شکل گيري و گسترش نهضت اسلامي و هماهنگي قيام هاي مردمي به رهبري امام خميني و برگزاري مراسم چهلم هاي شهدا در شهرهاي مختلف و کشتار ۱۷ شهريور و اعتصاب کارکنان شرکت ملي نفت، کنترل امنيت کشور را از دست نيروهاي رژيم و حتي حکومت نظامي خارج نموده و موجب شد که در زمان کوتاهي، پايه هاي اقتدار رژيم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهي سست شده و منجر به فرار شاه گردد.
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه
عصر امروز ، شاه پس از عدم موفقيت دولت نظامي ازهاري در برقراري نظم و آرامش و رفع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، به رهبران جبهه ملي روي آورد. پس از ناکامي جمشيد آموزگار، جعفر شريف امامي و ازهاري در مهار کردن امواج خشم و نفرت عمومي مردم در جريان نهضت اسلامي، شاه آخرين تير خود را رها کرد و سعي کرد با انتخاب يکي از اعضاي جبهه ملي که به ظاهر از مخالفان شاه باشد، خشم مردم را فرو نشاند.
به همين جهت شاپور بختيار به شرط گرفتن اختيارات کامل و خروج شاه از کشور بعد از راي اعتماد مجلسين به دولت، نخست وزيري را پذيرفت. سرانجام در روز ۲۶ دي ۱۳۵۷، شاه پس از سالها ظلم و جنايت در حق مردم مسلمان ايران، به همراه همسرش، ايران را به سمت مصر ترک کرد، در حاليکه حتي نزديک ترين حاميان و اربابانش هم از پذيرفتن او امتناع کردند.
پس از فرار شاه، ملت با آمدن به خيابان ها و اظهار شادماني و پخش گل و شيريني، اين پيروزي بزرگ را جشن گرفتند و اين زماني بود که رژيم پهلوي پس از ۵۰ سال حکومت استبدادي، روزهاي پاياني عمر خود را سپري مي کرد؛ چنانکه در کمتر از يک ماه پس از فرار شاه، طومار عمر ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهي ايران در هم پيچيده شد.
محمدرضا پهلوي که از ۲۶ دي ۱۳۵۷ در بحبوحه انقلاب اسلامي از ايران گريخته بود تا ۵ مرداد ۱۳۵۹ و زمانی که در قاهره درگذشت، در سرگرداني و آوارگي بود. او در اولين مرحله از سفر بدون بازگشت خود وارد آسوان مصر شد و به هنگام ورود به مصر مورد استقبال رسمي سادات رئيس جمهور اين كشور قرار گرفت. وی سپس در دوم بهمن ۱۳۵۷ با بدرقه رسمي سادات، مصر را به قصد مراكش ترك كرد. ملك حسن، شاه و همراهانش را به مدت ۶۷ روز در كاخ «جنانالكبير» در حومه پايتخت مستقر نمود.
دولت مراكش مايل نبود اقامت شاه در این کشور طولاني شود. شاه تمایل داشت رهسپار آمريكا شود اما مقامات آمريكایی به دليل بحران سياسي در روابط تهران و واشنگتن، مايل به پذيرائي از وي نبودند. اردشير زاهدي از جمله كساني بود كه در آن روزها دائماً در تلاش براي يافتن جائي جهت اقامت شاه بود. او كه در «سنموريتس» سوئيس و همچنين در كنار درياچه ژنو، دو خانه ويلایی داشت تصميم گرفته بود شاه را به آنجا انتقال دهد اما دولتمردان سوئيس مايل نبودند روابطشان با دولت جديد ايران به خطر بيفتد.
شاه در شرایطی كه نتوانسته بود كشوري را به عنوان پناهگاه بيابد، به پيشنهاد مشترك راكفلر و كيسينجر مجبور شد به کشور باهاما در آمريكاي مركزي برود. اين سفر با هواپيماي اختصاصي شاه حسن مراكشي صورت گرفت. دو هواپيما صبح روز ۱۰ فروردين ۱۳۵۸ فرودگاه رباط را به مقصد جزاير باهاما ترك كرد.
در فرودگاه باهاما هيچ يك از مقامات دولتي براي پذيرائي از شاه حضور نيافتند و شاه و همراهان توسط «رابرت آرمائو» عضو ارشد «سيا» به مقصد از پيش برنامهريزي شده هدايت شدند. شاه، همسرش و يك پيشخدمت به يكي از جزاير و بقيه همراهان به جزيره ديگر برده شدند.
