توصيه به ديگران
۰
چهارشنبه ۷ دی ۱۴۰۱ ساعت ۱۵:۴۹
پدیداری سنت الهی در نظم نوین جهانی (فصل اول؛ بخش دوم)
افول و سقوط کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی بدون شک رسمیت بکارگیری چنین عبارتی را عیان نمود و با شکل گیری این تفکر رایج در میان سیاستمداران و برخی متفکرین آمریکایی است که نظم و صلح جهانی تنها با استقرار یک قدرت بزرگ سیاسی، اقتصادی و نظامی و تسلط آن بر اوضاع جهان، میسر است.
پدیداری سنت الهی در نظم نوین جهانی (فصل اول؛ بخش دوم)
Share/Save/Bookmark
سرویس سیاسی عصر امروز؛

پدیداری سنت الهی در نظم نوین جهانی

🔺فصل اول🔺 بخش دوم:

«آمریکا و ادعای نظم نوین جهانی»

هنگامیکه از نظم نوین جهانی صحبت می کنیم، جهت دستیابی به ریشه این عبارت باید به کاربردهای نخستین آن در ادبیات سیاسی جهان رجوع نماییم.

افول و سقوط کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی بدون شک رسمیت بکارگیری چنین عبارتی را عیان نمود و با شکل گیری این تفکر رایج در میان سیاستمداران و برخی متفکرین آمریکایی است که نظم و صلح جهانی تنها با استقرار یک قدرت بزرگ سیاسی، اقتصادی و نظامی و تسلط آن بر اوضاع جهان، میسر است.

 آشکارسازی و به کارگیری دکترین نظم نوین جهانی به چهل و یکمین رئیس جمهور آمریکا یعنی جرج بوش پدر برمی گردد که در سخنرانی خود در سال 1990 خطاب به کنگره بر ایجاد نظم نوین جهانی تأکید نمود. محتوای دکترین جرج بوش بر این اساس است که ایالات متحده آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت باقیمانده از دوران جنگ سرد، کماکان نیاز دارد تا حد قابل توجهی نیروی نظامی خود را به منظور اعمال نفوذ مؤثر جهانی حفظ نماید.
 
در گزارشی که الجزیره در سال 2021 از حضور پایگاه نظامی آمریکا در دنیا منتشر کرده است به نقل از «دیوید واین»، استاد مردم شناسی در دانشگاه واشنگتن اظهار می نماید که آمریکا در آن مقطع زمانی حدود 750 پایگاه در حداقل 80 کشور، مستقر دارد که البته با توجه به مخفی کاریهای پنتاگون در ارائه اطلاعات دقیق، ممکن است آمار واقعی بیش از این باشد.

ژاپن با 120 پایگاه فعال، بیشترین پایگاه آمریکایی را در خود دارد و پس از آن، آلمان با 119 و کره جنوبی با 73 پایگاه در مراتب بعدی قرار دارند.

 پایگاههای نظامی آمریکا به دو دسته اصلی تقسیم می شوند:

_ پایگاههای بزرگ که تکیه گاه نامیده می شوند و تاسیساتی نظامی با بیش از 4 هکتار مساحت با ارزش بیش از ده میلیون دلار هستند. این پایگاهها معمولا بیش از 200 پرسنل نظامی آمریکایی دارند. 60 درصد پایگاههای خارجی آمریکا در این گروه قرار می گیرند.

_ پایگاههای کوچک یا گل مرداب کوچکتر از 4 هکتار یا با ارزش کمتر از ده میلیون دلار و به صورت مشارکتی هستند.

 این سایتها که برای عملیاتهای پیشرو استفاده می شوند، 40 درصد باقیمانده ی پایگاههای خارجی ایالات متحده را در بر می گیرند.

بر اساس داده های استقرار جهانی ارتش آمریکا، این کشور تا سال 2020 حدود 173 هزار سرباز مستقر در 159 کشور جهان داشته است.

و البته، این خوی امپریالیستی قدرت استکباری به نام آمریکاست که خود را مرکز ثقل پایداری نظم در جهان به واسطه اعمال قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی می بیند و تمامی توطئه ها و دسیسه ها علیه کشورها را بر اساس همین خوی متکبرانه طراحی نموده و در اجرای آن از هیچ خشونتی فروگذار نبوده است.

