا علی

توئی آن که غیر وجود خود به شهود و غیب ندیده ای
همه دیده ای نه چنین بود شه من تو دیده دیده ای

فقرات نفس شکسته ای سبحات وهم دریده ای
ز حدود فصل گذشته ای به صعود وصل رسیده ای

ز فنای ذات به ذات حق بود اتصال تو یا علی

چو عقول و افئده را نشد ملکوت سر تو منکشف
ز بیان وصف تو هر کسی رقم گمان زده مختلف

همه گفته اند و نگفته شد ز کتاب فضل تو یک الف
فُصحای دهر به عجز خود ز ادای وصف تو معترف

بُلغای عصر به نطق خود شده اند لال تو یا علی

توئی آن که در همه آیتی نگری به چشم خدای بین
توئی آن که از کشف الغطا نشود تو را زیاده یقین

شده از وجود مقدّست همه سِرِّ کَنز خفا مبین
زچه رو دم از انا ربکم نزنی بزن به دلیل این

که به نور حق شده منتهی شرف کمال تو یا علی

توئی آن که مستی ما خلق شده بر عطای تو مستدل
ز محیط جود تو منتشر قطرات جان رشحات دل

به دل تو چون دل عالمی، دل عالمی شده متصل
نه همین منم ز تو مشتعل، نه همین منم به تو مشتغل

دل هر که می نگرم در او، بود اشتعال تو یا علی

به می خم تو سرشته شد گل کاس جان سبو کشان
ز رحیق جام تو سر گران سر سر خوشان دل بیهشان

به پیاله دل عارفان شده ترک چشم تو می فشان
نه منم ز باده عشق تو هله مست و بیدل و بی نشان

همه کس چشیده به قدر خود ز می زلال تو یا علی

توئی آن که سدره منتهی بودت بلندی آشیان
رسد استغاثه قدسیان به درت ز لانه بی نشان

به مکان نیایی و جلوه ات به مکان ز مشرق لا مکان
چو به اوج خود رسیده ای ز علوّ قدر و سُمُوشان

همه هفت کرسی و نه طبق شده پایمال تو یا علی

نه همین بس است که گویمت به وجود جود مُکرّمی
نه همین بس است که خوانمت به ظهور فیض مُقدّمی

تو منزهی ز ثنای من که در اوج قدس قدم نهی
به کمال خویش معرفی به جلال خویش مسلمی

نه مراست قدرت آن که دم زنم از جلال تو یا علی

توئی آن که میم مشیتت زده نقش صورت کاف و نون
فلک و زمین به اراده ات شده بی سکون شده با سکون

به کتاب علم تو مندرج بود آن چه کانَ و ما یکون
توئی آن مصور ما خلق که من الظواهر و البطون

بود این عوالم کن فکان، اثر فعال تو یا علی

تو همان درخت حقیقتی که در این حدیقه دنیوی
ز فروغ نور تو مشتعل شده نار نخله موسوی

انا ربکم تو زنی و بس به لسان تازی و پهلوی
ز تو در لسان موحدین بود این ترانه معنوی

که انا الحق است به حقِّ حق ثمر نهال تو یا علی

توئی آن تجلی ذوالمنن که فروغ عالم و آدمی
ز بروز جلوه ما خَلَق به مقام و رتبه مُقدّمی

هله ای مشیت ذات حق که به ذات خویش مسلمی
به جلال خویش مجلّلی ز نوال خویش منعمی

همه گنج ذات مقدست شده ملک و مال تو یا علی

تو چه بنده ای که خدائیت ز خداست منصب و مرتبت؟
رسدت ز مایه بندگی که رسی به پایه سلطنت

احدی نیافت ز اولیاء چو تو این شرافت و منزلت
همه خاندان تو در صفت چو تواند مشرق معرفت

