توصيه به ديگران
۰
چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۱۶:۲۸
خدا امشب ولیّش را ولی داد / جمالی منجلی، نوری جَلی داد / حسین بن علی! چشم تو روشن / که امشب بَر تو ذات حق، "علی" داد
انتظار عاشقان فجر امید دیگری‌ست // روشنی‌بخش جهان صبح سپید دیگری‌ست // در بهار آرزو عید سعید دیگری‌ست // زاد‌روز سید سجاد عید دیگری‌ست
خدا امشب ولیّش را ولی داد / جمالی منجلی، نوری جَلی داد / حسین بن علی! چشم تو روشن / که امشب بَر تو ذات حق، "علی" داد
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز پنجم شعبان المعظم مصادف است با سالروز ولادت با سعادت سید و ساجدین زین العابدین علب ابن الحسین علیهما السلام.

ضمن تبریک این روز با سعادت به محضر مولا و مقتدایمان حضرت بقیت الله العظم  ارواحناه فداه و نایب برحقش و شما خوانندگان عزیز، اشعار زیر را تقدیم شما خوبان می نماییم:





#ولادت #امام_سجاد_علیه_السلام



مژده کز آفاق روشن، گل به دست آمد بهار
برگ برگ سبزه را شیرازه بست آمد بهار
دید دریا تشنه، صحرا عاشق است آمد بهار
جام بر کف، خنده بر لب، می‌پرست آمد بهار

در مسیرش مخمل سبز چمن گسترده‌اند
حلّه رنگینِ یاس و یاسمن گسترده‌اند
 
باغ باید در قدومش عنبر‌افشانی کند
هدهد شهر سبا، بال و پرافشانی کند
ماه بَذر نقره پاشد، گوهرافشانی کند
آفتاب از مشرق گیتی زرافشانی کند

تا ببیند آسمان اوج و فرود عشق را
تا بخوانند اختران با هم سرود عشق را
 
انتظار عاشقان فجر امید دیگری‌ست
روشنی‌بخش جهان صبح سپید دیگری‌ست
در بهار آرزو عید سعید دیگری‌ست
زاد‌روز سید سجاد عید دیگری‌ست

عید تقوا و عدالت، عید آزادی رسید
جشن ایثار و شهامت، موسم شادی رسید
 
کیست این مولا که شد صدق از صفایش جلوه‌گر
عشق از او پیدا شد و مهر از وفایش جلوه‌گر
حُسن یوسف از جمال دلربایش جلوه‌گر
مطلع‌الفجر اجابت از دعایش جلوه‌گر

لیلة‌القدر امامت، ناز‌پرورد حسین
از دو عالم آشنا‌تر با غم و درد حسین
 
آن که آیین وفا را جلوه بخشید و جلا
شاهد بزم و شهادت، یادگار کربلا
روح ایمان و عبادت، اسوۀ اهل ولا
خطبه‌خوان بی‌نظیر و... خسته از شام بلا

راهبان کعبۀ آزادی و عشق و جهاد
پاسدار مکتب توحید و عدل و اتحاد
 
دفتر آزادگی با سعی او شیرازه شد
از گلاب اشک او گلزار ایمان تازه شد
عشق عالم‌گیر شد، عرفان بلندآوازه شد
آسمان در حیرت از آن صبر بی‌اندازه شد

چون دم پاک مسیحا خطبه‌های شام او
زخمه بر تار عواطف زد صلای عام او
 
گر چه عمری حسرت ایام را در دل نهفت
گر چه در گلزار احساسش گل ماتم شکفت
دشمن از اندیشۀ بیدار‌باش او نخفت
از قیام روز عاشورا سخن بی‌پرده گفت

لاله‌های دشت خون را باغبانی کرد و رفت
نهضت سرخ شقایق را جهانی کرد و رفت
 
ای مدینه! ای که اعجاز لبش را دیده‌ای
ای که در هجرانِ گل، تاب و تبش را دیده‌ای
گریۀ صبح و مناجات شبش را دیده‌ای
صبر طاقت‌سوز و سعی زینبش را دیده‌ای

