توصيه به ديگران
۰
شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۵:۰۵
سلام یوسف زهرا! خوش آمدی آقا // امید آخر دنیا! خوش آمدی آقا
برهمه خلق جهان خیر کثیر آمده است // سوره‌ی نور خداوندِ قدیر آمده است // به محمد، به علی، باز نظیر آمده است // هاشمیون همه را ماه منیر آمده است
سلام یوسف زهرا! خوش آمدی آقا // امید آخر دنیا! خوش آمدی آقا
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز نیمه شعبان رسید و میلاد سراسر نور و عظمت صاحب و مقتدایمان بقیت الله العظم حجت ابن الحسن المهدی ارواحنا فداه.

ضمن شادباش این فرخنده روز به همه عاشقان و ارادتمندانش اشعار زیر را تقدیم نگاه خوبتان می نماییم:





ولادت#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف_

باز قدسی‌نفسان زمزمه‌پرداز شدند
به سوی سامره آماده‌ی پرواز شدند
چهره‌ها با گل لبخند و شعف باز شدند
بلبلانِ چمنِ حُسن در آواز شدند   

نورِ شادی به زمین و به فلک موج زند
از فلک تا به زمین، فوج ملک موج زند

باز هم شاهد غیبی به شهود آمده است
پیک شادی به سلام و به درود آمده است
چه وجودی‌ست که اکنون به وجود آمده است
این خبر چیست که جبریل فرود آمده است؟!

محشری گشت به‌پا گر که قیامت کردند
همـه در هاله‌ای از نور اقـامت کردند

نوری از بیت ولایت شده پیدا امشب
که از او گشته جهان غرق تجلا امشب
همه عالم شده چون وادی سینا امشب
مات از این نور بُوَد دیده‌ی موسی امشب

عشق پرسید چرا همهمه برپا شده است
همه گفتند که مهدی‌ست هویدا شده است

برهمه خلق جهان خیر کثیر آمده است
سوره‌ی نور خداوندِ قدیر آمده است
به محمد، به علی، باز نظیر آمده است
هاشمیون همه را ماه منیر آمده است

او بُوَد جنت ما، کعبه‌ی ما، مقصد ما
خال رخساره‌ی او شد حجرالاسود ما

هستی از یُمن قدومش ز غم آزاد بُوَد
خُرم از جلوه‌ی او گلشن ایجاد بُوَد
این همان وعده‌ی موعود و خداداد بُوَد
هرکه شد منتظر مَقدم او شاد بُوَد

آری ای اهل ولا! موسم دیدار شده
آیت نَصــرُ مِــنَ الله پــدیــدار شده

غرق آیات مبین است رخ رخشانش
شب‌نشینانِ سماوات همه حیرانش
عرشیان مات ز قدر و شرف و ایمانش
کرده در عرشِ خداوند سه شب مهمانش

در سماوات کنون فصل گل و هم عهدی‌ست
میزبانْ خالق و مهمان عزیزش مهدی‌ست

خیز کز مقدم مولا همگی بنده شویم
همچو گل‌ها ز نسیم سحری زنده شویم
پیرو مکتب آن دولت پاینده شویم
نکند روز وصالش همه شرمنده شویم

دل او را همــه با پیــروی‌اش گرم کنیم
همه در محضر اوئیم، از او شرم کنیم

همه گویند «وفایی» گل توحید کجاست
مروه پرسید کجا، کعبه بپرسید کجاست
آن دل‌انگیزترین مایه‌ی امید کجاست
آفتاب دل زهرا، گل خورشید کجاست

کاش ما را ز وفا ره به حضورش بدهند
عیدی ما همه را حکم ظهورش بدهند

✍ #سیدهاشم_وفایی







ولادت#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف_



دیده داریم به ره تا گل احمد برسد
عطری از جانب گلخانه ی سرمد برسد

این امید همه ی منتظران است، ای کاش
یوسف گم شده ی آل محمد برسد

دیدن روی تو باشد به خدا مقصد ما
کی شود دیده به راه تو به مقصد برسد

ما گدایان شب نیمه ی شعبان توایم
بر گدایان حرم لطف تو بی حد برسد

ما همه  دلشدگان مست ز بوی تو شدیم
کاش بوی تو درین لحظه مجدد برسد

بی تو هرگز نبود طالع مسعود مرا
مگر از لطف شما طالع اسعد برسد

نرسد کاش به آن روز غم انگیز  عزیز
که دلم بهر وصالت به مردد برسد

قد بر افراخته ای ، وقت نماز آمده است
کاش این دیده به  قد قامت آن قد برسد

منتظر مانده ام ای یار که در عرصه ی عشق
وصل من با تو به تائید مؤکد برسد

بوی عطر نفس پاک تو ای مظهر حُسن
گاه از کرب و بلا  گاه ز مشهد برسد

می روی کرب و بلا کاش به همراه شما
دل ما باز به شش گوشه ی مرقد برسد

چون کبوتر زده پَر سمت حرم دیده ی ما
طایر دیده و دل جانب گنبد برسد

مسند عشق ازآن داده به «یاسر» خود دوست
چون که عاشق ز بر یار به مسند برسد

**
محمود تاری «یاسر»








ولادت#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف_


جبرئیل روی پرش باز غزل آورده
استعاره کمی ایهام و بدل آورده
عشق با « حیِّ علی خیرُ العمل » آورده
واژه واژه به لبم جام عسل آورده