توهمی که پس از سقوط کمونیسم شوروی قدرت گرفت و علیرغم اینکه با یک تحلیل واقع گرایانه، می توان دریافت این سقوط یک فرمول کلی برای کشیدن خط بطلان بر خوی سلطه گری و تئوری پردازی در جهت ایدئولوژیهای فراگیر و مسلط جهانی را آشکار و استخراج می نمود، لکن سیاستمداران آمریکایی با تکیه بر تکبر و زیاده خواهیهای خود ترجیح دادند چشم بر واقعیات ببندند ودر پی یک ادعای خیالی و متوهمانه، استراتژی رو به انحطاطی را برای تسلط بر ممالک جهان و اثبات حاکمیت علی الاطلاق خویش، در پیش گیرند.

 آرتور راونل، سیاستمدار نماینده حزب جمهوریخواه در چالستون کارولینای جنوبی که به طرز واقع بینانه ای از سقوط شوروی به تعمیم این اتفاق در وضعیت قطب دیگر جهان یعنی امریکا دست یافته است می گوید: «آنچه را که بسیاری از آمریکاییهای ذوق زده در اثر سقوط کمونیسم غافل بودند آگاهی بر این نکته بود که دوره امپراطوری آمریکا نیز به اتمام رسیده و آنچه را که ما هم اکنون مشاهده و تجربه می کنیم ورود به دوره انتقال سیستم بین الملل می باشد که ماوراء نظم و کنترل دیکته شده ی دوره قبل است.»👇

در عین حال همانطور که گفته شد، تلاش بسیاری از سیاستمداران و متفکران آمریکایی در وارونه جلوه دادن واقعیت، بیش از هر تصور دیگری داعیه دار برقراری نظم نوین جهانی پسا شوروی گردید.

تلاشهای دولتمردان آمریکا بویژه پس از مطرح شدن دکترین ریگان از سال 1985 بر این پایه شکل گرفت که سلطه آمریکا را  بر جهان، آنگونه که پس از جنگ جهانی دوم وجود داشت، مجددا برقرار نمایند که البته دیری نپایید که ناکارآمد بودن دکترین بوش و ریگان، افول و پایان دوره حاکمیت ابرقدرتها را عیان نمود.

و البته، ریشه ی مشترک این تلاشهای بی ثمر را می توان در مکتب فکری متفکرین سیاستهای بین الملل در دانشگاههای آمریکا در دفاع از نظم نوین جهانی تحت سلطه آمریکا جستجو نمود که مهمترین این نظریات از رئالیست ساختاری به نام «کنت والتز»، نشأت گرفته است.

این مکتب بر این عقیده است که توزیع تواناییهای جنگ در پایان جنگ جهانی دوم، تعیین کننده ی رقابت دو قطبی جنگ سرد بود، اما زمانیکه روشن شد روسیه شوروی در اواسط دهه 80 قادر به حفظ توانایی نظامی شوروی نیست، الزاما از این رقابت کنار رفت ولی نقش آمریکا کماکان در نظام بر جای ماند.

از نقطه نظر این متفکرین، منازعات جهانی قرن 20 به خاطر افول قدرت جهانی بریتانیا در قرن 19 بوده و منازعه ای که برای صعود به موقعیت مسلط درگرفته بود، در جنگ جهانی دوم منجر به حذف ژاپن، آلمان، انگلیس و فرانسه به عنوان منازعین جدی این رقابت شد و در نتیجه دو قدرت باقیمانده قادر شدند سلطه خود را بر پهنه جهان و نفوذ در آن تثبیت نموده و بر تمامی قاره ها سلطه جهانی یابند و ایالات متحده که دارای یک برتری اقتصادی و نظامی بود، بعد از جنگ جهانی دوم به صورتی تعیین کننده، نقش مسلط جهان را بر عهده گرفت.

جنگ سرد میان آمریکا و شوروی بدون اینکه به جنگ جهانی سوم ختم شود ادامه یافت و این امر ناشی از رعب و وحشت متقابلی بود که از نابودی انبوه حاصل می شد. ولی در نهایت، بکارگیری و اعمال منابع لازم برای جلوگیری از این امر که طرف مقابل، برتری ژئوپلتیکی تعیین کننده پیدا نکند قدرت و توانایی شوروی را از نظر داخلی به تحلیل برد و یا به عبارت دیگر، شوروی فاقد اقتصاد مدرنیزه مناسبی بود که بتواند در این رقابت باقی بماند و ناچار صحنه رقابت را ترک نموده و آمریکا را بالاخره به عنوان تنها ابرقدرت نظامی و سیاسی جهان رها نمود، قدرتی که آماده است بر عصر جدید صلح در میان قدرتهای بزرگ رهبری و ریاست کند.

✍️ مریم اشرفی گودرزی
کد مطلب : 318748