موج‌زن دریای خون را دیده‌ای تا کربلا
در رکابش یک چمن گل چیده‌ای تا کربلا
 
ای مدینه! ما که از آن روضه دور افتاده‌ایم
چون پرستو در بهار، از شوق و شور افتاده‌ایم
خانه بر دوشیم و از فیض حضور افتاده‌ایم
ما مگر از چشم آن دریای نور افتاده‌ایم

ای مدینه! ارغوانی رنگ شد دل‌های ما
سینه‌ها آتش گرفت و تنگ شد دل‌های ما
 
ای مدینه! باز در کوی تو منزل می‌کنیم
باز از دریای حسرت رو به ساحل می‌کنیم
پشت دیوار بقیعت خاک را گِل می‌کنیم
نور زهرا را چراغ روشنِ دل می‌کنیم

ای مدینه! ای که بوسیدی رکاب جبرئیل
باز کن بر روی این پروانه «باب جبرئیل»
 
ای مدینه! ما که با گل‌ها تبسم ‌می‌کنیم
در خیال خود تو را هر شب تجسم می‌کنیم
گر بخوانی در حضورت دست و پا گم می‌کنیم
با نسیم صبحدم، گاهی ترنم می‌کنیم

جلوۀ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع
 
✍ #محمدجواد_غفورزاده







#ولادت #امام_سجاد_علیه_السلام


پُر می‌کنیم از مِی گلوی باده‌ها را
تا مست باشیم انتهای جاده‌ها را
بعد از دو رکعت عشق‌بازی باز خواندند
در رکعت سوم همان دلداده‌ها را
امشب به سمت خانه‌ی سجاد انداخت
دست ارادت‌های ما، سجاده‌ها را
خاکیم و مشتاقیم تا دامانی امشب
آنی بگیرد دست این افتاده‌ها را
بعد از پدر، حالا پسر می‌آید از راه
خدمت کنید آقا و آقازاده‌ها را

این دومین نوری‌ست که تا منجلی شد
او هم علی بن حسین بن علی شد

در آسمانم ماه را می‌بینم امشب
گمراهم اما راه را می‌بینم امشب
چشم سرم را بستم و با دیده‌ی دل
لبخندهای شاه را می‌بینم امشب
ارباب خوشحال است و من در دست‌هایم
مال و منال و جاه را می‌بینم امشب
در چشم‌های این علی دارم علی را
یا که رسول الله را می‌بینم امشب
می‌آید و با هر قدم در زیر پایش
جان‌های خاطرخواه را می‌بینم امشب

حالا که آقای دعا دارد میاید
ما را خدا ای کاش قربانش نماید

فخر است امشب آسمان را بر زمینش
می‌خندد و افلاک، حیران طنینش
دست حسین بن علی امشب رکاب و
روی علی بن حسین آمد نگینش
بی تاب شد، لبخند زد، رویش گل انداخت
وقتی که لب‌های علی شد بوسه‌چینش
خالی‌ست جای فاطمه هرچند، اما
خوابیده با لالاییِ اُم البنینش
در سوم شعبان رسید از راه، شاه و
در پنجمین روزش رسیده جانشینش

روح دعا، مرد خدا، جان حسین است
او وارث ملک سلیمان حسین است

با یک نگاهت سنگ هم اعجاز کرده
در راه اثباتت حجر لب باز کرده
نه دوستانت که ید عقده‌گشایت
از دشمانت هم گره‌ها باز کرده
حتی دعاهایت؛ جدا از حرف‌هایت
در علم حرفی تازه را آغاز کرده
شاگردهایت را هم این اسلوب تدریس
آموزگار آسمان! ممتاز کرده
هر کس فرازی از ابوحمزه شنیده
تا قاب قوسین خدا پرواز کرده