به شاه و فرح اجازه خروج از جزيره داده نشد. شاه ۷۰ روز در اين جزيره به سر برد. انتشار خبرهاي مربوط به برقراري نظام جمهوري اسلامي در ۱۲ فروردين ۱۳۵۸، اعدام هويدا و امراي ارتش شاه در ايران، تعقيب بينالمللي شاه و تشديد بيسابقه مراقبتهاي امنيتي براي حفظ جان شاه و ممانعت از ربوده شدن وي، بدترين خبرها و رويدادهایی بود كه شاه طي ۷ هفته اقامت خود در باهاما با آنها مواجه شده بود.
علاوه بر اين، در همين مجمعالجزاير بود كه شاه توسط پزشكان اعزامي از فرانسه، از بيماران سرطان لنفاويش مطلع شد.
شاه و سایر همراهان وی باقيمانده همراهان روز ۲۰ خرداد ۱۳۵۸ با يك هواپيماي كرايهاي از باهاما راهي مكزيك شدند و در يك خانه ويلایی كه قبلاً براي اقامت آنان در نظر گرفته شده بود، مستقر شدند. در حالی که گفته ميشود وزارت خارجه مكزيك مايل به ورود شاه نبود اما «خوزه لوپز پورتيلو» رئيسجمهور آن كشور تحت فشار آمريكا مجبور شده بود، وي را در حومه مكزيكوسيتي براي مدتي اقامت دهد.
شاه و همراهان وي مدت چهار ماه در اين اقامتگاه ماندند. چهار هفته پس از ورود شاه به مكزيك بيماري وي تشديد شد. او يك تومور سرطاني بدخيم در ناحيه گردن داشت و از يرقان شديد نيز رنج ميبرد. پس از ۴ ماه اقامت در مكزيك وي مطلع شد كه دولت كارتر با سفر او به آمريكا صرفاً با هدف معالجه بيماريش موافقت كرده است.
وی سپس در ۳۰ مهر، مكزيكوسيتي را به مقصد بيمارستان نيويورك ترك كرد و به مدت ۵۴ روز در آنجا بستري شد در اين مدت دو بار تحت عمل جراحي طحال و كيسه صفرا قرار گرفت.
كمتر از دو هفته پس از ورود شاه به اين بيمارستان، سفارت آمريكا در تهران به تصرف دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در آمد و اين امر بيش از پيش كارتر را به صحت ديدگاههايش كه مايل نبود شاه به آمريكا بيايد، متقاعد كرد. خشم ضد آمريكایی مردم ايران و اصرار آنان براي تحويل گرفتن شاه، از تلويزيون اتاق بيمارستان نيويورك از جمله مهمترين نگرانيهاي شاه بود.
علاوه بر اين خبر آزاردهنده ديگر اين بود كه به شاه اطلاع داده شد به محض بهبودي نسبي بايد خاك آمريكا را ترك كند. در همين حال سفير مكزيك نيز به همراهان شاه اطلاع داد كه بعد از تصرف سفارت امريكا در تهران، دولت مكزيكوسيتي به خاطر حفظ روابط سياسي خود با حكومت تهران مايل به ميزباني مجدد شاه نميباشد.
بدترين لحظه شاه و همسرش زماني بود كه در ۱۱ آذر ۵۸ از بيمارستان نيويورك مرخص شدند ولي هنوز مقصدي براي سفر نداشتند. در نتيجه آنان با يك هواپيماي نيروي هوایی آمريكا به مقصد تگزاس پرواز كردند تا دو هفته باقي مانده از رواديد خود را در آنجا در داخل آپارتماني كوچك بگذرانند. اما در حين راه به همراهان آمريكایی خبر رسيد كه آپارتمان مزبور هنور آماده نيست.
در نتيجه شاه و همسرش به مكاني كه بعداً معلوم شد، تيمارستاني براي نگهداري بيماران رواني است برده شدند. با ورود به اين مكان همسر شاه براي نخستين بار با داد و فرياد به همراهان آمريكایی خود اعتراض كرد و گفت: «آيا ما در اينجا زنداني هستيم؟ آيا كارتر ما را زنداني كرده است؟ ما در اين جا ديوانه خواهيم شد؟ بايد بيرون برويم.