شده ختم دوره ی علم و دین به کمال آل تو یا علی

تو همان ملیک مهیمنی که بهشت و جنت و نه فلک
شده ذکر نام مقدست همه ورد اَلسنه ملک

پی جستجوی تو سالکان به طریقت آمده یک به یک
به خدا که احمد مصطفی به فلک قدم نزد از سمک

مگر آن که داشت در این سفر طلب وصال تو یا علی

توئی آن که تکیه سلطنت زده ای به تخت موبدی
به فراز فرق مبارکت شده نصب تاج مخلدی

ز شکوه شان تو بر ملا جلوات عز ممجدی
متصرف آمده در یدت ملکوت دولت سرمدی

تو نه آن شهی که ز سلطنت بود اعتزال تو یا علی

توئی آن که ذات کسی قرین نشده است با احدیتت
توئی آن که بر احدیتت شده مستند صمدیتت

نرسیده فردی و جوهری به مقام منفردیتت
نشناخت غیر تو هیچ کس ازلیتت ابدیتت

تو چه مبدای که خبر نشد کسی از مآل تو یا علی

تو که از علایق جان و تن به کمال قدس مجردی
تو که بر سرائر معرفت به جمال اُنس مخلدی

تو که فانی از خود و متّصف به صفات ذات محمدی
به شئون فانی این جهان نه معطلی نه مقیدی

بود این ریاست دنیوی غم و ابتهال تو یا علی

تو همان تجلی ایزدی که فراز عرشی و لا مکان
دهد آن فواد و لسان تو ز فروغ لوح و قلم نشان