هروقت می‌خواهم که قلبم را بشویم
باید "الهی لاتؤَدِّبْنی" بگویم

با دست لبریز از دعایی که تو داری
ما را ببر سمت خدایی که تو داری
حرفی بزن تا جام من لبریز گردد
از باده‌های حرف‌هایی که تو داری
گرم مناجات است شب‌های ملائک
با لحن جان‌سوز صدایی که تو داری
پرواز خواهم کرد با بالی که خاکی‌ست
یک روز تا صحن و سرایی که تو داری
ما را شبی مهمان خان روضه‌ات کن
در خانه‌ات، در کربلایی که تو داری

هر جا که باشی کربلا آن‌جاست آقا
انگار هر روز تو عاشوراست آقا

آزادی از بند اسارت در اسارت
دست خدا بوده است یارت در اسارت
در مجلس حکام، بر منبر نشستی
بر روی کرسی صدارت در اسارت
بر دشمنت هم باب بخشش باز کردی
یعنی شدی پیک بشارت در اسارت
با دست بسته باز دستی باز داری
وقتی عطا گشته‌ست کارت در اسارت
جسم شهیدان را که کفْن و دفن کردی
با اشک می‌خواندی زیارت در اسارت

ای آسمان، شرمنده از باران چشمت
دست مرا پُر می‌کند احسان چشمت

باران چشمان تو را باران ندارد
ای آسمان! که بارشت پایان ندارد
هر روز، یعقوبی! ز داغ یوسفی که
پیراهنی را هم از او کنعان ندارد
حدِّاَقل آبی بنوش آقا که چشمت
دیگر برای گریه کردن جان ندارد
هنگام قرآن خواندنت هم گریه کردی
بر حرمتی که قاری قرآن ندارد
گفتی مرا ای کاش که مادر نمی‌زاد
چه دیده‌ای که بدترش امکان ندارد؟

بعد از بلای شام، شامت را سحر نیست
بعد از عمو در آسمانت یک قمر نیست

✍ #محمدعلي_بياباني






#ولادت #امام_سجاد_علیه_السلام


سلامٌ علی آلِ طاها و یاسین
به این خُلق و این خوی و این عزّ و تمکین
رخش مصحف فاطمه، حُسن، قرآن
پُر از «قدر» و «وَاللَّیل» و «وَالشَّمس» و «وَالتّین»
درود الهی بر آن خُلق نیکو
سلام محمّد بر آن خوی شیرین
نماز از خضوعش به پرواز آید
دعا از نفس‌های او بسته آذین
به سجاده‌اش آسمان آورد سر
به ذکر دعایش خدا گوید آمین

سلام خدا بر خضوع و خشوعش
قیام و قعود و رکوع و سجودش

درود خداوند حَیّ جلیلش
به قدر و کمال و جمال جمیلش
عجب نیست در مسلخ عشق و ایثار
اگر بوسه بر دست آرد خلیلش
عجب نیست کز عرشۀ عرش اعلا
طواف آرد از چارسو جبرئیلش
سلاطین غلامش، خواتین کنیزش
طوایف مریدش، قبایل دخیلش
حَجَر شاهد عزت و اقتدارش
هشام بن عبدالملک‌ها ذلیلش

بسا تخت شاهی فرو رفت در گل
کجا حاکم گِل شود حاکم دل؟

«هشام» استلام حجر تا نماید
در آن ازدحامِ خلایق نشاید
نه قدری که از وی شود قدردانی
نه کس بود تا کس بر او ره ‌گشاید
به ناگاه دیدند آمد جوانی
که پیوسته او را حَجَر می‌ستاید
گشودند حُجّاج از چار سو، ره
که آن شاهدِ حُسن یکتا بیاید
یکی خواست تا سر به پایش گذارد
یکی رفت تا جان نثارش نماید

