به گزارش
سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز آخرین جمعه سال شد و باز از یار غایبمان خبری نشد.
یا صاحب الزمان! اینجا همه چیز برای آمدنتان مهیّاست. همه پای رکابیم و گوش به فرمان. مردان و زنان این سرزمین نگاهشان به شماست تا کِی قیام کنید و فرمان جهاد دهید. آن وقت، برچشم به هم زدنی خود را برسانند و یاریتان کنند.
🔸 کجایید آقا؟ کجایی که امروز قلب جهان به شوق ظهور شما تندتر میزند و حسرت دیدار شما، خواب را از چشم منتظرانتان ربوده.
#مناجات_مهدویای کاش ببینیم همه ماه نهان را
همراه طلوع تو شروع رمضان را
با تلخی اشک غمت افطار نمودیم
از ماذنه هر بار شنيديم شنیدیم اذان را
چندیست که چشمان زمین بی تو ندیده است
از باد صبا آن نفس مشک فشان را
تلخند زبانها بگذار از تو بگویند
تا نام تو تغییر دهد طعم دهان را
قلبی که ز خاک کف پاهای تو دور است
صد سال نخواهیم برایش ضربان را
هرگاه که با تو به مناجات نشستیم
یک بار هم احساس نکردیم زمان را
گیریم که از دیدن تو چشم بپوشیم
آقای دل ما! چه کنیم این دلمان را؟
امسال رسیدیم که از سفره زینب
بر دست گدایان بدهی لقمه نان را
خون گریه روز و شبت از غصه زینب
باعث شده در کام بگیریم زبان را
برگرد که از کوفه نه، از کرب و بلا نه
از شام بپرسی سبب قد کمان را
محمدعلي بياباني
#مناجات_مهدوی
آخرین جمعه شد و از تو نیامد خبری
تو بیا بر دل غمدیده ی من کن نظری
روزها هفته و ماه طِی شد و دلتنگ شدم
آخر سال تو بر کوی دلم کن گذری
کوله بار گنهم از تو مرا دورم کرد
دیگر این ناله و اشکم که ندارد اثری
با دعایت به خدا سوز دلم ساز شود
کن دعایی به دل مضطر من در سحری
چون دعای تو یقین بوی اجابت دارد
نیست ترسی به دلم از فِتَن و هر خطری
چه شود با نظرت کرب و بلایی بشوم
مرغ دل ، زائر جدِّ تو شود در سفری
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
#مناجات_مهدویبهاران قد علم کرده ولی رنگ قیامَت نیست
قبای سبز پوشیده درختی که به نامَت نیست
چه معنا می دهد عیدی که یارت را نمی بینی
چه دارد هفتسینی که در آن سروِ امامَت نیست
بساط این دُکانداران پشیزی هم نمی ارزد
زمانی که متاع آن کتابی از کلامَت نیست
مقام جبرئیلی هم بیابد..،باز بی اجر است
پری که استراحتگاه آن بالای بامَت نیست
گناه روسیاهی مثل من صحرانشینات کرد
بمیرد نوکرت ارباب..، این شأن مقامَت نیست
همین که دست من را رو نکردی از تو ممنونم
تو آقایی و غیر از آبروداری مرامَت نیست
دمِ تحویل سال کهنه..،نـُو کن کاسهی ما را
نمیخواهیم ظرفی را که در حدِّ طعامَت نیست
به گریهکردن یعقوب هایت اعتنایی کن
اگرچه این طریق عاشقیکردن به کامَت نیست
کسی این آخر سالی مرا گردن نمی گیرد
به جز تو هیچکس پشت و پناه این غلامَت نیست
بساط کفن و دفنم کاش در خاک نجف باشد
جز این هیچ اتفاقی در خُورِ حُسن ختامَت نیست
اگر امسالِ ما بی کربلا باشد..،بُکُش ما را
که این جا ماندن هر سال،کم از قتلعامَت نیست
تو را جان همان گودالرفته..،خواهشاً برگرد
به لبهایش قسم دردی چو دوریِ مدامَت نیست
همان شاهی که دیگر بعد غارت بی عمامه شد
همان جسمی که دیگر بعد مرکبها سلامَت نیست
#بردیا_محمدی