خبری ز گردش چشم تو حرکات گردش آسمان
تو که رد شمس کنی عیان به یکی اشاره ابروان

دو مسخر آمده مهر و مه هله بر هلال تو یا علی

هله ای موحد ذات حق که به ذات معنی وحدتی
هله ای ظهور صفات حق که جهان فیضی و رحمتی

به تو گشت خلقت کن فکان که ظهور نور مشیتی
چو تو در مداین علم حق ز شرف مدینه حکمتی




#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام


ستاره خاک نشینِ درِ سرای علی ست
ستاره هیچ، که عالم به زیر پای علی ست

ملائکه همه انگشت بر دهان دارند
در آن زمان که صدای خدا صدای علی ست

قنوت نافله هایش ستون عرش خداست
که عرش محو تمنای ربنای علی ست

عدالتی که پس از او به زیر خاک افتاد
به دست صاحب الامر ست، او به جای علی ست

تمام آن چه که آورده حضرت احمد
فقط به نام علی و فقط برای علی ست

خدا به وقت شهادت حرم برایش ساخت
تمام خاک نجف، خاک کربلای علی ست

علیِّ عالی اعلاست حضرت حیدر
بهشت گوشه ای از صحن با صفای علی ست

قسم به حق که خدا خون بهای کرب و بلاست
امام کرب و بلا، خون و خون بهای علی ست

اَلا محب علی پیرو ولایت باش
که پای رهبرمان روی جای پای علی ست

تمام قافیه هایم فدای نامش باد
که بیت آخر این شعر، ابتدای علی ست

 (اسیر) هر چه که گفتی اگر چه تکراری ست
تمام، ذره ای از قوس حرف یای علی ست

حمید رمی




#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام


برای طوف نجف واژه ها قطار شدند
به یمن مدح علی ،جمله رستگار شدند

حدیث منزلت بوتراب را گفتند
به سوی خانه خورشید رهسپار شدند

به صفحه صفحه نهج البلاغه بوسه زدند
شدند درّنجف،جمله ای قصار شدند

زلال می گذرد خطبه ی  تطنجیه اش
سروده ی لب میثم به روی دار شدند

چه عاشقانه میان حریر سبز غزل
برای هدیه به حوریه اش نثار شدند

رجز شدند و زره پوش یاعلی گفتند
برادر دم یاهوی ذوالفقار شدند

برای سجده به او قبله بی قرار شود
اگر که گوشه ای از فضلش آشکار شود

بهشت حجره ای از روضه ی منور اوست
سریر عرش خدا بارگاه دیگر اوست

سلوک نوری خورشید در مدار علی است
غبار راهِ قدم های ذره پرور اوست

به وصله های عبایش دخیل می بندد
فلک که خادم حلقه به گوش قنبر اوست

نسیم صبح نجف که جهان به او زنده است
شمیم روح.فزای تن معطر اوست

همان کسی که پیمبر به آیه آیه خویش
به افتخار بگوید علی برادر اوست

کسی که صورت ملکیه ی خداوند است
ملیکه ی همه کائنات همسر اوست

ترنم لب ساقی است دم به دم زهرا
رواق قلب علی بارگاه کوثر اوست

علی همان که به اشراق عرش تابیده است
وجود او سند مستدلّ توحید است

علی که آیه ی قهر است برق شمشیرش
علی که سوره ی حشر است صور تکبیرش

دل تمامی ما قلعه ای که او بی جنگ
به غمزه ی نگهی کرده است تسخیرش

علی که آیه ی نور است خط به خط وصفش
علی که نقطه با بوده است تفسیرش

علی که نسخه ی لاهوت نام دیگر اوست
منزه است از آن که کنیم تعبیرش

همان که آینه ها میشوند دلتنگش
میان قاب دل فاطمه است تصویرش

چه کرده از دل فولاد تاک می روید
وجود آهن بی جان شده نمک گیرش

علی علی غزل دانه های تسبیح است
زیارت نجفش حاجت مفاتیح است

شبیه ذات خدا آفریده شد ذاتش
عروج کرده نبی تا کند ملاقاتش

میان خلق خدا آن کسی پیمبر شد
که بوده نادعلی نغمه ی مناجاتش

کسی که هم سخنش بود،شد کلیم الله
کسی که بود نجف سرزمین میقاتش


خراب کوثر او سلسبیل و تسنیم اند
فرشته ها همه مخمور در خراباتش

تبسمش غزل آفرینش نور است
علی است نور خدا،فاطمه است مشکاتش

نزول وحی خدا رشحه ای ز نور علی است
که مدح کرده علی را تمام آیاتش

شده است مرکب طفلی یتیم در بازی
کسی که می گذرد فوق عرش اوقاتش

شناسنامه ی او روح قل هو الله است
به غیر راه علی هر چه هست بیراهه است

می طهور ضریحش شده به جان جاری
علی علی شده در باده اذان جاری

دلیل مستی ما از حلالزادگی است
علی علی شده در شیر مادران جاری

نجات بخش تمامی انبیا او بود
شبیه کشتی نوح است در زمان جاری

همیشه نغمه یا لا اله الا هو
کنار نام علی بوده بر زبان جاری

خروش کرده دم لافتای روح الامین
شده است در نفس هفت آسمان جاری

همیشه عطر علی جاری است در تاریخ
زلال فضل علی هست همچنان جاری

حدیث غربت اورا یتیم ها خواندند
شده است در غزل مادری جوان جاری

طناب در وسط کوچه شرمسارش کرد
شکست قامت حوریه،داغدارش کرد

محسن حنیفی



#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام


عشق و شور و شوق اگر در آستین داریم شُکر
حال اگر با های و هویی آتشین داریم شُکر
قبله‌ای عین‌ُالیقین حقُ‌الیقین داریم شُکر
در نجف هفت آسمان را در زمین داریم شُکر

از دو عالم ما همین تنها همین داریم شُکر
از دو عالم  یک امیرالمؤمنین داریم شُکر


ماهِ نو با یادِ تیغِ آبدارش کج شده
آسمان اصلا به عشقِ ذوالفقارش کج شده
و زمین در زیر پایِ شهریارش کج شده
آنقدر سنگین شده که در مدارش کج شده