هامیلتون جردن رییس وقت ستاد کاخ سفید دیدار خود با جیمی کارتر رئیس جمهوری وقت آمریکا و طرح عزیمت شاه به پاناما را چنین توضیح می دهد«ما باید هر طوری شده راهی برای خروج شاه از آمریکا پیدا کنیم. آیا شما نمیتوانید با توریخوس درباره این موضوع صحبت کنید و موافقت او را برای مسافرت شاه به پاناما بگیرد؟».
سؤال کارتر برای من غافلگیرکننده بود. هم از این نظر که چرا پاناما را برای اقامت شاه در نظر گرفتهاند و هم از این جهت که من چه نقشی در این میان میتوانم بازی کنم. درست است که من در جریان مذاکرات مربوط به عقد قرارداد کانال پاناما خیلی به ژنرال توریخوس مرد نیرومند پاناما نزدیک شده و محبت و علاقه او را به خود جلب کرده بودم، ولی این دوستی کوتاه مدت و مصلحتی برای حل چنین مشکلی کفایت نمیکرد.
در پاسخ سؤال رئیس جمهور گفتم: «من نمیدانم تا چه اندازه میتوانم نظر توریخوس را برای پذیرفتن شاه جلب کنم». کارتر گفت: «پاناما قبل از رفتن شاه به مکزیک و پیش از ماجرای گروگانگیری هم حاضر به پذیرفتن شاه شده بود و هنوز هم ممکن است این آمادگی را داشته باشد.
پاناما به نفت ایران وابسته نیست و فکر نمیکنم حتی سفارتخانهای در ایران داشته باشد». من گفتم: «ولی این نکته را هم در نظر بگیرید که کشتیهای تجارتی و نفتکش زیادی در دنیا با پرچم پاناما رفتوآمد میکنند و کانال پاناما هم از نقاط آسیبپذیر دنیا است.
کارتر سکوت کرد و ظاهرا منتظر پیشنهاد من درباره چگونگی تماس با توریخوس و طرح مسأله بود ولی من هنوز به مشکلات توریخوس فکر میکردم و گفتم توریخوس احتمالاً با پذیرفتن شاه از طرف گروههای چپ داخلی و بعضی از کشورهای آمریکای لاتین مورد حمله قرار خواهد گرفت و به نوکری آمریکا متهم خواهد شد.
کارتر گفت همه این مشکلات را میدانم ولی اگر توریخوس قصد کمک به ما را داشته باشد این جرأت و مردانگی را دارد که همه این مسائل را نادیده بگیرد و با مسافرت شاه به پاناما موافقت کند. کارتر سپس با تأکید گفت اگر توریخوس هم با مسافرت شاه به کشورش موافقت نکند ما ناچاریم شاه را در آمریکا نگاه داریم و با ماندن او در اینجا هیچ مشکلی حل نخواهد شد.
تو باید شخصاً به پاناما بروی و این کار را حضوری با توریخوس حل کنی. جردن خاطرات دیدارش با توریخوس برای متقاعد کردن وی جهت پذیرش شاه را چنین شرح می دهد: «آقای ژنرال، پرزیدنت کارتر از من خواسته است که به طور خصوصی به دیدن شما بیایم و مشکلی را که ما با آن مواجه هستیم و شخص شما می توانید درحل آن به ما کمک کنید مطرح نمایم. مسأله ما یافتن کشوری است که در این شرایط به شاه پناه بدهد.
طی دو هفته گذشته رئیس جمهوری و وزیر خارجه آمریکا در تلاش یافتن پناهگاهی برای او در چهار گوشه جهان بودهاند. ولی جز مصر هیچ کشور دیگری حاضر به پذیرفتن او نشده و پرزیدنت کارتر به علت مشکلاتی که حضور شاه در مصر برای سادات به وجود خواهد آورد با رفتن او به مصر موافق نیست. توریخوس سری به علامت تصدیق تکان داد و گفت در این مورد حق با پرزیدنت کارتر است.
گفتمآقای ژنرال بدین سان تمام راهها بر روی ما بسته شده و اکنون پرزیدنت کارتر مرا نزد شما فرستاده است تا بداند آیا شما می توانید درحل این مشکل به ما کمک کنید؟. وی پاسخ داد شما میتوانید به پرزیدنت کارتر بگویید که ما حاضریم به شاه در اینجا پناه بدهیم.
ما کشور کوچک ولی سربلندی هستیم و اگر بتوانیم سهمی ولو اندک در حل این مشکل ایفا کنیم خوشحال خواهیم شد.