یکی گفت نامش چه باشد هشاما!
- حسد را نگر- گفت: نشناسم او را

به ناگه «فرزدق» خروشید در دم
که: این است نجل رسول مُکَرّم!
تو چون می‌کنی در مقامش تجاهل؟
من او را بِه از خویشتن می‌شناسم
نماز است بی او گناه کبیره
ثواب است بی او خطای مسلّم
تعالیم اسلام از اوست جاری
قوانین توحید از اوست محکم
چراغی‌ست بر قلۀ آفرینش
امام است بر جملۀ خلق عالم

سلام و رکوع و سجود است از او
قنوت و قیام و قعود است از او





#ولادت #امام_سجاد_علیه_السلام


ناگهان بانگِ هَل اَتیٰ پیچید
در دل صورها، صدا پیچید
صوت شیرین ربَّنا پیچید
عطر سجاده ی خدا پیچید

مُرشد اهل دین! سلامٌ علیک
سَیِّدُ السّاجدین! سلامٌ علیک

نغمه ی چَنگ و ضَربِ دف آمد
موسمِ شادی و شعف آمد
مِی عُشّاق از نجف آمد
دادِ کعبه از آن طرف آمد:

گوش‌ها! بشنوید فریادم
عاشقِ سینه‌چاکِ سجادم

ماه، نِعمَ الْبَدَل* گرفت تو را
حُسن، ضربُ المثل گرفت تو را
شعر، بیتُ الغزل گرفت تو را
تا پدرجان بغل گرفت تو را

شب میلاد..،کربلا رفتی
بین آغوشِ عشقِ ما رفتی

ما ذبیحِ نگاهِ دلداریم
بخدا سرسپرده ی یاریم
دار بر دوش ، مثلِ تَمّاریم
با علی‌ها چه عالمی داریم

شَرَفُ الشَّمس مشرقینی تو
دوّمین حیدر حسینی تو

عشق تزریق کرده در جانت
تا پدر کرده بو‌سه‌بارانت
عمه می گفت:ای به قربانت...
...به عمویت کشیده چشمانت

چشمه ای، رو به جو نخواهی زد
با ابالفضل مو نخواهی زد

فرشِ پشتِ درِ تو از پرِ ماست
بامِ تو لانه ی کبوترِ ماست
خانه‌ات سرپناهِ آخرِ ماست
مادرت آبرویِ کشورِ ماست

با تو ما نیز جزءِ این ایلیم
عجمی زاده ایم..،فامیلیم

هر که در کویِ وحدتِ تو دوید
از همه غیر رَبِّ خویش بُرید
بال هرکه عروج را فهمید
از صحیفه به صحن عرش رسید

مَلَک وحی اگر جلیل شده
با دعایِ تو جبرئیل شده

قَطره ی نطقِ تو خودش دریاست
واژه هایت عجیب،بی‌همتاست
منبرت بانیِ تحول‌هاست
خطبه ات مُهرِ ثبتِ عاشوراست

از تو داریم نوحه و دم را
از تو داریم این محرم را

غمِ من را حضور تو کم کرد
عشق را بین سینه ام دم کرد
گنبدت را دلم مُجَسَّم کرد
حَرَمت را درست خواهم کرد

در بقیعت به پا کنم..،علنی!
اوّلین چایخانه ی حسنی

کاشی‌اش پُر لَعاب خواهد شد
دل زُوّار آب خواهد شد
آب حوضش شراب خواهد شد
صحن‌ها ، انقلاب خواهد شد

کنج هر صحن،انجمن داری
تا خودِ صبح،سینه‌زن داری

در حرم عطر ناب خواهم ریخت
مثل مشهد،گلاب خواهم ریخت
مشک بر دوش..،آب خواهم ریخت
یادِ طفلِ رباب خواهم ریخت

سهم جسمِ ضریح تو..،تب نیست
بی‌حیا دور عمه زینب نیست


#بردیا_محمدی
کد مطلب : 333460