از کجیِ ابرویش محرابِ دین داریم شُکر
هرچه داریم از امیرالمؤمنین داریم شُکر


قبل از اینها که فقط تنها خدا بود و خدا
قبل‌تر - از قبل از اینها - مرتضا بود و خدا
گفت در معراج دیدم هرکجا بود و خدا
هرکجا رفتم علی در انتها بود و خدا

نَفسِ احمد نَفسِ زهرا را یقین داریم شُکر
یک نَفَس گوییم امیرالمؤمنین داریم شُکر


عقل حیران است مدحش را شجاعت خوانده است
عشق در بُهت است و وصفش را قیامت خوانده است
پیشِ او جبریل عمری درسِ حیرت خوانده است
با علی گویا خدا عقدِ اُخوت خوانده است

نقشِ  ایوانِ طلا را بر نگین داریم شُکر
ذکر مولانا امیرالمؤمنین داریم شُکر


در دل آتش زده شوقش نهان داریم ما
در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما*
بر سر این سفره تنها ، آب و نان داریم ما
ما علی داریم و دیگر هیچ ، آن داریم ما

از پدر نان حلالی دلنشین داریم شُکر
آی مردم ما امیرالمؤمنین  داریم شُکر


رمزِ اَنزَلنا علی و سِرِّ اَرسلنا علی
کعبه‌ی احمد علی و قبله‌ی زهرا علی
باعلی رفته است تا حق هرکه رفته تا علی
لا هوَ الا هوَ یا لاعلی الاعلی

از میان خوبرویان دست چین داریم شُکر
یازده نور از امیرالمؤمنین داریم شُکر


ذوالفقارِ خم ببین ، سر پشت سر انداخته
صد سپاه اینجا سر و تیغ و سپر انداخته
آنقدر از جنگویان  آنقدر انداخته
باز عزرائیل را در دردسر انداخته

مدح او را بِینِ میدان بیش از این داریم شُکر
مرد مردان و امیرالمؤمنین داریم شُکر


هرکه صید چشم او شد تیر می‌خواهد چکار
کشته‌ی عشق علی شمشیر می‌خواهد چکار
حق بده دیوانه‌اش زنجیر می‌خواهد چکار
با مریض او بگو تدبیر می‌خواهد چکار

نسخه‌ای از دست جبریل امین داریم شُکر
بینِ غمها یاامیرالمؤمنین داریم شُکر


حال ما وقتی گرفته یک زیارت کافی است
مستِ ایوان نجف را یک اشارت کافی است
برگ کاهیم و فقط یک لحظه غارت کافی است
از خوشی‌ها گوشه‌ی دنج اسارت کافی است

حسرت خاک حرم را بر جبین داریم شُکر
چشم بر لطفِ امیرالمؤمنین داریم شُکر


با جزامی‌ها نشست و پیششان خرما گذاشت
لقمه‌ها را دردهانِ مردِ نابینا گذاشت
ظرف شیری را به دست کودکی تنها گذاشت
مرکب طفلان شد و بر روی دنیا پا گذاشت

 دست اگر خالی  ولی حبل‌ُالمَتین داریم شُکر
ما کرم را از  امیرالمؤمنین داریم شُکر


اینکه شبها می‌برد بر دوش ، خرما را علیست
اینکه دارد می‌کشد غمهای زهرا را علیست
آنکه با خود می‌برد اندوهِ دنیا را علیست
آنکه روشن می‌کند تکلیفِ فردا را علیست

مردمی دلداده در این سرزمین داریم شُکر
کهنه عهدی با امیرالمؤمنین داریم شُکر


شیعه یعنی ذوالفقار و راه حیدر مانده است
شیعه یعنی که علی آنسوی معبر مانده است
شیعه یعنی فتح ما یعنی که خیبر مانده است
شیعه یعنی جای پای مالک اشتر مانده است

پیش رو  مردی از آفاق یقین داریم شکر
شُکر فرزند امیرالمؤمنین داریم شُکر

*صائب‌تبریزی

حسن لطفی
کد مطلب : 294406