«یوسف» مصریِ « زهرا » سرِ بازار آمد
به «زلیخا» بسپارید که دلدار آمد

کوچه را ریسه ببندید چراغان بُکنید
عرش را گُل بزنید آینه بندان بُکنید
جان نثار قدمش زود به قربان بُکنید
خلق را مستِ شراب رُخ جانان بُکنید

دل ز « نرجس » نه که صد دل زهمه عالم بُرد
هرچه خوبیست به دنیا نوه ء خاتم بُرد

باز هم صحبت ما قصه ء گیسویش شد
تا سحر حرف و حدیث خمِ ابرویش شد
باز هم قبلهء ما سلسله ء مویش شد
دلمان مشتری خاکِ سرِ کویش شد

« دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند»

یازده قرن ز نبودت دل من گلگون است
سوختم از غم دوری تو چشمم خون است
طالبِ دیدن تو گشته دلم، مجنون است
هفت پشتم به تو و طایفه ات مدیون است

یوسف فاطمه و حُسنِ ختام طاها
لحظه لحظه برسد بر تو سلام طاها

می شود شادی آن قلب سپیدت بشوم؟
یا که مهمان سر سفرهء عیدت بشوم؟
سیصد و سیزدهمین یار شهیدت بشوم
کاش رخصت بدهی « شیخ مغیدت» بشوم

با ظهورت دل غمدیده ما شاد نما
با نفس های گل فاطمه آباد نما

سی نفر یار نداری که پریشان ماندی
مثل یوسف اسیرِ غم زندان ماندی
همدم غربت و صحرا و بیابان ماندی
از گناهِ منِ غفلت زده پنهان ماندی

مددی کن که به عشق تو مسلمان بشوم
با ولایت به نفسهای تو «سلمان» بشوم

چقدر تا سحر عشق، عبورت مانده؟
چشممان خیره به معیادِظهورت مانده
بانویی دست به پهلو به حضورت مانده
روی مسمار و دری چشم غیورت مانده