وقتی که سخن ژنرال به اینجا رسید میخواستم از شادی فریاد بکشم. بالاخره برای شاه سرگردان پناهگاهی پیدا شده بود و شاید خروج او از آمریکا راه حل مسأله گروگانها و آزادی آنها را هم باز می کرد.
مقامات آمريكایی با پايان مهلت اقامت شاه در آمريكا به وي اطلاع دادند كه به دليل عواقب ناشي از تصرف سفارت آمريكا در تهران امكان تمديد رواديد وي وجود ندارد و به همين دليل در پاناما جائي مناسب براي اقامت وي و همسرش در نظر گرفته شده است.
جردن خاطراتش در روزهای ۲۱ و ۲۲ آذر ۱۳۵۸ و دیدار خود با شاه جهت پذیرش وی در پاناما را چنین توضیح میدهد: «وقتی که ما وارد اطاق شدیم شاه برای دست دادن با ما از جای خود برخاست او خیلی ضعیف و لاغر به نظر می رسید و نمی توانست تعادل خود را حفظ کند. من سخنان خود را چنین آغاز کردم اعلیحضرتا من از اینکه دوباره موفق به ملاقات شما می شوم خیلی خوشحالم و از اینکه ما را خیلی زود به حضور پذیرفتهاید سپاسگزارم».
هنگامی که من صحبت میکردم شاه به چشمان من خیره شده بود او انتظار شنیدن حرف تازهای از من داشت که در نخستین جملات بر زبان نیاوردم تا اینکه خود او بی طاقت شد و گفت «بهتر است وارد اصل مطلب بشویم. چه چیزی موجب مسافرت شما به تکزاس برای دیدن من شده است؟» گفتم: «اعلیحضرتا. ما برای تقاضای انجام کاری نزد شما نیامدهایم.
ما آمدهایم مشکلی را که در کار گروگانهای آمریکایی در ایران با آن روبرو شدهایم برای شما تشریح کنیم و امکان مسافرت شما را به یک کشور دیگر در حضور خودتان بررسی کنیم.» شاه گفت: «بسیار خوب. من قبلاً هم گفتهام که حاضرم هر کاری که از من ساخته است برای رهایی گروگانها انجام دهم. من نمیخواهم در تاریخ به عنوان مسئول این ماجرای وحشتناک شناخته شوم!»
گفتم: «اعلیحضرتا میخواهم با صراحت بگویم که به عقیده ما تا زمانیکه شما در آمریکا هستید رهایی گروگانهای ما در تهران میسر نخواهد بود.» شاه گفت: «این مطلب ممکن است درست یا نادرست باشد. ولی آنچه شما آقای جردن، و رئیس جمهورتان باید درک کنید این است که کسانی که سفارت آمریکا را در تهران اشغال کرده و اتباع شما را به گروگان گرفتهاند کمونیست هستند.
اینها دشمنان دیرین من هستند که موجبات سقوط مرا فراهم کردند. من طی سی و هفت سال دوران سلطنت خود همیشه دوست ملت آمریکا بودهام و حالا هم حاضرم به هر فداکاری برای حل مشکل گروگانها تن دردهم».
به شاه گفتم: «من همین امروز از پاناما بازگشتهام و در سفرم به آن کشور با ژنرال عمر توریخوس رهبر پاناما برای اقامت شما در آن کشور مذاکره کردهام.
او با کمال میل حاضر است از شما در پاناما پذیرایی کند». شاه گفت: «آقای جردن. از زحمات شما صمیمانه سپاسگزارم. ولی من اطلاعات کمی درباره آمریکای لاتین و پاناما و این مرد – توریخوس دارم. من علاقمندم به یک کشور اروپایی بروم.گفتم: «اعلیحضرتا. ما هم ترجیح میدادیم شما به یک کشور اروپایی بروید ولی متأسفانه هیچیک از کشورهای اروپایی آمادگی پذیرش شما را ندارند و من میترسم پاناما تنها کشوری باشد که در این شرایط برای اقامت شما مناسب باشد.
در حال حاضر پاناما تنها کشوری است که شما میتوانید به آنجا مسافرت کنید.» بالاخره پس از چند دقیقه سکوت به سخن آمد و گفت «بسیار خوب. من باید با واقعیتها روبهرو شوم. من انتخاب دیگری ندارم. حالا کمی درباره پاناما و این مرد (توریخوس) اطلاعاتی به من بدهید.