قَسمت می دهم ای منتقم آل علی
دگر از راه بیا ای به همه خلق ولی

#نرجس_قادری








ولادت#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف_



نوری ز مشرق اَبَدیَّت بلند شد
طوفان بی امان حقیقت بلند شد

دنبال خاک بود خدا روز خلقتش
برخاست شخص حیدر و تربت بلند شد

کعبه جوابگوی علی‌دوست‌ها نبود...
ایوان‌طلای مرقدِ حضرت بلند شد

حَظّی میان هروله‌هامان نداشتیم...
ذکرِ علی ز گوشه ی هیئت بلند شد

وقتی که در به دست علی کَنده شد ز جا
فریاد هرچه قلعه به حیرت بلند شد

تا مرتضی گره به دو ابروی خود کشید
در گردنِ بشر رگِ غیرت بلند شد

گفتی:امیدتان؟!..،همه گفتیم:فاطمه
مادر همیشه وقت شفاعت بلند شد

این خاک،شیعه‌خانه‌ی ذُرّیّه ی علی است
ایران همیشه پای ولایت بلند شد

ما را گدای نیمه‌ی‌شعبان خویش کرد
عطری که دور سفره ی غیبت بلند شد

لب‌تشنگان چشمه‌ی جانیم تا ابد
ما نان‌خورِ امام‌ِ زمانیم تا ابد

پلکی بزن..،خزان "زمین" را بهار کن
این سالخورده را به جوانی دچار کن

اسفندها به یُمن شما عید می شود
کهنه‌لباس جامعه را نونوار کن

دلداده‌هات حسرت دلبر کشیده اند
خود را برای این همه عاشق، نگار کن

دُکّان دردِ دوری خود را بیا..،ببند
غم را ز شغل دائمی اش برکنار کن

هوش از سر همه بِبَرَد خنده های تو...
روی نقاط ضعفِ دلِ شیعه کار کن

گردن‌کشیِ یاغیِ عشق‌ات حکایتی است...
ما را ذبیح ‌های دمِ ذوالفقار کن

موری به پیشگاه سلیمان رسیده است
ما را به روی فرش وصالت سوار کن

کعبه به شوقِ تکیه ی تو ایستاده است
فکری به حال خانه ی پروردگار کن

مستت به جز شراب نجف، مِی نمی خورد
این باده را نصیب گدای خُمار کن

صحرانشین! کجای جهان خیمه‌گاه توست؟!...
کُنجی برای گریه ی ما اختیار کن

زهرم..،بگو بدل به عسل می کنی مرا
آخر میان گریه،بغل می کنی مرا

فقرِ مرا اگرچه جهانی جواب کرد
دستت گرفت کاسه ی من را..،ثواب کرد

بخشندگیِ تو به حسن‌جان کشیده است
این لُطف را عمو‌ی کریمِ تو باب کرد

روشن‌ترین توسل خورشیدها..،سلام!
ذکرت دعای شبزده را مستجاب کرد

نام تو رمز سروری کشور من است
پیرِ خُمِین با دم تو انقلاب کرد

وقتی که گفت نوح قبیله:خَدَمتُهُ...
یعنی به روی نوکری ما حساب کرد

ما نوکریم..،نوکر جدِّ غریب تو
ما را به این لقب خودِ زهرا خطاب کرد

" هیئت؛ کلاس درس ولایت‌شناسی است "
روضه ، مرا به کار برایَت مُجاب کرد

"یامهدی" است باطن هر "یاحسینِ" ما...
پس سینه‌زن مسیرِ درست،انتخاب کرد

قلبی که پای هجر نسوزد..،کباب باد
آن مجلسی که از تو نگوید خراب باد

دستم هنوز طرح کبوتر نمی کشید
یعنی دلم به شوق شما پر نمی کشید

قصدم خودِ تویی..،بخدا نان نخواستم
بوی غذا مرا دمِ این در نمی کشید

خیلی برای آمدنت کم گذاشتم
وَرنه،خجالت این همه..،نوکر نمی کشید

هرکس مُفید بود برایت..،"مُفید" شد
غیر از تو را به مُصحَف و منبر نمی کشید

عُمر پدر به دیدن روی تو قَد نداد
از شِدَّتِ فراق تو دیگر..،نمی کشید

غرق گناه بودم اگر فاطمه نبود
دست مرا اگر خودِ مادر نمی کشید...!؟

ما غیر کربلا که به جایی نمی رویم
میل گدا به اینور و آن‌وَر نمی کشید

هرگز کسی به غیر همین تشنه‌لب..،چُنین
در قتلگاه جام بلا سر نمی کشید
▪️
با چکمه روی سینه ی او می نشست شمر...
از کار خویش دست هم آخر نمی کشید

بعد از حسین بود..،سنان رفت در حرم...
ای کاش ختم روضه به معجر نمی کشید

پنجا‌ه‌سال‌پرده‌نشین پیرِ پیر شد
با شمر،عمه‌جان شما هم مسیر شد

#بردیا_محمدی








ولادت#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف_



منتظر مانده زمین، تا که زمانش برسد
صبح، همراه سحرخیز جوانش برسد

خواندنی‌تر شود این قصه؛ از این نقطه به بعد،
ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد

پرده‌ی چاردهم وا شود و ماه تمام،
از شبستانِ دو ابروی کمانش برسد

لَيلةُالقدر، بیاید لبِ آیینه‌ی درک
مَطلَعِ‌الفجر، به تأویل و بیانش برسد

رو کُنَد سوی رُخش، قبله‌نمای دل ما
قبل از آن‌روز که از قبله نشانش برسد

نامه داده‌ست، ولی شیوه‌ی یوسف این‌ست:
عطر او، زودتر از نامه‌رسانش برسد

خامِ خود بود و به این فکر نمی‌کرد جهان
بی‌تماشای تو، جانش به لبانش برسد

شد جهنم همه‌‌ی شهر ولی شیخ نشَست
تا به اذکار مفاتیح جَنانش برسد

"یوسفش را، به زر ناسره بفروخته بود"
نام تو، گشت دکانش که به نانش برسد

یار تو اوست، که بی‌واهمه، در راهِ طلب،
می‌دود سوی تو هرقدْر توانش برسد

ای بهارانه‌ترین فصلِ خداوند! بیا
تا که این عالَم دل‌مرده، به جانش برسد

عقلْ عاشق بشود، فلسفه، شاعر بشود،
تا که از نور تو، جامی به دهانش برسد

عشق، در عصر تو از حاشیه بیرون برود
عدل، در عهد تو پایانِ خزانش برسد

ظهرِ آن روز بهاری چه نمازی بشود،
که تو هم آمده باشی و اذانش برسد

✍ #قاسم_صرافان






ولادت#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف_



رسیدنش نفسی تازه داده دنیا را
همان مسیح که احیا کند مسیحا را

همان که یوسف کنعان به شوق دیدارش
شده‌ست مشتریِ پا به قرص بازارش

همان که چهره‌ی او نور فاطمی دارد
کنار گونه‌ی خود، خال هاشمی دارد

خدا کند بپذیرد مرا به خادمی‌اش
سپید بخت شوم مثل خال هاشمی‌اش

سلام یوسف زهرا! خوش آمدی آقا
امید آخر دنیا! خوش آمدی آقا

سلام یوسف زهرا! تورا صدا کردم
برای آمدنت آمدم دعا کردم

نگو که فاصله‌ی ما هزار فرسنگ است
ببین که مادر پیرم چقدر دلتنگ است

 عزیز فاطمه عمری‌ست بی تو دربدریم
هزار جمعه گذشت و هنوز بی خبریم

عزیز فاطمه آقا! کجاست خانه‌ی تو؟!
گرفته است دل تنگ ما بهانه‌ی تو

تو آخرین پسر خانواده‌ی ماهی
تو آبروی زمینی، بقیة اللهی...

✍ #مجید_تال
کد مطلب : 333689