از اینکه شاه بالاخره دست از مقاومت برداشته و حاضر به مسافرت به پاناما شده است نفس راحتی کشیدم و بیدرنگ درباره پاناما و زیباییهای آن و حتی تاریخ این کشور و رویدادهای اخیر و موقعیت آمریکا در آن کشور و کانال پاناما و بالاخره خود توریخوس رهبر نظامی پاناما اطلاعاتی به شاه دادم.
در ملاقات بعدی با شاه نامه توریخوس را به شاه تسلیم کردم. شاه از مضمون نامه خیلی خوشش آمد و چندبار با خوشحالی این جمله را تکرار کرد که «بالاخره دعوتنامهای دریافت کردم…» شاه با تبسم گفت: «آقای جردن. شما بالاخره مرا قانع کردید. من حاضرم به پاناما حرکت کنم».
شاه كه غير از پذيرفتن، چاره ديگري نداشت به اتفاق همسرش در ۲۴ آذر ۱۳۵۸ با هواپيماي نيروي هوایی آمريكا از فرودگاه تكزاس به پاناما برده شدند. وقتي شاه و همسرش در فرودگاه پايگاه هوایی «هوارد» در پاناماسيتي از هواپيما خارج ميشدند جز جمعي از سربازان گارد ملي پاناما، افسران امنيتي ، دستياران رهبر وقت پاناما و سفير آمريكا كسي در فرودگاه نبود. توریخوس در ۱۹۶۸ با كودتا عليه حكومت «آرياس» به قدرت رسيده بود و در ۱۹۸۱ بر اثر سانحه سقوط هليكوپتر كشته شد.
توريخوس روز ۲۵ آذر به ملاقات شاه آمد. او در پايان اين ملاقات به يكي از مشاورانش گفت: «شاه مانند پرتقالي است كه تا آخرين قطره آبش را گرفتهاند و تفالهاش حتي به درد غذاي خوكها هم نميخورد. اين سرانجام كسي است كه كشورهاي بزرگ او را چلاندهاند، شيرهاش را كشيدهاند و تفالهاش را دور انداختهاند».
شاه و همسرش در پاناما با دو دردسر عمده مواجه شدند. نخست شدت گرفتن بيماري شاه كه وي مايل نبود پزشكان پانامایی بدون اطلاع از ماهيت و عمق بيماريش معالجههای را از صفر شروع كنند؛ او بويژه از نگراني پزشكان پانامایی از عواقب جراحي خبر داشت.
ديگري اطلاعاتي بود كه براساس آن مقامات وزارت خارجه دولت ايران در تماس مداوم با مقامات پانامایی بودند تا بتوانند راهي براي استرداد شاه بيابند. راه رهایي از اين دو دردسر، خروج شاه و همسرش از پاناما بود. با همه اين مشكلات، شاه و همسرش ۱۰۰ روز در پاناما ماندند و سپس به اصرار رئيس جمهور مصر و همسرش، روز سوم فروردين ۱۳۵۹ با يك هواپيماي پانامایی رهسپار قاهره شدند.
اردشیر زاهدی در خاطراتش روزها آخر شاه را چنین توضیح میدهد: «در اين موقع وزارت امور خارجه آمريكا از شاه خواست تا خاك آمريكا را ترك كند.
شاه تصميم ميگيرد به مكزيك بازگردد اما پرزيدنت «لوئيز پورتييو» عليرغم قول مردانهاي كه قبلاً داده بود حاضر به پذيرش مجدد شاه نشد و گفت ممكن است حادثة مشابهي براي ديپلماتهاي مكزيكي مقيم تهران روي بدهد و جان آنها به خطر بيفتد.
چون هيچ كشوري مايل به پذيرش شاه نبود خود آمريكاييها محلي را براي اقامت شاه پيدا كردند و او را به پاناما فرستادند. بعدها دخترم (والاحضرت مهناز) تعريف كرد كه در موقع انتقال پدربزرگش به پاناما او آن قدر لاغر شده بود كه لباس از فرط لاغري به تنش بند نميشد و مرتباً شلوارش پایین ميآمد.
اقامت در پاناما به بهاي چندين ميليون دلار تمام شد و چون مقامات پاناما تصميم گرفته بودند در قبال دريافت پول و نفت، شاه را تحويل ايران بدهند شاه مجدداً مجبور به رفتن به مصر شد و عاقبت در همين كشور درگذشت.